مامان دیگر به فریاد افتاده است. از آشپزخانه داد میزند: «بسه دیگه بچه، پاشو، چشم و چالت دراومد،
با توام... » و ساسان همانطور که به صفحه نمایشگر چشم دوخته است و انگشتانش بیوقفه دکمههای صفحه
کلید را فشار میدهند خیلی کوتاه و بریده بریده جواب مامان را میدهد: «باشه مامان، باشه دیگه، فقط چند
دقیقه دیگه...» و این در حالی است که ساسان چیزی شبیه همین جملهها را یک ربع پیش در جواب غرغرهای
مامان داده بود، و همینطور یک ساعت پیش. تا الآن حدود دو ساعتی میگذرد از وقتی که قرار است این چند
دقیقه تمام شود. آخرین قسمت دیدار با محمد بیک مولایی، از سازندگان بازیهای رایانهای را میخوانید.
قسمت سوم
برنامههایی
برای بازی
امیر محمد لاجورد
فقط ممکنست به خاطر تنبلی و کم تحرکی، مسافران زمین کمی دچار پوکی استخوان شده باشند (کاپیتان به پای خود نگاه می کند.)
مجلات دوست کودکانمجله کودک 371صفحه 10