منتظر ما نمیماند و حرکت میکند. ما نیز در این بیابان سرگردان میشویم.» امام فرمودند:
به هر حال، من باید نماز اول ماه را
بخوانم.
حضرت امام در کنار جاده نماز را به جا آوردند و ماشین هم رفت. دوستان نگران و ناراحت بودند. طولی نکشید که ماشین دیگری آمد. آقا
را دید و گفت: «کجا؟» فرمودند: «خمین.» پس همه را سوار کرد و برد. یکی از علمای کاشان
که اینک رحلت کرده است نیز نقل میکرد؛ «دیدم حجرة امام خاموش است. تعجب کردم چطور کسی که این قدر منظم و مرتب است و تعهد به آداب شرعی دارد، برای نماز شب بیدار نمیشود. حس کنجکاویام تحریک شد. شبی به در حجره امام رفتم. شنیدم که ایشان مشغول عبادت و ناله و زاری است. دریافتم که ایشان
آب به داخل حجرهاش میبرد و برای آنکه
کسی باخبر نشود، چراغ را هم روشن نمیکند. همان جا وضو میگیرد و نماز میخواند و با آفریدگار خود به راز و نیاز میپردازد.»
وال ای تمام این اتفاقات را از گوشهای از اتاق کاپیتان نگاه میکند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 371صفحه 5