سخنرانی
تهذیب نفوس و توجه به معنویات
سخنرانی در جمع مسئولان نظام و اقشار مختلف مردم (تهذیب نفوس)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 21 ت‍ی‍ر ‭1362

زمان (قمری) : 1 ش‍وال‌ ‭1403

مکان: تهران

شماره صفحه : 523

موضوع : تهذیب نفوس و توجه به معنویات

زبان اثر : فارسی

مناسبت : عید سعید فطر

حضار : مسئولین جمهوری اسلامی و مقامات لشکری و کشوری و اقشار مختلف مردم

سخنرانی در جمع مسئولان نظام و اقشار مختلف مردم (تهذیب نفوس)

سخنرانی

‏زمان: صبح 21 تیر 1362 / 1 شوال 1403‏

‏مکان: تهران، حسینیه جماران‏

‏موضوع: تهذیب نفوس و توجه به معنویات ‏

‏مناسبت: عید سعید فطر‏

‏حضار: مسئولین جمهوری اسلامی و مقامات لشکری و کشوری‏‎[1]‎‏ و اقشار مختلف مردم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

غایت کمال، ادراک عجز از عبادت خداوند 

‏     ‏‏متقابلاً این عید سعید را به همۀ آقایانی که حاضر هستند و به همۀ ملتهای مظلوم جهان‏‎ ‎‏تبریک عرض می کنم. من بعید نمی دانم که بعد از ماه مبارک که مسلمین به ضیافة الله ‏‎ ‎‏دعوت شده اند و دورۀ ضیافت را گذراندند، عید برای همین مسئله باشد، برای ضیافة الله ‏‎ ‎‏باشد. ‏

‏     از سیدابن طاووس ـ رضوان الله علیه ـ نقل شده است که ایشان روز بلوغشان که اجازه‏‎ ‎‏یافتند به محضر خدای تبارک و تعالی عبادت کنند، جشن گرفتند. و ما اگر نبود امر خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی نمی دانم که چطور به خودمان جرئت می دادیم که مدح کنیم خدا را،‏

‏ستایش کنیم. ‏

‏     شما ملاحظه بفرمایید که نماز که در رأس همۀ عبادات واقع است، وضع نماز چطور‏‎ ‎‏است، با تکبیر شروع می شود و بعد هم با سه دفعه تکبیر به آخر می رسد، و محتوای نماز‏‎ ‎‏هم تکبیر است و تسبیح است و تحمید. این برای این است که شاید به ما بفهماند، به همۀ‏‎ ‎‏بشر بفهماند که در همان اولی که می خواهید در بزرگترین عبادات خدا واقع بشوید، وارد‏‎ ‎‏بشوید، توجه کنید که خدای تبارک و تعالی، اکبر از این است که شما عبادتش بکنید. در‏‎ ‎‏هر بندی از بندها یا تسبیح شده یا تکبیر. تسبیح برای این است که خدا منزه تر است از‏‎ ‎‏اینکه شما او را عبادت کنید، در عین حالی که تحمید می کنید و اجازه تحمید داده است‏‎ ‎‏مع ذلک تسبیح می کند او را و تکبیر می کند او را. وارد نماز می شوید تکبیر می گویید،‏‎ ‎‏وارد حمد می شوید، حمد را مختص به خدا می دانید؛ و ادراک این مطلب و ذوق این‏‎ ‎‏مطلب که حمد مختص به خداست، گمان نکنم که برای کسی جز اینکه خدا مقرر فرموده‏‎ ‎‏است، واضح شده باشد که اصل تحمید برای غیرخدا واقع نمی شود. حتی شما که از یک‏‎ ‎‏گل تعریف می کنید، از یک سیب تمجید می کنید، این تمجید خداست؛ سیب خودش‏‎ ‎‏چیزی نیست. و شما که از یک انسان کامل تعریف می کنید این حمد خداست. ‏

‏     انسان چیزی نیست حتی انبیا. غایت کمال انسانها بر این بوده است که بفهمند عاجزند،‏‎ ‎‏ادراک کنند که عاجزند که عبادت خدا بکنند. آن که در رأس سلسله انبیا و اولیا بوده است‏‎ ‎‏اقرار می کند که ما نشناختیم تو را ـ و صحیح هم هست ـ و عبادت هم نکردیم‏‎[2]‎‏ ـ آن هم‏‎ ‎‏صحیح است ـ برای اینکه، عبادت فرع معرفت است. این معرفت به حد انسانی است، آن‏‎ ‎‏قدری که حد انسانیت است اینها معرفت دارند و بزرگترینشان هم پیغمبر اکرم است. اما‏‎ ‎‏معرفت الله زاید بر این مقدار است که حد انسانی باشد؛ او خودش فقط می تواند بفهمد،‏‎ ‎‏بشناسد خود را و خود تحمید کند خود را. و اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود در‏‎ ‎‏عبادات، همۀ عبادات، انسان خجالت می کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در‏

‏مقابل خدا او را تمجید کند. انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را‏‎ ‎‏تحمید کند، تمجید کند؛ این ادعاست. تحمید و تمجید، ادعای این است که من شناختم،‏‎ ‎‏و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است، خود او امر‏‎ ‎‏فرموده است، و چون او امر فرموده است، همه باید اطاعت کنند، ولو آنکه قاصر هستند‏‎ ‎‏از اینکه تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. هرجا تکبیر آمده، دنبالش تنزیه هم در‏‎ ‎‏نماز اینطور است، سبحان الله می گوید بعد الله اکبر. اول تنزیه می کند خدا را، بعد تحمید‏‎ ‎‏می کند، بعد تکبیر می کند، که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع می شود.‏‎ ‎‏می خواهید رکوع بروید تکبیر می کنید، تکبیر می گویید. از رکوع برمی خیزید تکبیر‏‎ ‎‏می گویید، در رکوع تنزیه می کنید. وقتی وارد به سجود می خواهید بشوید باز تکبیر‏‎ ‎‏می گویید، در سجود تنزیه می کنید، بعد از سجود تکبیر می گویید، باز تکبیر می گویید و‏‎ ‎‏وارد سجود می شوید و تنزیه می کنید؛ همه اش برای این است که بفهماند که مسئله بالاتر‏‎ ‎‏از این مسائل است. منزه است از اینکه تو تکبیر کنی، تکبیر می گویید، تنزیه می کند او را‏‎ ‎‏از اینکه تکبیر بگویید برایش. تنزیه می کنید، تکبیر می کند او را که تنزیه اش کنید. نماز‏‎ ‎‏وضعش اینطوری است و عبادات دیگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا،‏‎ ‎‏باید بگویم انسان، آن که حظ ضعیفی از معرفت دارد، جرئت به اینکه بایستد و عبادت‏‎ ‎‏کند خدا را نداشت. لکن او جرئت داده است.‏

تنزل معارف و حقایق برای فهم بیشتر

‏     ‏‏ همان طوری که متنزل کرده است همۀ معارف را تا رسانده است به اینجا؛ قرآن را‏‎ ‎‏نازلش کرده، پشت ستارهایی، اَستاری‏‎[3]‎‏ پشت سر هم هی وارد کرده، نازل کرده، نازل‏‎ ‎‏کرده تا رسانده اش به یک الفاظی که موافق با فهم بشر باشد، و آن هم این الفاظ باز موافق‏‎ ‎‏با فهم بشر نیست. همان اولی که شروع می کند قرآن به فاتحة الکتاب، همان اول که حمد‏‎ ‎‏را مختص به او می کند، همان اول به انسان می فهماند که عاجزی از اینکه بفهمی. همۀ‏

‏محامد مال اوست، کسی لایق حمد نیست، کسی تحمید نمی شود. اصلش بعضی عقیده‏‎ ‎‏دارند که ‏وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ‎[4]‎‏ قضای تکوینی است، قضای خداست بر اینکه غیر‏‎ ‎‏خدا عبادت نشود. گمان می کنند بت را سجده می کنند، گمان می کنند انسان را مدح‏‎ ‎‏می کنند، گمان می کنند که خورشید را مدح می کنند. همۀ مدحها از اوست، همه هم مدح‏‎ ‎‏او می کنند و خود نمی فهمند. و گرفتاریهای انسان در آن عالم هم برای همین نفهمی‏‎ ‎‏است، برای همین سِتاری است که بین انسان و حقایق هست. و اگر انسان یک قدری نظر‏‎ ‎‏کند ولو به همین عالم مادی، به همین دستگاهی که در عالم ماده هست، تا آن اندازه ای که‏‎ ‎‏انسان دستش به آن رسیده است و آن قدری که دست نرسیده است، میلیاردهااندازه‏‎ ‎‏هست که دستش به او نرسیده.‏

‏     لسان قرآن را ببینید که ‏زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ‎[5]‎‏ بعکس هیأت بطلمیوس‏‎[6]‎‏، سماء‏‎ ‎‏دنیا، یعنی همین کهکشانی هم که شما می بینید؛ همۀ اینها آسمان پایین است، سماء دنیا‏‎ ‎‏است. آن پایین ترها، آسمانها و این کهکشانها آن قدری اش که پیدا شده است یعنی زینت‏‎ ‎‏شده است، آنها دارای میلیونها شمس و بالاتر است، و فوق اینها میلیاردها کهکشان، و‏‎ ‎‏میلیاردها چیز و ماورا آنها هم خدا می داند. این عالم ماده است که تاکنون بشر دستش به‏‎ ‎‏آن ‏‏[‏‏نرسیده‏‏]‏‏، نه در طرف اوجش، نه در طرف حضیضش، راجع به ذرات، آن مقدار‏‎ ‎‏کمی که دستش رسیده آن است که با این آلات می تواند ذرات کوچک را ببیند، اما آن‏‎ ‎‏کوچکترها را دیگر باز نفهمیده است. ظهور ضعف انسان در خود نمایی و مقام پرستی و‏‎ ‎‏انسان چقدر ضعیف است که خیال می کند در این دنیاکه هست و در این شهر که هست و‏‎ ‎‏در این کشور که هست حالا باید خودنمایی کند. چقدر انسان باید جاهل باشد که این‏‎ ‎‏چیزها را مقام بداند، و چقدر ضعیف النفس باشد که این حکومت را، حکومتها را یک‏

‏مقام بداند. و این مقامات، چه مقامات روحانی، چه مقامات غیر روحانی، آنهایی که‏‎ ‎‏دارای مقام ها بودند، آنها وقتی که ما ادعیه شان را ملاحظه می کنیم می بینیم که بیشتر از ما‏‎ ‎‏عجز دارند، برای اینکه آنها فهمیده اند. شما وقتی دعای کمیل را بخوانید، مناجات‏‎ ‎‏شعبانیه را بخوانید و ادعیۀ دیگری که وارد شده است از معصومین ـ علیهم السلام ـ‏‎ ‎‏مطالعه کنید، می بینید که لسان آنها غیرلسان معمولی ماهاست که چنانچه یک مسئلۀ فقهی‏‎ ‎‏را بدانیم خیال می کنیم کاری شده است، اگر یک کشوری را در تحت سلطه بیاوریم‏‎ ‎‏خیال کنیم یک مطلبی شده است، اگر یک مقام معنوی را به دست بیاوریم خیال کنیم به‏‎ ‎‏مقامی رسیده ایم. آنهایی که به آن مقامهایی که دست دیگران از آن کوتاه است‏‎ ‎‏رسیده اند، وقتی انسان گفتارشان را ملاحظه می کند می بیند که از سر تا ته اش عجز‏‎ ‎‏می ریزد، عاجزند و باید هم باشند. نرسیده اند و هرگز نخواهند رسید لکن ملزمیم که دعا‏‎ ‎‏بکنیم، امر کرده است دعا بکنیم، امر کرده است تحمید بکنیم، امر کرده است تسبیح‏‎ ‎‏بکنید. امر کرده است نماز بخوانید. ‏

بعثت انبیا، تجلی معنویات و رهایی انسان از اسارت

‏     ‏‏انبیا هم که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها‏‎ ‎‏را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم، و علاوه بر آن، مردم‏‎ ‎‏را، ضعفا را از تحت سلطۀ استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیا این دو شغل را داشته اند،‏‎ ‎‏شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنند ـ که‏‎ ‎‏شیطان بزرگ است ـ و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند؛ این دو شغل، شغل‏‎ ‎‏انبیاست. وقتی انسان حضرت موسی را، حضرت ابراهیم را ملاحظه می کند، و چیزهایی‏‎ ‎‏که از اینها در قرآن نقل شده است، می بیند که اینها همین دو سمت را داشتند، یکی‏‎ ‎‏دعوت مردم به توحید و یکی نجات بیچاره ها از تحت ستم. اگر در تعلیمات حضرت‏‎ ‎‏عیسی ـ سلام الله علیه ـ در این امر کم است حضرت عیسی کم عمر کرد و کم تماس پیدا‏‎ ‎‏کرد با مردم، والاّ شیوۀ او هم همان شیوۀ حضرت موسی است و همۀ انبیا. و بالاترین آنها‏

‏که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ است این دو شیوه را به عیان در قرآن و سنت‏‎ ‎‏در عمل خود رسول الله می بینیم. قرآن دعوت به معنویات تا حدی که بشر می تواند به او‏‎ ‎‏برسد و فوق او ‏‏[‏‏کرده‏‏]‏‏ و بعد هم اقامۀ عدل. پیغمبر هم و سایر کسانی که لسان وحی‏‎ ‎‏بودند، آنها هم این دو رویه را داشتند. خود پیغمبر هم عملش اینطور بود، تا آن روزی که‏‎ ‎‏حکومت تشکیل نداده بود، معنویات را تقویت می کرد. به مجرد اینکه توانست حکومت‏‎ ‎‏تشکیل بدهد علاوه بر معنویات اقامۀ عدل کرد، حکومت تشکیل داد و این مستمندان را‏‎ ‎‏از زیر بار ستمگران تا آن قدر که اقتضا داشت وقت، نجات داد. و این سیرۀ مستمرۀ انبیا،‏‎ ‎‏باید کسانی که خودشان را تابع انبیا می دانند این سیرۀ مستمره باقی باشد. هم جهات‏‎ ‎‏معنوی که اشخاصی که با معنویات آشنا هستند، آنها باید تقویت بکنند و همۀ مردم را،‏‎ ‎‏خود مردم هم همین طور، جهات معنویات را تقویت بکنند و هم آن مسئلۀ دوم که اقامۀ‏‎ ‎‏عدل است. حکومت اسلام باید اقامۀ عدل بکند، در عین حالی که معنویات را تصحیح‏‎ ‎‏می کند و ترویج می کند. و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا هستیم این سیرۀ مستمرۀ انبیا‏‎ ‎‏بوده است، و اگر تا ابد هم فرض کنید انبیا بیایند باز همین است، باز جهات معنوی بشر تا‏‎ ‎‏آن اندازه ای که بشر لایق است، و ادامۀ اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست‏‎ ‎‏ستمکاران؛ و ما باید این دو امر راتقویت کنیم. ‏

تقویت دولت اسلامی جهت اقامه عدل

‏     ‏‏ما باید دولت اسلامی را، همۀ مردم، همۀ انسان ها دولت اسلامی را تقویت کنند تا‏‎ ‎‏بتواند اقامه عدل بکند، و دولت باید جهات معنوی را هم در نظر بگیرد، یعنی چون تابع‏‎ ‎‏اسلام است باید روی رویۀ اسلام باشد. روی رویۀ اسلام به همان دو معنا، به همان دو‏‎ ‎‏راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامۀ عدل بینشان و نجات‏‎ ‎‏دادن مظلومان از دست ظالمان. حالا این فرق نمی کند چه مظلومانی باشند که از دولتها‏‎ ‎‏ظلم می کشند یا مظلومانی باشند که از اربابها ظلم می کشند. اسلام برای این دو جهت‏‎ ‎‏آمده است و ما تابع اسلامیم، و باید این دوجهت را حفظ کنیم. مقررات اسلامی را به حد‏

‏اعلای خودش، که اگر مقررات اسلامی به حد اعلای خودش حفظ بشود، این دو مقصد‏‎ ‎‏که مقصد همۀ انبیا است تحقق پیدا می کند، مقصد روحانیت مردم و مقصد اقامه عدل در‏‎ ‎‏بین جامعه. و باید از آن کسی که در رأس واقع هست تا آن اشخاصی که قوای ثلاثه را‏‎ ‎‏تشکیل می دهند، و چه آن اشخاصی که در خارج از اینها هستند لکن تعهد به اسلام‏‎ ‎‏دارند، باید اینها همه با هم این بار را بردارند، اختلاف بین شان نباید باشد. مقصد واحد‏‎ ‎‏است و همه باید در این مقصد واحد شرکت کنند. ملت باید در این مقصد شرکت کند،‏‎ ‎‏دولت باید در این مقصد شرکت کند، مجلس و قوۀ قضائیه، در این مقصد باید همه‏‎ ‎‏شرکت کنند، علمای بلاد هر جا هستند در این مقصد باید شرکت کنند. ‏

جاه طلبی نتیجه مهذب نشدن نفوس

‏     ‏‏مقصد این است که اسلام جریان پیدا بکند، مقصد این نیست که من اجرایش کنم. از‏‎ ‎‏چیزهایی که انسان مبتلا به آن هست این شیطنت های باطنی که انسان به آن مبتلا هست‏‎ ‎‏این است که، دلش می خواهد خودش متصدی امر باشد. جریان امر اگر به دست دیگری‏‎ ‎‏بهتر واقع بشود، این ناراحت است، می گوید من خوب است باشم. این از شیطنت های‏‎ ‎‏باطنی انسان است. انسان به صورت مقدس مآبی طرحش می کند، من می خواهم به این‏‎ ‎‏ثواب برسم. اگر حساب کند پیش خودش که همان ثواب را، بالاترش را به شما می دهند،‏‎ ‎‏و شما کمک کنید به این کسی که متصدی است و از شما بهتر می تواند، راضی نمی شوید.‏‎ ‎‏مسئله این نیست که ثواب می خواهم، مسئله این است که دنیا می خواهم. اختلاف اگر بین‏‎ ‎‏افراد پیدا می شود، جستجو کنند در باطن ذات خودشان ببینند که مسئله، مسئلۀ مصلحت‏‎ ‎‏اسلام و مصلحت مسلمین است یا مسئله، مسئلۀ مصلحت خودش هست؟ پای نفس در‏‎ ‎‏کار است یا خدا در کار است؟ اگر یک کسی یک مطلبی را بهتر از من می تواند انجام‏‎ ‎‏بدهد، آیا من خوشحالم به اینکه او متصدی امر بشود یا من ناراحتم؟ اگر یک وزیر بتواند‏‎ ‎‏بهتر کار وزیر دیگری را انجام بدهد و کمک کند به او، آیا نفس او اجازه به او می دهد؟‏‎ ‎‏اگر برای خداست اجازه باید بدهد. اگر برای خداست نباید بین قشرهای مختلف‏

‏اختلافی واقع بشود، و بحمدالله نیست اختلاف، ان شاءالله . ما باید ید واحده باشیم، همان‏‎ ‎‏که تعبیر اسلام است، ید واحده باشیم عَلی مَنْ سِوی.‏‎[7]‎‏ ید واحده دوتا هم نه، یک‏‎ ‎‏دست، یک کار بکنیم، باز اگر دو تا دست گفته بود، این دست، گاهی یک کاری موافق او‏‎ ‎‏نمی کند. ما باید ید واحده باشیم، ید واحده این است که سرکوب کنید نفس خودتان را،‏‎ ‎‏سرکوب کنید آمالی که خیال می کنید یک چیزی است. حساب کنید که ما چی هستیم، و‏‎ ‎‏این منظومۀ شمسی چی هست و این کهکشان ها چی هستند در مقابل عظمت خدا تا‏‎ ‎‏بفهمید که ما درگیر یک شیطنت کثیف هستیم، نه یک شیطنتی که باز یک چیزی هست.‏‎ ‎‏ما گرفتار یک شیطنت هایی در خودمان هستیم که کثافتکاری است و پستی است. و‏‎ ‎‏خودتان را نجات بدهید و خودمان را نجات بدهیم. اگر از این بند نجات پیدا بکنید، آن‏‎ ‎‏بعدش آسان می شود، وحدت آسان می شود، اما از این بند باید نجات پیدا بکنیم، از این‏‎ ‎‏بند خودخواهی، هر چه هست برای خودم، خود محوری، من، نه غیر. این در همۀ نفوس‏‎ ‎‏هست مگر اینکه تهذیب بشود، همۀ نفوس در آنها این مسئله هست که برای اینکه فطرت‏‎ ‎‏الله هست؛ فطرت الله توجه به کمال مطلق است و کمال مطلق را تا ناقص است برای‏‎ ‎‏خودش می خواهد. قدرت را برای خودش می خواهد چون ناقص است، لکن دنبال‏‎ ‎‏قدرت الله است و نمی داند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحید است که تمام مردم‏‎ ‎‏بر این فطرت هستند، بر این فطرت توحید تمام مردم. و شاید یکی از بزرگترین ادله بر‏‎ ‎‏توحید همین فطرت باشد. انسان محال است که برسد به یک جایی از قدرت و بالایش را‏‎ ‎‏نخواهد، همیشه دنبال آنی است که ندارد. ‏

‏     سرمایه دار هرچه زیادتر سرمایه تهیه کند دنبال این است که اضافه کند و حکومت هر‏‎ ‎‏چه سعه داشته باشد حکومتش دنبال این است که توسعه بدهد. و شما می بینید که این‏‎ ‎‏قدرت های بزرگ همین طور هستند، همه اینطورند. منتها آنها یک دامنۀ وسیعی دارد،‏‎ ‎‏دیگران یک دامنه کوچکتری دارد. والاّ در همۀ این فطرت هست که تمام این عالم را اگر‏

‏تحت سلطۀ شما بیاورند یعنی تمام قوای عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود‏‎ ‎‏که یک قوای دیگری هم در ماورای اینجا هست آیا می خواهی آن هم داشته باشی،‏‎ ‎‏محال است بگویید نه، می گویید بله. مگر آن که رسیده باشد به معدن کمال، حجاب ها را‏‎ ‎‏دریده باشد و رسیده باشد به معدن کمال، و او بسیار کم است. ‏

کوشش برای تقویت معنویت و سرکوب نفسانیت

‏     ‏‏باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه می توانیم‏‎ ‎‏سرکوب کنیم. اگر این حل بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است.‏‎ ‎‏هیچ اختلافی در عالم واقع نمی شود الا اینکه مبنایش این است. شیطان هم روز اول گفت‏‎ ‎خَلَقْتَنی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‎[8]‎‏ من از او بهترم، تخلف خدا را کرد گفت، حاصل، به خدا‏‎ ‎‏گفت من بهترم و این ارث شیطانی، ارث است برای همۀ ما. همه آن چیزی را که در خود‏‎ ‎‏می بینند، آن را بالاتر از دیگران می بینند. اگر همان مطلب در دیگری باشد کوچک‏‎ ‎‏می بینند، وقتی در خودشان هست بزرگ می بینند، عیب خودشان را نادیده می گیرند،‏‎ ‎‏عیب کوچک دیگران را بزرگ می شمارند. اینها همان فطرتی است، فطرت الهی است‏‎ ‎‏که ما به راه کج کشیده ایم او را ‏کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ‎[9]‎‏ مگر اینکه ‏اِلاّ اَنَّ اَبَواهُ‏ ـ شاید هم‏‎ ‎‏ابویه باشد لکن حدیث اینطوری است ـ‏ یُهَوِّدانِهِ اَوْ یُنَصِّرانِهِ اَوْ یُمَجِّسانِهِ‎[10]‎‏ و همین طور همه‏‎ ‎‏چیز، فطرت بر توحید است، لکن وقتی که دست شیطان ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ انسان می رسد منحرفش‏‎ ‎‏می کند. ‏

‏     اگر این حکومت اسلامی دست مثلاً یک دسته دیگری بود می گفتند خیلی خوب‏‎ ‎‏است، حالا که نیست دست آنها می گویند خیلی بد است. اگر این قوۀ قضایی که این قدر‏‎ ‎‏خدمت کرده است، دست یک دسته دیگری بود می گفتند خیلی ما خدمت کردیم، حالا‏‎ ‎‏که دست آنها نیست می گویند این قوه قضایی نیست، این ظلم است، نه عدل. این برای‏

‏همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای‏‎ ‎‏خود. و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان می خواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم.‏‎ ‎‏ما هر چی می خواهیم برای خودمان می خواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم،‏‎ ‎‏اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک‏‎ ‎‏ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همۀ اینها ریشه اش در خود انسان است، اگر‏‎ ‎‏این ریشه کنده بشود و لااقل تضعیف بشود، کارها حل می شود، همه با هم دوست‏‎ ‎‏می شوند، ایراد به هم نمی گیرند، کمک هم می کنند. اگر یک کسی قیام به یک امری کرد،‏‎ ‎‏دیگران زیر بغلش را می گیرند، وقتی می بینند می خواهد یک کاری بکند. اگر یک‏‎ ‎‏ارگانی یک تصمیم مثبتی بگیرد، دیگران که می بینند این خوب است می روند دنبالش. و‏‎ ‎‏اگر آن ریشۀ فاسد در قلب انسان باشد صددرصد هم عدل بداند می گوید این درست‏‎ ‎‏نیست. آن ریشۀ فاسد منحرف می کند انسان را.‏

اسلام خیرخواه تمامی ملتها

‏     ‏‏ملت ایران باید توجه کند به اینکه واقع شده است در یک عصری که انحراف در همۀ‏‎ ‎‏عالم هست. این انحراف همیشه هم بوده است، لکن اینطوری که الآن انحراف افزایش‏‎ ‎‏پیدا کرده است، در سایر عصرها به این افزایش نبوده، برای اینکه، آلات این قدر نبوده،‏‎ ‎‏ابزار کار این قدر نبوده. الآن ابزار کار به اندازه ای رسیده است که قدرت ها می توانند اگر‏‎ ‎‏از ترس دیگری نباشد دنیا را به آتش بزنند، و این آتشی است که افروخته شده است، و‏‎ ‎‏باید به برکت ملت ها این آتش فرو بنشیند. ملتها باید توجه بکنند به اینکه قدرت های‏‎ ‎‏بزرگ آنها را برای خودشان می خواهند. قدرت های بزرگ این کسانی که همه چیزشان‏‎ ‎‏را تقدیم به آنها می کنند به نظر سنگ استنجاء نگاه می کنند که بعد که مطلب تمام شد‏‎ ‎‏دورش می اندازند. اینها نمی فهمند به اینکه خیر آنها را آنها نمی خواهند، آنها‏‎ ‎‏خیرخودشان را می خواهند. آن که خیر همه را می خواهد اسلام است. آن که می خواهد‏‎ ‎‏خیر در دنیا تحقق پیدا کند، آن اسلام است و آن مکتب صحیح انبیا، مکتبی که منحرف‏

‏نشده باشد. از این جهت بازی می خورند یا برای هوای نفسی که دارند، برای این چند‏‎ ‎‏روزی که می خواهند سلطنت کنند، این چند روزی که می خواهند امارت کنند، برای این‏‎ ‎‏چند روز همه چیز خودشان را از دست می دهند؛ نوکری بی شرافت یک کسی می کنند تا‏‎ ‎‏به ملت های خودشان تحمیل کنند و زورگویی کنند، و این اشتباهی است که اینها دارند.‏‎ ‎‏اگر همۀ اینها به آغوش اسلام برگردند، اسلام برای همه شان خوب است. و اسلام، هم‏‎ ‎‏تربیت باطنی می کند و هم حفظ مصالح دنیوی را می کند. اگر اینها همه با ملت هایشان‏‎ ‎‏آشتی کنند، این دشمنی که اینها باملت ها دارند هیچ کس باکسی ندارد. بالاتر دشمنی این‏‎ ‎‏است که ذخایر آنها را به دشمن های آنها می دهند، و ابزار کوبندۀ مخرب را با نفت آنها به‏‎ ‎‏اختیار دشمن ها قرار می دهند. این بالاترین دشمنی است که الآن بشر مبتلا به آن هست و‏‎ ‎‏ملت های مظلوم مبتلای به این هستند و تا ملت ها بیدار نشوند و هشیار نشوند کار انجام‏‎ ‎‏نمی گیرد. ‏

نفسانیت منشأ مخالفت ها و کارشکنیها

‏     ‏‏لکن ما باید از خودمان شروع کنیم، اگر ما خودمان را اصلاح کنیم قهراً آن مقصدی‏‎ ‎‏که ما داریم، در دنیا هم صدور پیدا می کند، چنانچه پیدا کرده است. اگر خدای نخواسته،‏‎ ‎‏ماهواهای نفسانی مان اسباب این بشود که گله ها به شکایت ها، شکایت ها به مخالفت ها‏‎ ‎‏برسد، آن روزی است که عزای همۀ کشور را باید بگیریم و گناهش گردن ماست که‏‎ ‎‏نفسانیت خودمان را زیر پا نگذاشتیم. همه با هم باشید، همۀ دنیا بر خلاف شما هستند الا‏‎ ‎‏بسیار کم. اگر همۀ شما با هم نباشید و از باطن بپوسید، شک نکنید که بعد از چندی همان‏‎ ‎‏مسائل سابق به یک صورت بدتری پیش خواهد آمد؛ همان اسلام شاهنشاهی دوباره‏‎ ‎‏برمی گردد. آنها می دانند که باید بگویند اسلام، امریکا هم برای اسلام دلش می سوزد،‏‎ ‎‏اما اسلام امریکایی در زمان شاه هم بود، اسلام امریکایی بود، کسی حق نداشت دخالت‏‎ ‎‏در هیچ امری بکند. اسلام امریکایی این بود که مُلاّها باید بروند درسشان را بخوانند،‏‎ ‎‏چکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه می گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها‏

‏باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چکار داریم به اینکه به‏‎ ‎‏ملت چه می گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر‏‎[11]‎‏ است به ما چه ربطی دارد. و‏‎ ‎‏یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت‏‎ ‎‏صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت‏‎ ‎‏را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دسته بندی ها را‏‎ ‎‏برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دسته بندی ها را‏‎ ‎‏بردارید و در این موجی که الآن این ملت را به پیش دارد می برد، در این موج خودتان را‏‎ ‎‏وارد کنید، و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست. ‏

‏     بحمدالله کشور ایران در عین حالی که آن همه مواجه با مخالفت ها است، چه در سطح‏‎ ‎‏خارج و چه گاهی در داخل، دارد راه خودش را قویاً طی می کند. دولت با تمام قدرت‏‎ ‎‏دارد کاری که برای خداست طی می کند. قوۀ قضایی با تمام قدرت دارد دستگاه قضایی‏‎ ‎‏را اصلاح می کند. مجلس با تمام قدرت دارد کارهایی که به عهدۀ اوست انجام می دهد.‏‎ ‎‏ملت هم باید همۀ اینها را تقویت کند.‏

وجود انحرافات و تلاش برای رفع آنها

‏     ‏‏پشتیبان مجلس، پشتیبان قوه قضایی، پشتیبان دولت یعنی پشتیبان اسلام، اینها برای‏‎ ‎‏اسلام دارند خدمت می کنند. در زمان حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ هم انحرافات بوده‏‎ ‎‏است، انحرافات جزیی بوده است. زمان خود پیغمبر اکرم هم انحرافات بوده است، شما‏‎ ‎‏اگر قرآن را توجه بکنید می بینید که چقدر از همان مردم شکایت شده است. اختلافات،‏‎ ‎‏یعنی انحرافات یک چیزی نیست که مال حالا باشد لکن، مقایسه باید کرد بین انحرافات‏‎ ‎‏قبل از این جمهوری اسلامی و انحرافات حالا. می گویند خوب است که به اسم اسلام‏‎ ‎‏نباشد. به اسم اسلام نباشد که وقتی اسلام نباشد با یک اردنگی همه را بیرون می کنند. چرا‏‎ ‎‏به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز این می خواهد که قوۀ قضایی اش خوب باشد، قوانین‏

‏اسلامی اش هم عمل بشود. اینها دارند زحمت می کشند برای این، حالا یک جایی هم‏‎ ‎‏خلاف واقع می شود، کجاست که، زمان پیغمبر مگر واقع نمی شد؟ زمان حضرت امیر‏‎ ‎‏واقع نمی شد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه کردند؟ همان اصحاب چه کردند با او؟‏‎ ‎‏ملت ایران بهترند یا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است یا آنوقتی که آنها با اسم اسلام پیغمبر‏‎ ‎‏را آن طور اذیت می کردند و اولاد پیغمبر را آن طور کشتند با اسم اسلام؟ چرا باید‏‎ ‎‏عقده های قلبی انسان را منحرف کند و هواهای نفسانی همه چیز را کنار بگذارد و فقط‏‎ ‎‏عیوب را نگاه کند؟ آن هم یک عیب را که ببیند بگوید اصلاً عالم به هم خورد، تمام شد‏‎ ‎‏اسلام تمام شد. اگر یک قاضی یک جایی انحراف پیدا کرد بگویند نخیر دیگر اصل‏‎ ‎‏اسلام تمام شد، این اسلام به درد نمی خورد. آن اسلامی به درد می خورد که سرتاسر‏‎ ‎‏خیابان هایش فحشا بود، فحشای علنی؟! به او راضی هستند، به این راضی نیستند. اگر‏‎ ‎‏مهلت داده بود خدا به اینها، خدا می داند که با اسلام می خواستند چه بکنند. اسم اسلام،‏‎ ‎‏اما اسلام را چه جوری معرفی کنند. اسلامی که با مشروبات مخالف نیست، اسلامی که با‏‎ ‎‏حدود شرعیه هم سروکار ندارد، نباید جاری بشود، اسلامی که با مراکز فحشا هم نباید‏‎ ‎‏دخالت بکند، اسلام شاهنشاهی این بود دیگر. اسلام بود اما مراکز فحشا سرتاسر ایران پر‏‎ ‎‏بود، اسلام بود اما مراکز فساد سرتاسر ایران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام‏‎ ‎‏می دادند، فحش به پیغمبر اسلام دادند و کسی آن وقت نگفت چرا، زمان رضاشاه ملعون‏‎ ‎‏و این زمان بدتر از او شده بود. اینها شیطان تر بودند از او و اگر چنانچه مهلت پیدا کرده‏‎ ‎‏بودند اینها، خدا می داند که این ملت را به کجا می رساندند و این جوان های ما را به کجا‏‎ ‎‏می رساندند. امروز بحمدالله همه چیز صحیح است. دولت دارد زحمت می کشد؛ کمبود‏‎ ‎‏هست اما کمبودی که اینجا هست همه جای دنیا هست. با این همه فشاری که به این ملت‏‎ ‎‏هست و به این دولت هست و با این همه کارشکنی هایی که از همۀ جا نسبت به ایران‏‎ ‎‏هست مع ذلک ایران سرپای خودش ایستاده است و دارد با قدرت پیش می برد و مسائل‏‎ ‎‏را حل می کند، و ملت بدانند که باید صبر بکنند در مسائل مشکل و کمک کنند. بخواهید‏‎ ‎‏عزیز باشید، بخواهید زیردست نباشید، بخواهید یک امریکایی نیاید به شما حکومت‏

‏کند و بخواهید عزت خودتان را و اسلام را حفظ کنید، باید یک مقدار از آن‏‎ ‎‏زحمت هایی که پیغمبر اسلام تحمل کرد شما هم تحمل کنید. یک مقدار از آن‏‎ ‎‏زحمت هایی که علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ تحمل کرد شما هم تحمل کنید. شما هم‏‎ ‎‏شیعه او و امت او هستید. کمک کنید به این دولت و کمک کنید به این کشور و به این‏‎ ‎‏اسلامی که در کشور شما پای مبارکش را گذاشت. خداوند به همۀ شما توفیق عنایت کند و‏‎ ‎‏همۀ ما به خواست های خدای تبارک و تعالی خاضع باشیم و عمل به دستوراتشان بکنیم.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله ‏

‎ ‎

  • ـ خامنه ای، سید علی رئیس جمهور ـ هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی) ـ موسوی، میرحسین (نخست وزیر) ـ موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب اسلامی) ـ امامی کاشانی (رئیس دیوان عدالت اداری) ـ قاسمعلی ظهیرنژاد (رئیس ستاد مشترک ارتش) ـ فلسفی، محمدتقی ـ هیأت رئیسه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی ـ اعضای شورای نگهبان قانون اساسی ـ اعضای هیأت دولت ـ دادستانهای انقلاب مرکز و ارتش ـ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ـ فرماندهان نیروهای هوایی، زمینی، دریایی و شهربانی و ژاندارمری ـ فرمانده و شورایعالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ـ روحانیت مبارز تهران ـ شورای سرپرستی، مدیر عامل و مسئولان صدا و سیما ـ مسئولان خبرگزاری جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات جنگ، کمیته انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، بنیاد مستضعفان، کمیته امداد امام ـ مسئولان جراید ـ اعضای ستاد انقلاب فرهنگی و جهاد دانشگاهی ـ مسئولان بانک مرکزی، استانداری تهران، شهرداری مرکز، ستاد برگزاری نماز جمعه، سازمان حج و زیارت، سازمان اوقاف ـ اعضای شورایعالی و سازمان تبلیغات اسلامی ـ روحانیون تهران ـ اعضای خانواده مرحوم آیت الله حکیم ـ کمیته برگزاری مراسم سومین سالگرد جنگ تحمیلی ـ شورای هماهنگی نهادها ـ هیأت امنای جامعة الصادق(ع) و مسئولان سازمان صنایع نظامی.
  • ـ اشاره است به حدیث نبوی: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ، و ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ». بحارالأنوار، ج 68، ص 23.
  • ـ جمع سَتْر؛ پوشش.
  • ـ سوره إسراء، آیه 23: «و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید».
  • ـ سوره صافات، آیه 6: «ما نزدیکترین آسمان را به زینت ستارگان آراستیم».
  • ـ بطلمیوس از دانشمندان بزرگ که در قرن دوم قبل از میلاد در اسکندریه متولد شد. وی معتقد بود که زمین ساکن است و سایر کواکب و اجرام سماوی بر گرد آن حرکت می کنند و این نظریه بطلمیوس به نام او مشهور است.
  • ـ بر کسانی که بیگانه اند.
  • ـ سوره اعراف، آیه 12: «مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای».
  • ـ «هر زاده شده ای بر اساس فطرت پاک زاده می شود». عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18.
  • ـ «مگر اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی می گردانند».
  • ـ پادشاه.