وقتی امام در مورد نهضت دانشجویی آذرماه 49 به مناسبت فرا رسیدن ایام حج پیامی دادند و فرمودند که اطلاعیه را به عربی ترجمه کنید...
مرحوم آیت اللّه لواسانى که از دوستان امام بود از طرف آقایى به خواستگارى من آمد.
در حرم حضرت ابوالفضل، یک فریاد، شاخه سبز درخت قلبها بود: ابوالفضل علمدار، خمینی را نگهدار!
امام شما یک فرد معمولى و یک شخص عامى نبود که با مرگش همه چیز تمام شود، بلکه او یک فکر و یک اندیشه بود.
یادم مىآید در عملیات بدر که عملیات واقعاً سختى بود، من در قرارگاه که حدود هفت یا هشت کیلومتر از لبه جلویى خط فاصله داشت...
امام با مخالفت افراد خواص و ظاهرالصلاح که مبارزه با آنها کار مشکلی است، به سیصد سال توطئه علیه امثال ملاصدرا خاتمه داد.
دوستان آزاده براى حرف هاى امام ارزش و موقعیت خاصى قائل بودند
امام به مرحوم آیتالله العظمی بروجردی خیلی معتقد بودند
امام ظهر روز سهشنبه که میلاد ام الائمه، حضرت فاطمه(ع) و نیز تولد امام بود، با استقبال شایانی وارد نجف شدند.
پس از خواندن پیام امام، شور و ولوله اى عجیبى در محور ایجاد شد و بچه ها در کمترین زمان ممکن بسیج و آماده شدند
امام خمینی: اگر صادقانه خدمتگذار باشید، مردم شما را میپذیرند و اِلا شما در میان مردم مطرود خواهید شد و از صحنه انقلاب اسلامی بیرون میروید.
افرادى که در بورسا امام را شناخته بودند، خیلى به امام احترام گذاشته بودند و به امام «بابا» مىگفتند.
گاهی می دیدم امام به سجده می رفتند و بعضی از این عربها که رد میشدند درست پایشان را روی دست ایشان میگذاشتند، ولی امام حتی اشارهای هم نمیکردند.
امام خمینی: من خوابى دیده ام که آتش روشن شده و انگار تمام ایران را -که به صورت نقشه جغرافیا مىدیدم- در برگرفته است.
نامهاى که از حضرت امام به دست بچهها مىرسید تا مدتها باعث بالا رفتن روحیه بچهها مىشد.
همین که حضرت امام دستش را آورد که ببوسم، دیدم همان دستى است که در عالم خواب دیدهام .
یکی از کارهایی که من میکردم، جاسازی رسالههای امام و ارسال آن به شهرستان ها بود.