در بیان صلاة وسطی
و اما نماز «زوال» که مورد سفارش رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، است
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 494 مراد از آن نوافل نماز ظهر است، چنانچه در روایات دیگر تصریح به آن شده. و اهتمام به خصوص این نوافل یا برای آن است که در خود آنها خصوصیت و اهمیّتی است، و یا برای آنکه از متعلقات صلاة وسطی هستند و موجب اتمام و قبول آن می باشند.
و شاید که در این حدیث مراد خود نماز ظهر باشد، که آن نماز وسطی است، به اعتبار آنکه در وسط نمازهای یومیه واقع است، و حقّ تعالی امر به حفظ آن و قیام به آن بالخصوص نموده در آیه شریفه حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لله قانِتینَ . و مشهور بین فقها، رضوان الله علیهم، و اظهر آن است که صلاة وسطی همان صلاة ظهر است، و مزید اختصاص در بین نمازها دارد، و اوّل نمازی است که حق تعالی بر آدم ابی البشر، علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام، فرو فرستاده توسط جبرئیل، علیه السلام.
و ظاهر آن است که سفارش جناب رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به اینکه علیک بصلاة الزّوال برای حفظ حدود و نوافل و وقت آن است، نه برای اصل اتیان فقط، چنانچه از امر به محافظه صلوات، و خصوصا حفظ نماز ظهر، نیز چنین استفاده شود. چنانچه در اخبار اهل بیت عصمت، علیهم السلام، سفارش درباره حفظ اوقات صلوات و اتیان آنها را در اوقات فضیلت آنها بسیار وارد است. بلکه گاهی شود که تأخیر آنها از اوقات فضیلت بدون عذر موجب تضییع و باعث تهاون شود، خصوصا اگر مداومت بر آن انسان بکند. پر معلوم است کسی که اهمیت به امری دهد، ناچار آن را هر چه زود و نیکوتر باشد انجام دهد. به خلاف آنکه اگر آن را سست بشمارد و ناچیز بداند، که در اتیان آن نیز تهاون و سستی کند و تغافل ورزد. و خدا نکند که کار انسان منجر شود به استخفاف به نماز و تهاون و سهل انگاری در امر آن. رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، مستخفّ به نماز را فرمود اگر بمیرد و نمازش چنین باشد، به دین من نمرده است. بلکه گاهی شود که انسان به واسطه استخفاف به امر صلاة و تهاون و سستی در آن، کارش منجر به ترک آن شود. طبیعی است که انسان اگر چیزی در نظرش قیمت نداشت، کم کم از نظرش می افتد و آن را نسیان می کند. ما که در کارهای دنیایی کمتر فراموشی بر ایمان حاصل می شود، خصوصا در مهمّات آن، برای آن است که نفس به واسطه بزرگ شمردن آن و حبّ مفرط به آن توجهش مصروف به آن است و دایما متذکر آنست، و البته چنین امری فراموش شدنی نیست. مثلا اگر کسی به شما وعده دهد که اوّل ظهر روز کذا من به
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 495 شما فلان مبلغ، که در نظر شما مهم است، می دهم، و او را صادق در آن وعده بدانید، ناچار آن روز را و میعادگاه را فراموش نمی کنید و دایما ساعت شماری می کنید تا موعد برسد، و در آن وقت با کمال حضور قلب و توجه باطن در اوّل موعد خود را حاضر می کنید. این ها برای آن است که حبّ نفس بر آن چیز و بزرگ شمردن آن، شما را مفتون آن نموده و هرگز در امر آن تهاون نمی کنید. و همین طور در سایر امور دنیوی هر کس به فراخور حال خود. ولی اگر چیزی در نظرتان خوار و بیقیمت بود، نفس اگر به او توجهی کند آنی است و به طریق خطور می باشد، و لحظه ای نمی گذرد مگر آنکه از آن غفلت می کنید.
اکنون این سستی ما در امور دینی معلوم می شود برای چیست. برای آن است که ایمان به غیب نداریم و پایه یقین و اطمینان سست است و وعده خدا و انبیا را به جان و دل قبول نکردیم، پس در نظر ما تمام اوضاع الهی و شرایع دینی پست و سست است. و این سستی کم کم تغافل آورد: و یا در همین عالم غفلت بر ما غالب آید و ما را از دین صوری که داریم بکلّی خارج کند، یا در شدتها و سختیهای موت غفلت کلی عارض شود.
این نمازهای پنجگانه، که عمود دین و پایه محکم ایمان است و در اسلام چیزی بعد از ایمان به اهمیت آن نیست، بعد از توجهات نوریه باطنیه و صور غیبیه ملکوتیه، که غیر از حق تعالی و خاصان درگاه او کسی نداند، یکی از جهات مهمه که در آن هست این تکرار تذکر حقّ- با آداب و اوضاع الهی که در آن منظور گردیده است- رابطه انسان را با حق تعالی و عوالم غیبیه محکم می کند، و ملکه خضوع لله در قلب ایجاد کند، و شجره طیبه «توحید» و تفرید را در قلب محکم کند به طوری که با هیچ چیز از آن زایل نشود، و در امتحان بزرگ حق تعالی، که در حال ظهور سکرات موت و أهوال مطّلع و شهود نمونه غیب حاصل شود، از امتحان درست بیرون آید و دینش مستقر باشد و بماند، نه مستودع و زایل شدنی که به اندک فشاری نسیان عارض شود.
پس ای عزیز! إیّاک ثمّ إیّاک و الله معینک فی أولیک و أخراک، مبادا در امر دیانت خصوصا این نمازهای پنجگانه، تهاون کنی و آنها را سست شماری! خدا می داند که انبیا و اولیا و ائمه هدی، علیهم السلام، از کمال شفقت بر بندگان خدا این قدر ترغیب و تحذیر نمودند، و الا ایمان ما نفعی به آنها نرساند و از اعمال ما سودی نبرند.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 496