فصل
محدّث بزرگ، مجلسی ، علیه الرحمة، فرماید، «در این احادیث (یعنی
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 242 احادیث ابتلا انبیا که وارد شده از طرق عامه و خاصه) دلالت واضحه است بر آنکه انبیا و اوصیا در امراض حسیه و بلیّات جسمیه مثل غیرشان هستند. بلکه آنها اولی به آن هستند از غیر، برای بزرگ شدن اجر آنها که موجب تفاضل در درجات است. و این منافات با مقام آنها ندارد، بلکه آن موجب تثبیت امر آنها شود. و اگر آنها مبتلا نشوند به بلیات، با آنکه از دست آنها معجزات و خارق عادات صادر می شود، گفته شود درباره آنها آنچه نصاری درباره پیغمبرشان گفتند. و این تعلیل در روایات وارد است.»- انتهی. و محقق مدقق طوسی و حکیم عظیم قدوسی، عطّر الله مرقده، در تجرید فرماید در ضمن آنچه انبیا باید از آن مبرا باشند: و هر چه تنفر از آن حاصل آید. و علامه علمای اسلام ، رضوان الله علیه، فرماید در شرح آن: و باید منزه باشد از امراض منفّره، مثل سلس و جذام و برص، برای اینکه این ها تنفر آورد و منافی با غرض از بعثت است. نویسنده گوید گر چه مقام نبوت تابع کمالات نفسانیه و مدارج روحانیه است و ربطی به مقام جسمانیت ندارد و امراض و نقایص جسمانیه ضرری به مقام روحانی آنها نرساند و امراض منفّره از علوّ شأن و عظمت رتبه آنها چیزی ناقص نکند، اگر مؤکد کمالات آنها نباشد و مؤید درجات آنها نگردد، چنانچه اشاره به آن شد، لیکن آنچه این دو محقق اشاره بدان کردند خالی از وجه نیست، زیرا که چون عامه مردم تمیز ما بین مقامات را نمی دهند و گمان می کنند که نقص جسمانی از نقص روحانی یا ملازم با او است، و بعضی از نقایص را منافی با مقام علوّ شأن و عظمت مرتبت دانند، لهذا عنایت حق چنان اقتضا کند که پیغمبران را که صاحب شریعت و مبعوث به رسالت هستند به امراضی که موجب تنفر طباع و استیحاش مردم است مبتلا نفرماید. پس، عدم ابتلای آنها نه از برای آن است که ابتلای به آن نقص مقام نبوت است، بلکه برای اکمال فایده تبلیغ است. بنابراین، مانع ندارد ابتلای بعض انبیا که صاحب شریعت نیستند، و ابتلای اولیاء بزرگ و مؤمنین به این گونه بلیات.
چنانچه حضرت ایّوب و جناب حبیب نجار مبتلا بودند. و اخبار کثیره وارد شده در ابتلای حضرت ایّوب.
فمن ذلک ما روی عن تفسیر علیّ بن إبراهیم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله، علیه السّلام، فی حدیث طویل قال: فسلّطه علی بدنه ما خلا عقله و
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 243 عینیه، فنفخ فیه إبلیس فصار قرحة واحدة من قرنه إلی قدمه، فبقی فی ذلک دهرا طویلا یحمد الله و یشکره حتّی وقع فی بدنه الدّود و کانت تخرج من بدنه فیردّها. و یقول لها: ارجعی إلی موضعک الّذی خلقک الله منه. و نتن حتّی أخرجه أهل القریة من القریة و ألقوه فی المزبلة خارج القریة. و فی الکافی بإسناده عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: قلت له: «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشّیطان الرّجیم انّه لیس له سلطان علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوکّلون.» فقال: یا أبا محمّد یسلّط و الله من المؤمن علی بدنه و لا یسلّط علی دینه. قد سلّط علی أیّوب فشوّه خلقه، و لم یسلّط علی دینه. و قد یسلّط من المؤمنین علی أبدانهم و لا یسلّط علی دینهم. و بإسناده عن ناجیة، قال قلت لأبی جعفر، علیه السّلام، إنّ المغیرة یقول إنّ المؤمن لا یبتلی بالجذام و لا بالبرص و لا بکذا و لا بکذا. فقال: إن کان لغافلا عن صاحب یاسین، إنّه کان مکنّعا. ثمّ ردّ أصابعه فقال: کأنّی أنظر إلی تکنیعه. أتاهم فأنذرهم، ثمّ عاد إلیهم من الغد فقتلوه. ثمّ قال: إنّ المؤمن یبتلی بکلّ بلیّة و یموت بکلّ میتة، إلّا أنّه لا یقتل نفسه. «صاحب یاسین» حبیب نجّار است. و «تکنیع» با نون، که در اکثر نسخ است، بنا به فرموده مجلسی (ره) تشنج و مثله بودن است. مجلسی فرماید گویا جذام سبب تکنیع اصابع او شده بوده است. و در این فرموده تأمل است.
از این احادیث و احادیث بسیار دیگر استفاده شود که مؤمنین و انبیا گاهی برای بعض مصالح مبتلا شوند به امراض منفّره. گرچه در مقابل این اخبار بعض اخبار دیگر است که نفی کرده است تشویه خلقت حضرت ایوب، علیه السلام، و بو افتادن بدن شریفش را. و بحث و تطویل در ذکر و جمع آنها نفع بسیاری ندارد.
بالجمله، این نحو از امراض ضرری به حال مؤمنین و نقص برای آنها و انبیا، علیهم السلام، نیست، بلکه ترفیع رتبه و علوّ مقام و درجه است. و الله تعالی أعلم بالصّواب.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 244