یک روزی دیدم این بنی صدر مرتب نامه می نویسد به رجایی. گفتم من باید جوابش را بدهم. رجایی گفت: تو جوابش را چه جوری می خواهی بدهی. گفتم: من می نویسم تو امضاء کن. گفت امام گفته است حرف نزنید. گفتم: امام گفته است حرف نزنید، نگفته است ننویسید. گفت: صابری ما چه تأویلی بکنیم؟ امام گفته است آشوب نکنید. خب، نوشتن هم همان حرف زدن است دیگر. گفتم: آقا من نامه می نویسم مهر محرمانه می کنم پیش من یک نسخه می ماند پیش او یک نسخه می ماند. من 50 سال دیگر جواب تاریخ را چه جوری بدهم همه می گویند این [روزنامه] انقلاب اسلامی نوشت، کسی جوابش را نداد. ما 50 سال دیگر می گوییم مردم، ما جوابش را دادیم و بنا بر حرف امام آن را نگه داشتیم. رجایی گفت آیا بنی صدر این را چاپ خواهد کرد. گفته بودم این دیگر مشکل خودش است. به هر حال نوشتیم. نامه ها بعدا در کتاب مکاتبات شهید رجایی چاپ شد. من کتابش کردم و 120 هزار تا چاپ شد (در موقع خودش). رفتیم پیش امام، من که نه، آقای رجایی. رجایی گفت: آقا شما گفتید حرف نزن، ایشان به ما بمباران می کند، می نویسد، اینها در تاریخ می ماند. من به احترام حرف شما حرف نمی زنم. اما این مشاور
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 35 فضول ما این جوری می گوید. گفت: مشاور فضول تو درست می گوید. جواب بده ولی منتشر نکن.
زمانی که احساس کردم بنی صدر می خواهد سقوط کند، زمانی بود که اعضای انجمن اسلامی نخست وزیری (احتمالا) رفتند خدمت امام. امام وسط حرف هایشان یک حرف قشنگی گفتند؛ گفتند یک کاری نکنید که من هر چی به هر کی دادم ازش پس بگیرم. من شروع کردم. رجایی گفت چه کار می کنی خوشحالی. گفتم: امام بنی صدر را ساقط کرد. گفت: امام حرفی نزد. گفتم: تمام شد، بنی صدر ساقط شد من امام را که می شناسم، الآن رادیو پخش کند حرف های امام را، من فعل هایش را همین جور برایت می گویم. من فرهنگ واژگان امام را می شناسم بنی صدر ساقط است. منی که با رجایی در انتخابات ریاست جمهوری یک بحث مفصل کردم، گفتم تو خائنی، به بنی صدر رأی ندادی چون امام به بنی صدر رأی می دهد من این جوری می فهمیدم، به هر حال.
از آنجا من شروع کردم به جمع آوری این نامه ها که کتابش کنم. بعدها به تدریج سقوط کرد و سقوط کرد. [وقتی] سقوط کرد و کارش تمام شد رجایی گفت کتاب تو چی شد؟ گفتم: ببین اگر من به موقع کار نمی کردم شما کتابش را نداشتی. گفت: من آرزو دارم این کتاب را ببینم. من این کتاب را روزی از چاپ، نسخه دستی اش را در آوردم که اسمش هست 8 شهریور 1360. جناب آقای رجایی شهید شد و کتاب را ندید، که من برداشتم بردم پیش آقای خامنه ای، و آقا در یکی از سخنرانی ها گفتند که باید خیلی متشکر شد از کسانی که این مقدار اسناد را فعلا
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 36 جمع کردند و خیلی جالب است که امام گفته بودند: نه، حتما نامه را بنویسید؛ حتما سند برای تاریخ بگذارید. [امام] ـ خدا رحمتش کند ـ خیلی دوست داشت بنی صدر آدم بشود و این مملکت دچار آن بحران نشود [چون] برداشتن یک رئیس جمهور کار آسانی نبود.
امام در آن وصیت نامه شان یک نکته بسیار حساس و ظریفی را دیدند. گفتند که من یا حرف زدم یا نوشتم یا ضبط شده یا متنش هست؛ جز این، هر کس هر حرفی را بزند، دیگر این مال من نیست. ما نمی توانیم بگوییم چون ما خودمان امت این امام هستیم کسان دیگری که با ما اختلاف سلیقه سیاسی دارند (طبیعی است که هستند) آنها امت این امام نیستند. ما حرف امام را بهتر می فهمیم، آنها حرف امام را بدتر می فهمند، اینکه حرف غلطی است. با همه این احوال وقتی بحث رهبری آقای خامنه ای مطرح بود، حاج احمدآقا یک نکته ای گفتند که ایشان در هواپیما یک سفر، این جور، رهبری، امام آن جوری گفتند. هیچ کس جز آن آدم های کج و کوله سیاسی نگفتند که آقا، امام گفته حرف نزنید... ممکن است چنین حرفی را گفته باشد. اما خدا کند تمام آنهایی که اختلاف سلیقه داریم و بالاخره امام و با آن پیغمبر، با آن قرآن، با آن خدا، ما را در یک جا جمع می کند با خودمان صادق بوده باشیم. چرا امام برای آقای خامنه ای می گویدکه آقای خامنه ای را من بزرگش کردم این یعنی چی و کی هم ایشان می گویند؟ موقعی که ایشان می خواهند رئیس جمهور شوند. این حرف را می زنند. حالا اگر آدمی به اهمیت حاج احمدآقا بیاید بگوید که امام در مورد رهبری آینده این جوری گفت، آن موقع آدم این
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 37 را کاملا می چسباند به حرفی که من آقای خامنه ای را بزرگش کردم، می بینید که این اصلا تفسیر و تشریح و تبیین و تأویل همان جمله است. آدم بایستی خیلی ریگ به کفشش داشته باشد بگوید صحنه سازی است؛ این دو تا کاملا همین هم دو روی یک سکه است. با این حال، هم چون خودشان ممنوع کردند، هم چون خیلی این بحث ظریف است ممکن است هر آن، هر کسی بیاید یک نکته ای با آن ذائقه خودش تشریح کند، در نتیجه یک نکته دیگری از آن در بیاید. من عقیده ندارم که حضرت امام در این حرف هایی که دوگانه جلوه می کند دوگانه حرف زده است. اثبات می کنم و اگر فرصت و مجال تحقیق و مکتوب بوده باشد به اثبات سیاسی می رسانم. نه به جهت اینکه لیسانس سیاسی دارم، به جهت اینکه در این انقلاب به هر حال سیاست انقلاب را آموختم. به نظر من این حرف های دوگونه نما، دوگونه نیست منتها می گویند اگر کسی قرآن را تفسیر به رأی بکند آن دنیا با او چه کار می کنند.
شما در قرآن ناسخ و منسوخ ندارید؟ آدمی مثل کیومرث صابری در حدی هست که بیاید بگوید این آری آن خیر؟ شما در قرآن پیدا می کنید مثل اینکه اصلا ضد هم صحبت می کند. کسانی هستند که بتوانند بگویند کلامش چیست. متأسفانه در مورد امام هر کسی خودش را مجاز به تفسیر می داند و خدا هم نگفته است که اگر رأی امام را آن جور تفسیر کنید در آن دنیا چه بلایی سرتان می آورم، هر کس هم احساس می کند که احساس گناه نشده است که من فکر می کنم بعضی هاشون نشدند
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 38 چون فکر می کنند واقعا همان جور است که آنها فهمیدند؛ بعضی ها هم با شیطنت می گویند که این قطعاً گناه است.
من در هیچ موردی از امام، به عنوان یک شاگردی که اگر فرضاً حرف امام مربوط به سال 60 را در رادیو پخش کنید من جمله اش را به شما خواهم گفت یعنی به فعل که امام برسد من فعلش را خواهم گفت این قدر رفتم مثل یک شاگرد خواندم، گوش کردم نوارش را، یعنی همان زمان هم این جوری بود. در رادیو، تلویزیون گوش می کردم می خواندم، در صحیفه نور نیز اصلاً داستان هست.
صرف نظر از این مسائل سیاسی که امام در مورد فلان، آن جوری گفت ولی به دولت این جوری گفت؛ این به نظرم اصلا بازی سیاسی است در مورد همه متضادنماها که یک نمونه اش را من به شما گفتم. آن چیزی که من به شما گفتم تعبیر را بگویید و آن این است که شما در یک جایگاهی مسئولیتی دارید که در جایگاه دیگری ممکن است آن مسئولیت را نداشته باشید. خود این جایگاهی که در آن واقع شده اید یک بار چیزی هست که اثری به مواضع انقلاب ندارد، اجرایی نیست؛ یک بار ببینید که دارد.
امام هیچ وقت به ما نگفت شما با فرانسه دل صاف کنید؛ هیچ وقت به ما نگفت شما جریان اگزو 3 را در جریان جنگ با عراق نبینید، گفت وقتی به شما می گویند تبریک، باید بگویید متشکرم؛ جواب تبریک، ناسزا
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 39 نیست. در مورد سلمان رشدی فرض بفرمایید من بعید می دانم بعضی ها که برای دخالت می خواستند وارد شوند، امام جلوشان را نمی گرفت می گفتند شما این کار را نکنید، قطعا هم همین جور است. این کار را قطعا بایستی آن جور می کردند که درست بود؛ بنابراین یک کاری مثلا ممکن است برای من ممنوع باشد ولی شما ممکن است آن کار را انجام بدهید و برای شما هم ممنوع نباشد. شما در مقوله جوانان گاهی این بحث را می گویید، می گوییم این چیزی که خلاف شأن این آقاست خلاف شأن این نوجوان که نیست چرا این حکم را در موردش می دهید؟ حالا بیایند بگویند هان! فلانی گفت که فلان کار هیچ خلاف شأن نیست، نه! برای ایشان خلاف شأن نیست. امام به ما نگفت، گفت شما خلاف شأن نکن . شأن ریاست جمهوری در اینکه روابط اقتصادی داشته باشیم با فرانسه، یک چیز است؛ روابط سیاسی داشته باشیم یک چیز است؛ روابط نظامی داشته باشیم یک چیز است. اما جواب تبریک را که در عرف بین المللی است، بیاییم رئیس جمهوری یک مملکتی هست به او بگوییم تبریک عرض می کنم. من همه این چیز ها را در این راستا می بینم؛ بعید می دانم امام دوگانه حرف زده باشد. بزرگواری هم آقا داشت وقتی که بحث دولت موقت است به ما تکلیف شرعی می کند که شما باید از آن حمایت کنید، بعد هم می گوید در انتخاب دولت موقت ما از اصلش اشتباه کردیم. یعنی واقعا خیلی آدم باید کج و کوله بوده باشد بگوید امام یک جا می گفت حمایت، یک جا می گفت اشتباه کردیم. یعنی واقعا این دو تا شرایط یکی بود و یا زمانه یکی بود؟ دو تا موقعیت یکی
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 40 بود؟ او همیشه می گفت که من برای موفقیت نیامده ام من مأمور به نتیجه نیستم که، من مأمور به انجام وظیفه هستم وظیفه ام را انجام می دهم. این شخص می گوید اگر[این جنگ] 20 سال طول بکشد من هستم. حتی جنگ روانی را بلد است، پاتک به دشمن می کند، می گوید نه، الآن خود عراق هم به هم تفنگ می اندازند یک دزدی آمده یک سنگی انداخته یک تیری در کرده رفته. برای اینکه اگر به جز این بگوید مردم فَشل می شوند به همان اعتبار. حالا کسی بیاید بگوید امام شما دو جور حرف زد یک جا گفت ما تا 20 سال هستیم یک جا آمد گفت جام زهر چشیدیم یا می نوشیم. آن بایستی برای اسلام فکر کند، تعارف هم با کسی ندارد. در شرایطی بودیم که بمباران شیمیایی جدی بود؛ در تهرانش جدی بود در مرزها که زدند و جوانان ما را چه کار کردند حالا یک کسی بیاید بگوید من نه، خدای خودش را می بیند و انتخاب می کند.
من به خبرنگاران خارجی هم اینجا گفتم سر جریان سلمان رشدی و ادعاهایی که برخی از دوستان ما می کنند (متأسفانه) که می خواهند تناقض و تضاد در مواضع امام پیدا کنند، من اصلا تضاد پیدا نمی کنم. فرض بفرمایید اگر تضاد هم بوده باشد حالا امام می گوید که باید بزنیم توی دهان امریکا. با کی می خواهد بزند؟ با من و دولت می خواهد بزند وقتی ببیند دولتش کوتوله است باید به او بگوید برو بزن؟ طبیعتاً ممکن است زیر گوشش بگوید نزن. استراتژی این است که ما باید در دهان امریکا بزنیم، کی؟ حتی اگر الآن وقتش باشد باید بگوییم تو می توانی. آقا روزه بر ما واجب است گاهی اوقات می گویند تو روزه گرفتی و گناه
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 41 کردی، چون می دانستی مریض می شوی و مریض شدی چرا روزه گرفتی؟ روزه را می خوردی سفارش هم می دادیم.
این حد رعایت عرف بین الملل از دید امام تا چه اندازه ای است و این نقش زمانی که شما می گویید که ممکن است متغیر باشد در تصمیمات در تدبیر های سیاسی با این ادعا که می گوییم ما خط امامیم، ممکن است تفاوت داشته باشد بنابراین ما الآن تصمیمی بگیریم که مخالف رأی چند سال پیش امام باشد، این مغایر پیروی از خط امام نیست؟
< خیر. در خرداد ماه من در جلسه ای در حوزه هنر های معاصر بودم بحث کاریکاتور بود. گفتند تلفن شما را کار دارد. آمدم گفتند امام قطعنامه را پذیرفت. گفتم ببین من الآن در یک جلسه هستم، مزخرف نگو (به یک آدم خیلی بزرگ هم این حرف را زدم) گفت: نه آقا پذیرفت ساعت 2 اخبار خواهد گفت. چرا ما حق نداریم مخالف حرف و موضع امام عمل بکنیم و کی حق نداریم؟ زبانم لال یک موقعیتی پیش بیاید ما در یک مملکتی باشیم اسمش جمهوری اسلامی است نشأت گرفته از یک انقلاب به نام انقلاب اسلامی هست و زیر رهبری مردی است که پیروزی اش بعد از خواست خدا، در حلول تاریخ بعد از هزار سال شاید امام و امت تلاقی کردند. ببینید، ما یا امام داشتیم، امت نبود که، ببینید هفتاد و دو نفر را بر می داشت می برد صحرای کربلا، همه را شهید می کردند. اگر امت حاضر بود جبهه کفر اگر می توانست این کار را بکند امت غایب بود، نبود. یا امت داشتیم امام نداشتیم باز توی سرشان خورده
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 42 است نهضت های بزرگی در ایران داشتیم که اسلامی هم بوده است. سربداران نهضت کوچکی نیست چطور این نهضت نابود شد چون امت بود، امام نبود. بعد از هزار سال یک تلاقی عجیب، کار خدا (من یک روشنفکر هستم این صحبت را می کنم من آخوند نیستم امروز نیز که می بینید من ریش دارم نتراشیدم خدائیش فرصت نکردم من هنوز هر جا که می روم با ریش صاف می روم عکس می خواهید از من چاپ کنید این عکس من نیست من عکسم ریش ندارد یک فوکول کراواتی ساده برای مردم می زنم) یک تلاقی بین امام و امت شد. من هیچ ناراحت نیستم این حرف ها را می زنم. من آمده ام برای این انقلاب خدمت بکنم و هیچ کس هم نمی تواند هیچ چیز به من بگوید. یک روز اینجا خدمت می کنم، یک روز آنجا خدمت می کنم من تا زنده ام بدهکار این امام هستم. بنابراین پای آن هستم هر کس بخواهد من را از در بیرون کند من از پنجره تو می آیم؛ خائن بودم من را می گیرند اعدام می کنند مسأله ای نیست مگر چقدر می خواهیم زندگی کنیم.
یک تقارن شیرین از امام و امت پدید آمده است، یک آدم هایی آمده اند زیر علم امام سینه زده اند که من تعجب می کنم مثلا [روی] پل حافظ شعار می دادند: «تنها ره رهایی، ایمان، جهاد، شهادت.»
دو، سه شب قبل از آن هادی غفاری در این [میدان] امام حسین گفته بود جنگ مسلحانه است (یا یک هفته پیش) چون آهنگ شعار با جنگ مسلحانه بهتر است بنابراین گاهی اوقات می گفتند: «تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه است.»
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 43 آن روز ما جنگ مسلحانه نمی خواستیم بکنیم کسی چنین حرفی نزده بود. «ایمان، جهاد، شهادت» یعنی با ایمان می آییم جهاد می کنیم، می رویم شهید می شویم؛ حتی پیروزی هم بحثش نبود. پنج، ششمین شعار را که من گفتم حافظه ام ذهن من را جای دیگر برد، گفتم: تنها ره رهایی، جنگ مسلحانه است (در حالی که باید جواب می دادیم ایمان، جهاد، شهادت). یکی از دوستان من یقه ام را گرفت که چرا در صف انقلاب شماشکاف می اندازی؛ یک کمونیست درجه یک، سبیلش این جوری. از آن کمونیست های تمام عیار که نیستند ولی همان قدر کمونیست هستند تا آنجایی که خبر دارم در خارج. آقا یقه من را گرفت که چرا تو در هر شعار که می دهی می گویی جنگ مسلحانه؟ ببینید امامت چیست که کمونیسته یقه من را گرفته است می گوید: نگو. خیلی این امامت و امت محکم بود.
پیروز شدیم، آقای خمینی خدا که نبود، این آقای خمینی مربوط به آن زمانی است که راجع به آن موشک جمینی با شما صحبت می کردم. در خانه ما همیشه می گوییم آقا، امام نمی گوییم بعد از آمدن آقای خامنه ای بایستی بگوییم امام، چون آقا که می گوییم قاطی می شود چون من از ارادتمندان آقای خامنه ای نیز هستم. عکس هم که می بینید آنجا زدم، الکی آنجا نزده ام.
یکی از صحبت های امام این بود که می گفت فقه، فقه جعفری، بعد می آمد راجع به ماهی اوزون برون و شطرنج حرف می زد، تا آنجا که یکی از شاگردان خوبش در قم در می آید که آقا امام جعفر صادق آن جوری
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 44 گفتند شما این جوری می گویید و امام گفت از اصل شما داستان فقه را نفهمیدی. این دیگر جواهری نیست این دیگه جز جواهری است، آن جواهری تفسیر امام است و الا آقایون می خواهند ما را همان 700 سال قبل نگه داشته باشند.
در مورد زمین شهری این نکته را من از امام دارم، از آقای مهندس گنابادی، وزیر مسکن هم این را می توانید بپرسید که هر چی من می گفتم این مشکلت را برو با امام حل کن، می گفت امام دلش خوش است که من وزیر مسکنش هستم باید برایش کار بکنم. من بروم این مرد را خسته کنم برای چی. بالاخره یک روز رفت، اشاره کرده بود به یکی از آقایونی که از یک بیت محترمی آمده و گفته بود به خدا آقا، من مشکل اینها را دارم بروید یک کاری بکنید دیگر. مشکل داشت بنده خدا، و الا چه بسا همه هم می گویند که اگر امام زنده بود و کمی متحجرین به او اجازه می دادند، خیلی چیزها را که خدا بر ما حرام نکرده و آقایون به ما حرام کرده اند امام آن را بر ما حرام نمی کرد یا حداقل...، ما خیلی مشکلات در این زمینه داریم که چون امام رفت، حالا خدا آقای خامنه ای را زنده نگه دارد ان شاء الله ایشان این راه را ادامه خواهند داد.
چه کسی گفته است حرف امام در هر زمینه ای از جهات سیاسی وحی است؟ خدا گفته است؟ بالاخره این را بنده خدا گفته است و چه کسی می تواند فکر کند که آینده چه پیش خواهد آمد؟ آیا ما صلح حدیبیه نداریم؟ آیا پیغمبر ما خانه اباسفیان را به آن شکل در نیاورد؟ یعنی پیامبر پذیرفته بود که این مرد آن قدر علیه السلام شده است که
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 45 [خانه اش محل امن اعلام شود؟] بالاخره یک مصلحتی بود حالا خود آقایون و روحانیون بگردند ممکن است هزاران نمونه اش را پیدا کنند ممکن است بگویید ما مشکل را چه جوری بایستی حل کنیم. اگر ما به بی لیاقتی برسیم و نتوانیم این ارتباط امام و امت را که از سال 57 شکل گرفت حفظ بکنیم آن موقع این بحث ها چی است که می کنیم. دیگران شاید بیایند کل مواضع امام را نابود بکنند دیگر هیچ چیز دست ما نیست. اما اگر بتوانیم این را نگه داریم (که این لیاقت می خواهد، تا به حال خیلی جاها خدا و امام زمان به ما کمک کرده اند. ولی گاهی اوقات ممکن است این جوری پیش نیاید) اگر یک انقلاب اسلامی باشیم، اگر یک جمهوری اسلامی بوده باشیم، اگر امت این امام بوده باشیم و اگر های دیگر باشیم آن زمان مگر ما می توانیم بدون رهبر باشیم؟ حالا امت تنها باشد و با تمام مواضع امام، ما دیگر حالا نمی توانیم اقتدا کنیم به امام. ما الآن شاخص می خواهیم ما امام می خواهیم ما کسی را می خواهیم که حتی اگر اشتباه هم بکند زیر چترش جمع شویم و الا همه چیز را از دست می دهیم. (خدائیش) چه کسی می خواهد ما را رهبری کند؟ مجلس، رئیس جمهور 20 میلیون رأی، 30 میلیون رأی ابدا، این امکان پذیر نیست؛ من روشنفکر می گویم این امکان پذیر نیست. آقایونی که می گویند امکان پذیر است، خودشان می دانند. من عقیده دارم که اگر قرار است این جامعه اسلامی که امام ترسیم کرده باقی بماند باید این تلاقی امام و امت باقی بماند. من بعد از امام به این فکر می کنم که اگر انگشت اشاره آقای خامنه ای مرا مستقیم وسط کاخ سفید بیاندازد من لابد
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 46 باید بروم دیگر، چون من چیز دیگری را بلد نیستم. اینکه به رهبر خود بگویم آقا تو داری اشتباه می کنی؛ آقا نظر من این است، آقا این جوری است، آقا آن جوری است. حالا آمدیم آقا گفت: تکلیف تو با من است تو که تکلیفی نداری، من رهبرم. خیلی خب کجا بایستی برویم؟ هر جا برویم من همان جا خواهم رفت. من هیچ نگران مواضع امام نیستم زیرا با اینکه این مملکت رهبر دارد یا ندارد؛ اگر رهبر نداشته باشد، ما دیگر مملکت امام زمانی نداریم؛ داشته باشد، ما مشکل نداریم.
در رابطه با سؤال گذشته، خب توضیح دادید و گفتید که اصلا تناقضی ندارد، با امهات نظرات امام مخالفتی ندارد برای اینکه دو تا ناسخ و منسوخ ممکن است باشند. این سؤالم نیز پیرو آن است؛ مثلا ما از امام داریم که فرمان قطع رابطه با مصر دادند. اگر ما الآن بیاییم (همان طور که خود امام فرمودند که زمان و مکان را باید در نظر گرفت) حالا رابطه برقرار کنیم، این مغایرت با خط امام ندارد؟ یک نکته دیگر از سخنان خود حضرت امام خدمت تان عرض می کنم پیرو قضیه سلمان رشدی. حضرت امام که معتقد به رعایت زمان و مکان هستند، گفتند (در پیام شان) ممکن است بعدها کسانی بیایند و بگویند این قضیه (که سفرای کشور های خارجی رفته بودند) این اشتباه بود. امام تخطئه می کنند کسانی را که بیایند و چنین کاری بکنند و دوباره آنها را برگردانند. این آیا با زمان و مکان در تصمیمات به نظر تناقض ظاهری می رسد نظر شما چیست؟
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 47 < من مصداقی توضیح می دهم. در اوایل رهبری آیت الله خامنه ای (من سال 63 گل آقا بودم) سال 69 آمدم مجله را تأسیس کردم، خدائیش هم با ایشان مشورت نکردم، سال 63 با ایشان مشورت کردم. گفتم: می خواهم بروم مجله طنز برای مملکت درآورم، گفت الآن اصلاً وقتش نیست. در سال 69 من فکر کردم موقعش است. در آوردم، چاپ شده اش را پیش شان بردم. گفتم: ولی این را من منتشر نکرده ام چاپ شده است تمام است شما ببینید اگر بنا باشد چنین چیزی نباشد من این را خمیر می کنم. گفت این را دیگر با من مشورت نکردی. گفتم: نه، الآن مشورت می کنم چون اگر به شما می گفتم و می گفتید بکن، رهبری یک مملکت، ولی امر، من دیگر خدا را بنده نبودم. و اگر شما گفته بودید یا می گفتید نه، من چطور می توانستم در بیاورم. من می گفتم این الگو و نمونه، چه کار کنم آقا و ایشان ارشاد کردند و ما مجله را در آوردیم.
من در یکی از ملاقات ها [به شوخی] به ایشان گفتم: آقا من سر مجله گل آقا حاضر به معامله هستم. گفت: چه معامله ای؟ گفتم: یک چیزی می گیرم بعد روی جلد را همان جوری می کنم. منتها خیلی بایستی قضیه مهم باشد. گفت: مثلا چه مهمی. گفتم: مثلا برای برقراری رابطه با امریکا، بالاخره بایستی افکار عمومی را ساخت. گفتم: می آیم این قدر در روی همین جلد روی امریکا یواش یواش شل می کنم که دولت اگر برود رابطه برقرار کند قبح آن ریخته باشد. ایشان خیلی تند و محکم (چون من قبلا به ایشان گفته بودم که می خواستم یک مجله دیگر در بیاورم به نام فصل جدید، امتیازش را هم گرفتم ولی در نیاوردم...، بعد به ایشان
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 48 گفتم یک فصل جدیدی شروع شده است. گفت: ابدا، که بعدها آقای هاشمی در نماز جمعه گفتند کسانی که خیال می کنند یک فصل جدیدی شروع شده است این جوری نیست و فلان. حمله کردند. خطبه نماز جمعه بعدی را که آقای خامنه ای تشریف آوردند، گفتند آن کسانی که می گویند فصل جدید، آدم های خائنی که نیستند، اینها از روی تحلیل این حرف را می زنند. یک مقدار بار را کم کرد. کسی را [به اسم] نگفت ولی من می دانم که این سوژه را من این جوری گفتم. البته ده ها نفر دیگر هم گفتند، یکی از آنها من بودم. گفتم: فصل جدید که نیست، همانی است که امام گفته است ولی حالا، آقا چه می دانم جنگ را هم می خواستیم 20 سال ادامه بدهیم، 8 ساله تمام کردیم) گفتند که ابدا، خط امام در قطع رابطه با امریکا جدی است. بعد آن آقا آن مقاله را نوشت. آن یکی آن را نوشت همه دیدیم که جامعه ملتهب شد، که آقای خامنه ای بزرگوارانه همان شب در مورد کسی که راجع به مذاکره مستقیم نوشته بود گفتند: اصلا قصدم این بنده خدا نیست این آدم خوبی است؛ تحلیل خودش را نوشته است. این قدر جو خطرناک بود که حرفش را هم نمی شد بزنی. ببخشید ارتباط با امریکا زنا که نیست که، حالا یکی بیاید بگوید این به این علت خوب است. این قدر جامعه این را نمی پذیرد و این قدر امریکا خدائیش ناپاک ترین دشمن این انقلاب است که دیگر آدم کم عقل فقط گاهی اوقات از این دسته گل ها به آب می دهد گفتم به هر حال آقا آخر یک روزی شاید به من یک چیزی بدهید باج سبیل می گیرم، روی جلد می آیم برای امریکا یواش یواش کار می کنم.
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 49 و اما سلمان رشدی. شما می دانید امام وقتی آن فتوا را دادند خود آیت الله خامنه ای در نماز جمعه یک نکته ای را گفتند. امام جواب دادند باز ایشان یک نکته ای دیگر گفتند. جمله ای که حضرت امام گفتند، یک جمله عجیب و غریب است. به من نشان داد که آقای روشنفکر، داستان پیچیده تر از آن است که تو فکر می کنی؛ فقط سیاسی نیست. گفت: سلمان رشدی اگر زاهد زمانه شود او را باید کشت. این [سخن] خیلی وسیع بوده است. شما بهتر از من می دانید گاهی کشتن یک نفر بزرگ ترین خدمت معنوی به خود اوست. سلمان رشدی که تا ابد در این جهان نیست، بالاخره می میرد چه بسا اگر این با پای خودش بیاید بگوید آقا بیایید این حکم اسلامی را بر من اجرا کنید من قبلاً مسلمان بوده ام، بعداً مرتد شدم، حالا معتقد به آن دنیا شده ام، این قدر هم که این 10 ـ 15 سال را هم که زندگی کرده ام نمی خواهم، بیایید من را اعدام کنید تا من لااقل آن دنیا بار گناهم کمی سبک شود. البته هر کسی این اعتقادات را داشت آن کارها را نمی کرد ولی در [فرد] مسلمانی شما این جور می بینید[مثلاً] طرف پیش امام [علی(ع)] می آید و می گوید آقا من این خطا را کرده ام و باید با این جریمه صاف شود، آن قدر می ایستد تا آن جریمه به او تعلق بگیرد چرا؟ به خاطر اینکه به آن دنیا رسیده است. گفته است من آن دنیا را چه کار کنم من آن دنیا را می خواهم.
اما کمی به بـُعد سیاسی قضیه نگاه کنیم. من در حدی نیستم که به کسی که می گوید سلمان رشدی اگر چه زاهد زمانه هم شود بایستی او را کشت بیایم بگویم حالا تفسیر بکن این[مسأله زمانش] تمام شده
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 50 است. [حکم امام را] هیچ کارش نمی شود کرد. حداکثرش این است که سلمان رشدی بیاید و زاهد زمانه شود. الآن امام نیست؛ بنده یک فرضی را می گذارم اگر امریکا با تمام زرادخانه های خودش می آمد می گفت تمام ملت ایران را بلا استثناء تا نفر آخر خواهم کشت و امام زنده بود یکی از دو تا حرف را می زد یا می گفت که همه ما را بکشید، مسلمانان جا های دیگر هستند راه ما را ادامه می دهند یا می گفت نه نکشید؟ به پیغمبر خدا می گویند که آقا اینجا نوشتیم از محمد رسول الله به فلان [قبیله] که ما این قرار داد را امضاء کنیم. [گفتند] ما اصلا سر همین رسول الله با تو حرف داریم این را خط بزنید. خب این را هم خط می زنیم یعنی چی؟ یعنی که از پیامبری دست کشید؟! بالاخره یک شرایطی بایستی بوده باشد که کسی که به خاطر همان کلمه جنگ می کند[حالا] بیاید همان را خط بزند.
خدا شاهد است من اصلا نه در مقامی هستم، نه علمش را دارم که این حرف را بزنم، اما جرأتش را دارم که آن هم به دلیل بی سوادی است. آدم های بی سواد خیلی باجرأت هستند. اما با همه ارادتی که به امام دارم و با اینکه می دانم هر چی دارم از همین امام دارم و به خدایی خدا به خاطر این باقی مانده عمرم که نمی دانم چقدر طول می کشد، هیچ برنامه و قصدی هم ندارم، هیچ هدفی ندارم که به آن برسم آدم مشهوری هستم، محبوب مردم هستم، پول هم به اندازه کافی دارم دیگر به چه چیز می خواهم برسم. بالاتر از مشاور آقای خامنه ای خواهم شد؟ بالاتر از مشاور آقای رجایی خواهم شد؟ نه، [اگر] این انقلاب به من کار داشته
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 51 باشد من عمله انقلاب هستم. این طرف قضیه برای من جاذبه ای ندارد. برای این، این حرف ها را نمی زنم ولی به عنوان یک شخصیت مسلمان ایرانی که در این انقلاب بوده است، دمش به دم رجایی خورده است (حالا نمی دانم او چه کار می خواسته بکند) اگر امروز رهبر من پرچم بلند کند بگوید (بی هیچ دلیلی) من می خواهم سلمان رشدی به این شکل حل شود؛ آیا امام به ما دلیل داد که بگوید به چه علت گروگان ها به آن صورت حل شود؟ ما که از او دلیل نپرسیدیم ما نظر خودمان را گفتیم. الآن اگر کسی پرچم بلند کند بگوید مسأله سلمان رشدی این جوری حل بشود، من به این جهت که نه علمش را دارم، نه سوادش را دارم، نه آینده نگری آن را دارم، من الآن اصلا نمی دانم چقدر این انقلاب را تهدید می کنند؛ چه خطری هست و چه کسانی هستند. فعلا آدمی که نفس من به نفس او خورده، سرم در لحظات درد و داغ شخصی من روی شانه اش بوده، از اولین کسانی بودم که در بیمارستان قلب رفتم (به اشاره خودشان) گفتم: آقا پاشو، شما به خدا حالت بهتره، بگذار من بخوابم جای شما... چرا گرفتی خوابیدی. از دکتر فاضل بپرسید آنجا بود. من دست فاضل را هم بوسیدم، آمدم سینه آقا را بوسیدم گفت: بیا من را ماچ کن، من بروم. گفتم: تو هیچ چیزت نیست. تو این جوری می گی می خواهی اینجا بخوابی. خندید، دکتر ها ریختند گفتند: آقا، این بخیه اش پاره می شود. گفتم: به من چه... که آقا سید احمد آقا به من گفت: خدا به تو خیر بدهد هر کسی می آید اینجا، گریه می کند. گفتم: آنها پست می خواهند من که پست نمی خواهم. من حرفم را می زنم تا آقا بخندد
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 52 حالا بخیه اش پاره می شود مربوط به خودش است. خدائیش این حرف را نمی زنم که ارادتمند آقای خامنه ای هستم حالا اگر این حرف را بزنم آن طرف قضیه به من پست می دهند بقیه عمرم را... اینها برای من مهم نیست... من الآن نگاه به پرچم ایشان می کنم و دنبالش می روم. سلمان رشدی که هیچ، بدتر از سلمان رشدی را هم ببخشد، من شخصا او را می بخشم.
وقتی پسرم را با پسر برادرم که دو تا بازوی من بودند، راننده زد کشت (با شش تا از خانواده ام در سال 64) من طنزم را برای این ملت تعطیل نکردم. بیمه اش را نرفتم بگیرم. خود بیمه آمد اینجا گفت: آقا آن ماشین بیمه بوده است؛ بیایید پول، ما گفتیم آن را هم سرمایه خودتان بکنید؛ داغ ما را نیز تازه نکنید؛ نه شکایت می کنیم نه می آییم، نه رضایت می دهیم هیچ چی، هیچ چی. بروید خودتان یک جوری حل کنید. من چی می خواهم؟! ولی من می گویم ای ایرانی ، ای ایرانی مسلمان ، ای ایرانی که می گویی امام خمینی و من مریدش هستم، اگر رهبر امروز ما (فردا اگر یک رهبر کج و کوله برای من انتخاب بکنند، من نمی دانم، من این رهبر را دارم می گویم آن یک تکلیف دیگر است) اگر به من بگوید این جوری، من چشمم را می بندم می گویم چشم. اگر امام خمینی بود همین را می گفتم، اصلا دیگر بحث نمی کردم. [امام] آقا حرف می زد (ببخشید دارم این جوری حرف می زنم مثل حرف بهزاد نبوی هم
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 53 می شود) «همه اش را ما با جان و دل قبول داشتیم» به ابوالفضل این جوری نیست هر کسی بگوید دروغ گفته است. همان قبل از انقلاب هم، به [امام] آقا هم گفتم، من تصادف کردم با ماشین، با سر زدم به ماشین جلویی، نوار ایشان را داشتم گوش می کردم می گفت شاه باید برود مشغول کار دیگری بشود؛ من دست پاچه شدم زدم به ماشین جلویی، آن زمان هم همه همدیگر را می بخشیدیم، بخشیدیم و رفتیم. گفتم امام چی می گوید نشسته برای خودش می گوید شاه باید برود مگر می شود شاه برود؟ کجا برود؟ آقا نه وای... به آقا گفتم بگو همه اش ما همین حرف را می زدیم ما از همان اولش هم آدم های تخسی بودیم، بعدش گفتیم آقا اشتباه کردی بعد دیدیم نه اشتباه نکرد.
بعضی خود آقایون سر همین جریان قطعنامه، ای خدا تو می دانی، می گفتند: آقا اشتباه کرده است. بنابراین حالا دیگران می آیند [می گویند شما] گفتی امام اشتباه کرده. برو دهانت را آب بکش؛ ای بابا ما قلب مان را باز کردیم؛ به خدا ما فدایی این رهبر هستیم؛ بگذار تیر بیاید آن موقع ببین به قلب ما می خورد یا به قلب بعضی از مدعیان؛ خدائیش به ما می خورد. تا سینه ما هست به سینه آقای خامنه ای نخواهد خورد، اگر خدا به ما این توفیق را بدهد که آن جلو بایستیم. اگر ایشان بگوید که (خود امام هم راه را باز کرده است گفته است که ولایت مطلقه فقیه، مطلقه یعنی چی؟ یعنی گفته آقا دین این جوری می گوید، خدا این جوری
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 54 می گوید، پیغمبر این جوری می گوید، فقیه می گوید حالا اجرا نشود) مسجد را خرابش کنید، شاید یک روزی هم برسد بگوید نماز هم نخوانید،: لابد بایستی یک اتفاقی بیافتد که پیغمبر خدا بیاید بگوید آقا نماز نخوانید. [بعداً بگویم] چرا؟ همه برای نماز شهید شده اند. چه وقت به عقل من می رسد که حالا بیایم به رهبر خودم بگویم آقا گفتی این واجب را انجام نده، ای وای، و از این حرف ها. اگر سرسپردگی نداشته باشیم خدائیش فشل می شویم. ما ملتی نیستیم که بیاییم بگوییم 30 میلیون رأی داریم (به خدا به کسی زخم زبان نمی زنم با این حرف ها، من مخلص آقای ناطق و مخلص آقای خاتمی هستم با هر دو آنها نیز رفیق هستم) پس ما مملکت اداره می کنیم.
... ولایت مطلقه فقیه است، خدائیش خود آقای خامنه ای آن زمان که امام بودند راجع به این کلمه مطلقه حرف داشتند، بعدا که رسیدند دیدند این طور است و به جز این اصلا نمی شود. مطلقه یعنی چی؟ مطلقه یعنی اینکه الآن سلمان رشدی را ببخشند من بگویم چشم، بحث این نیست که کورکورانه حرف می زنیم.
خوشبختانه هنوز در این انقلاب فاصله نیست خیلی ها می توانند بروند پیش رهبر انقلاب ساعت ها بنشینند بگویند ما با نظر شما مخالف هستیم. آسمان هم به زمین نمی آید الحمدلله این را داریم. آخرش گفت این بشود مگر نه این است که ما در امامت این همه شکست خوردیم. اگر انگشت حضرت علی بلند شد که این بشود، می شد. اگر امام حسین در آن صحرا آن جوری گفت، آن می شد. اشکال کار ما این است که
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 55 ایشان می گفت بشود می گفتیم آقا اشتباه نمی کنی؟ اصلا تو نماز می خوانی؟ مسجد برای چی شما رفته بودی؟ همین شد دیگر.
ما به تلاقی امام و امت نیاز داریم هر وقت این فاصله ایجاد بشود پیداست انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی نیست. ما راجع به چی داریم حرف می زنیم؟ اگر بوده باشد من ولایت مطلقه فقیه را به عنوان یک آدم ریش تراشیده [کاملا باور دارم] (مثلا خدمت امام که رفتم همان صبح ریش تراشیدم و ادکلن زدم. سه، چهار روز نتراشیده بودم. گفتم نکند بعد بگوید برو گمشو. زیرا بصیرت داشت می دید که در دل آدم چه جوری است. اتفاقا به خود ایشان هم گفتم آقای رجایی به من گفته است این ریش ندارد ولی ریشه دارد.
جریان از این قرار بود که به آقای رجایی گفته بودند که این کی است که مشاور شما است، اینکه ریش ندارد. این قدر به این بنده خدا گفتند که گفته بود: این ریش ندارد، ریشه دارد ول کنید ما را.
من به امام عرض کردم من ریش ندارم ولی رجایی گفته ریشه دارم.
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 56