یک روز به آقای رجایی گفتم: «آخر من چه مشاور نخست وزیری هستم؟ مگر از شما حقوق می گیرم یا حقوق معلمی من زیاد است؛ فوق
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 104 العاده دارم؟ از ماشین دولتی استفاده می کنم؟» و ادامه دادم: «نه، من هم به ماشین خودم سوار می شوم و هم از جیب خودم ناهار می خورم. چون زخم اثنی عشر دارم، غذای اینجا را نمی خورم.» پرسید: «حالا چی شده؟» گفتم: «آخر من به عنوان مشاور نخست وزیر نمی توانم رفیقم را برای گرفتاریی که برایش پیش آمده به خارج بفرستم؛ ولی چهل هزار تومان از او رشوه گرفته اند و به خارج می رود!» تا این را گفتم، گفت: «خیلی حرف قشنگی زدی! چه افتخاری بالاتر از اینکه تو در مملکتی زندگی می کنی که مشاور نخست وزیر آن نمی تواند رفیقش را به فرانسه بفرستد!» گفت: «از این بهتر چی؟» البته ایشان پس از آن دستور داد که آن مورد هم بررسی و با متخلف برخورد شود.
(روزنامه اطلاعات، 8 / 6 / 1378)
* * *
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 105