رشته هم که ندارد. لوبیاپلو و قورمه سبزی هم که نیست. اما من باید غذایی سفارش بدهم که توی خانه آن را نشود درست کرد. اما راستی چه فرقی میکند من با غذا خوردن میخواهم شکمم را سیر کنم. هر غذایی هم میتواند شکم آدم را سیر کند. چه کباب بره، چه یک تکه نان. اما اینها که با هم فرق دارند. کباب خوشمزهتر از نان بربری است و گاهی وقتها هم جای نان بربری داغ را هیچ چیزی نمیگیرد و...»
آقا کله پوک فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد تا اینکه همه جا تاریک شد و شب از راه رسید و او تصمیم خودش را گرفت و... خواست به سراغ همان نان بربری داغ برود. اما با پای خودش نتوانست از مغازه بیرون برود و با یک لگد محکم پرت شد بیرون وکلهاش خورد زمین و ستارهها دور سرش بال بال زدند و شروع کردند به چرخیدن.
برگردد و با دوستانش مشورت کند تا راهحلی مناسبی پیدا کند.
ستاره در مسیر بازگشت به آسمان بود که پچپچ دو کودک توجهاش را جلب کرد نزدیکتر شد و دید دو کودک از پنجره به آسمان نگاه میکنند و انگار دنبال
مجلات دوست کودکانمجله کودک 502صفحه 18