برگردم.
Õ کفشهای من دم در، و به عبارتی در پیادهرو است، آنها را نبرند؟
نه، خیالتان راحت باشد.
Õ اگر بردند چه؟ چطور برگردم؟
نمیبرند. این محل امن است، روی آن شناخت کافی دارم.
Õ از ناهار و شامتان بگویید؟
جمعهها که از خانه برمیگردم مقداری غذا با خودم میآورم. خیلی وقتها هم خودم در همین دکه غذا درست میکنم، اینجا را نگاه کنید، یک چراغ خوراکپزی دارم که غذا و چای را روی آن درست میکنم. پیش هم آمده که گاهی غذای آماده خریدهام.
Õ الان توی این قابلمه چیست که روی چراغ خوراکپزی است؟
قورمه سبزی. مادرم آن را پخته. از خانه با خودم آوردهام.
Õ در بعضی از دکهها دو نفر کار میکنند، چرا یک نفر را به کمک نمیگیرید تا مجبور نباشید این همه زیاد کار کنید؟
با برادرم دو نفری با هم کار میکنیم، اما الان مدتی است به خدمت سربازی رفته است، وقتی خدمتش تمام شود او هم به همینجا میآید و کار میکند.
Õ درآمدتان؟
بد نیست. الحمدالله.
Õ بعضیها میایستند و نشریات را مفتمفت میخوانند، چقدر ناراحت میشوید؟
ناراحت نمیشوم. حتی بعضیها مجلات را ورق میزنند و مطالب داخل آنها را مرور میکنند. بالاخره این حق آنهاست که بدانند هر نشریهای چه مطالبی دارد تا بفهمند آیا به دردشان میخورد آن را بخرند یا نه؟ اما چیزی که ناراحتم میکند این است که بعضیها در حین بررسیهایشان
رسیدهام. اما امشب هرچه در آسمان چشم میگردانم، ماهی در آن نمیبینم. اکنون بدون راهنما مانده و راه گم کردهام. اگر او را دیدی به او بگو که مسافرت در راه مانده است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 502صفحه 13