آرزوی پردردسر
محمدعلی دهقانی
زمان حضرت موسی(ع)، یک روز مرد جوانی پیش آن حضرت رفت و گفت: «ای پیغمبر خدا، شما که هر کاری توانا هستید و هر دعایی بکنید، خدا قبول میکند، از خدا بخواهید که زبان حیوانات را به من بیاموزد!» حضرت موسی، از این خواهش مرد جوان تعجب کرد و به او گفت: «ای جوان! دست از این خواهش و آرزو بردار چون به صلاح تو نیست و ممکن است برای تو خطر یا زیانهایی داشته باشد!» اما جوان روی خواستهاش اصرار کرد و گفت: «خواهش میکنم مرا ناامید و محروم نکنید. دست کم زبان خروس و سگ را به من بیاموزید همین که زبان این دو حیوان را بدانم، برایم بس است!»
حضرت موسی(ع) به مرد جوان گفت که کمی منتظر بماند. بعد به جای خلوتی که محل عبادت او بود، رفت و با خداوند اینطور سخن گفت:
خلبان ارتش سرخ شوروی- کابل- سال 1979
مجلات دوست کودکانمجله کودک 486صفحه 33