براساس یکی از افسانههای حوزهی بالکان
بازآفرینی: محمدعلی دهقانی (دانا)
سهمِ غول
قسمت دوم
ایوانِ غول گفت: «حالا بگو ببینم، برای کشت امسال چه فکری کردهای؟»
یوسیفا فکری کرد و گفت: «اگر اجازه بدهید، امسال پیاز میکاریم.» ایوان گفت: «پیاز؟... باشه، قبول! پیاز میکاریم. اما یادت باشه که وقتی پیازها رسیده شد و خواستی محصول مزرعه را جمعآوری کنی، نصف آن مالِ من است و نصف آن مال تو!» مرد کشاورز قبول کرد، چون چارهی دیگری نداشت. بعد از این قول و قرار، ایوانِ غول، از یوسیفا جدا شد و به غار خودش که در دلِ کوهستان بود، رفت و در آن جا مشغول استراحت شد.
بعد از رفتن غول، کشاورز بینوا، چانهاش را روی دستهی بیل گذاشت و همانطور که دور شدن او را نگاه میکرد، مشغول فکر کردن شد. او پیش از آن چیزهایی از زبان مردم روستا دربارهی غول کوهستان شنیده بود و میدانست که ایوان در میان
افسر واحد تشریفات ارتش آمریکا- سال 1985
مجلات دوست کودکانمجله کودک 486صفحه 16