سرزمین دزدهای یک چشم
عباس قدیر محسنی / قسمت ششم
سربازان مراد شاه دزد که همان دزدهای یک چشم بودند با دیدن اوضاع و احوال شهر زود رفتند خدمت شاه و همه چیز را به مراد گفتند مراد اول دستور داد شهر را بگردند و حرف راست را پیدا کنند. دزدهای یک چشم هم همه شهر را گشتند و زیر و روکردند، حتی سراغ چاه رازها هم رفتند. اما به چاه که رسیدند، دزد یک چشم از همان روی سنگ چاه داد زد: (( من این جا رو نگاه کردم. اثری از حرف راست نیست.)) دزدهای یک چشم هم با شنیدن این حرف خیالشان راحت شده بود و رفته بودند توی یک کوچه دیگر. بالاخره دزدها بعد از سه روز جستجو دست از پا درازتر برگشتند خدمت مراد و گفتند حرف راست را پیدا نکردند. مراد که با شنیدن این حرف حسابی ناراحت شده بود، میخواست دستور بدهد همه دزدهای شهر را دستگیر کنند اما یک لحظه یاد سربازانش افتاد و فهمید این دستور اصلاً دستور خوبی نیست. بنابراین دوباره فکر کرد و یک لحظه به یاد دزد یک چشم افتاد، اما زود او را فراموش کرد و دستور داد اسم آدمهای مشکوک را سربازانش تهیه کنند و به او بدهند. دزدهای یک چشم هم که خیلی خوب مراد را میشناختند، به سرعت رفتند توی شهر و با چند اسم برگشتند. مراد وقتی به اسمها نگاه کرد آنها را بلند خواند: (( مرد بچه، تیمورخله، قاسم گدا، یقین علی شکاک، زلفعلی کچل، عین علی کوره، صادق دروغگو عاشق.)) و تازه وقتی که اسمها را خواند، فهمید چرا این سرزمین، سرزمین خلهاست. توی این سرزمین هر کس یک عیب و ایرادی داشت. مثلاً عین علی کور بود و زلفعلی کچل و یقین علی شکاک و صادق دروغگو.
گونههای کاکتوس
نام: آریو کارپوس
محل اصلی رویش: مکزیک
اندازه گل: 4 سانتی متر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 422صفحه 16