
پغور قاطی رفت اداره. وقت ناهارشد. رفت توی رستوران اداره و غذایش را گرفت و تند تند مشغول خوردن شد که یکدفعه دید یک تار مو توی دهانش است، دو تار مو توی دهانش است، سه تار مو توی دهانش است... پغور قاطی قاطی کرد؛ قاشق را کوبید روی میز و غذایش را برداشت و برد پیش سرآشپز وداد زد: (( اینا چیه تو غذای من؟)) پغور قاطی داد زد: (( مال کیه؟ )) سر آشپز دستی روز سر کچلش کشید و گفت: (( مال آشپزهای ما که نیست. طبق قانون ما فقط کچلها رو لستخدام میکنیم تا مشکلی پیش نیاد.)) پغور قاطی داد زد: (( اگه مال اونا نیست، پس لابد مال منه؟!)) سر آشپز تارهای مو را کنار بقیهی موهای پغور قاطی گذاشت و گفت: (( احسنت قربان! درست گفتید. دقیقاً موهای خود شماست.)) پغور قاطی تارهای مو را از سرآشپز گرفت و به آنها خیره شد و زیر و رویشان کرد و گفت: (( خب اگه مال خودمه، عیبی نداره.))
پغور قاطی ظرف غذایش را برداشت و دوباره رفت سر میز و مشغول خوردن شد. تمام مدت به این فکر میکرد که موهای او چه جوری رفته توی دیگ آشپز. پغور قاطی زیر چشمی همکارهایش را پایید تا ببیند که موهایش لای دندان آنها هم رفته یا نه. ( ادامه دارد )
کاکتوسهای آویخته کاکتوسهای برگی شکل
مجلات دوست کودکانمجله کودک 422صفحه 10