طلیعه انقلاب اسلامی در پانزده خرداد
□ سید احمد حسینی ماهینی
* مقدمه:
امروزه کمتر کسی است که اصطلاح مأنوس پانزده خرداد را نشنیده باشد و در مورد آن تحلیلی نداشته باشد چرا که همه معتقدند نطفه انقلاب اسلامی در بطن حوادث آن روز بسته شد و این طفل نوپا در آن روز بود که پا به عرصه وجود نهاد لیکن یک بررسی علمی و جامعه شناختی از این حرکت لازم است تا دیدگاههای تاریخی و فلسفی و تحول زمانی آن را آشکار سازد. و این بررسی علمی یعنی شکافتن واقعیت حوادث و غور و بررسی در متن تحولات است. هنگامیکه دیدگاه علمی و تاریخی (و تا حدودی مبتنی بر ریاضیات، بمعنی عدد و واقعیت) بر مسئلهای حادث شد آن مسئله دیگر عنصر تاریخ و جامعه میشود و از کسوت یک «نظریه» یا یک «برداشت» بیرون میآید.
تفاوت برداشت تا واقعشکافی در همین است که برداشتها متفاوت و مختلفند و هر کس میتواند آن را ابراز کند و نهایتاً «دفاعیه آن جملۀ برداشت من است» را در ذهن متبادر میسازد در حالیکه اعداد و ارقام و منحنیها یک حرکت واقعی بدور از ذهنیت را ترسیم میکنند.
تاریخ انطباقی یا تطبیقی.
گاهی تصور بر این است که تاریخ دارای حوادثی است که بر روی هم منطبق میشوند، و لذا تاریخ را تکرار وقایع دانستهاند. این مورخین تصور مینمایند حوادث تاریخ هم مانند قضیه فیزیکی و شیمیائی کاملاً قابل تکرار است و این نهایتاً به «دور» تاریخ میانجامد که حاصلی جز نفی اراده بشری ندارد.
اما در اینجا یک نکته اشتباه وجود دارد و آن اینکه «صدام حسین» شبیه چنگیزخان مغول است نه خود آن یعنی حوادث تاریخ از یک سنت مشابه پیروی میکنند نه از مصادیق مشابه. بطور مثال اصل تاریخی الملک یبقی معالکفر ولایبقی معالظلم (حکومت با کفر باقی میماند ولی با ظلم و ستم از بین میرود) بهرحال در طول تاریخ مصادیقی اما نه به معنی تکرار همان حادثه.
از اینرو در تحلیل تاریخی میبایست از حوادث تطبیقی بهره جست نه آنکه حوادث را بر هم منطبق (طابق الفعل بالفعل) کرد.
بطور مثال اگر زندگانی حضرت محمد(ص) را بعنوان معیار بپذیریم. مقایسه تطبیقی بین زندگانی آن رسول گرامی با حضرت امام خمینی ما را در راه اهداف تاریخی و تحلیل تاریخ کمک میکند ولی این بدان معنی نیست که دقیقاً 23 سال پیامبر میبایست همان 23 سال امام راحل باشد. وقتی این اصل را در نظر بگیریم براحتی میتوانیم دوران زندگی شخصیتها را نیز تحلیل کنیم و حتی تاریخ را نیز با این معیار بسنجیم که در جای خود بسیار جالب بوده و فرصت زیادی را طلب میکند (این کار توسط مولف انجام شده است).
بعثت، هجرت، رحلت،
در زندگانی 23 سالۀ پیامبر اسلام سه نقطۀ مهم وجود دارد نقطۀ اول بعثت آن حضرت است که آغاز وحی و حرکت و سازندگی آن وجود عزیز بود.
البته پس از بعثت سه سال دعوت مخفیانه داشت و سه سال دعوت آشکار پس از 6 سال عذاب و شکنجه مجبور به هجرت شد و با هجرت خود پایهگذار حکومت در مدینه گردید که سه سال آن به تشکیل حکومت داخلی و سه سال جنگ و سه سال پیروزی بود و رحلت آن بزرگوار خود مبدا تحولاتی شد بطوریکه حکام سراسر جهان سر تسلیم فرود آوردند و امپراطوریهای شرق و غرب یکی پس از دیگری به اسلام روی آوردند.
توضیحات فوق بر محور زیر نشان داده میشود.
جمع 23 سال بین بعثت و رحلت با نظم خاصی به دورهها و زیرمجموعه منظم تقسیم شد. و این نشان میدهد هر کاری چه مقدماتی نیاز دارد و اگر پیروزی اسلام را ذیالمقدمه بدانیم مقدمات آن 23 سال زحمت و کوشش است. اگر دعوت آشکار را ذیالمقدمه بدانیم لازمهاش 3 سال دعوت مخفی است، و اگر تشکیل حکومت را هدف بدانیم لازمهاش 13 سال کوشش است.
حال این اعداد در موارد مشابه حتماً همین میزان باشد یا خیر فرق انطباقی و تطبیقی را بیان میکند. یعنی اگر 23 سال را در همه جا 23 سال بدانیم کاری انطباقی انجام دادهایم ولی اگر آن را بعنوان معیار (نسبت) بدانیم که ممکن است به نسبت کمتر یا بیشتر شود کاری تطبیقی نمودهایم.
تطبیق زندگانی امام راحل با زندگانی پیامبر گرامی اسلام
اگر آیه «ولکم فی رسولا... اسوه حسنه لمن کان یرجو الاخره..» را باور داشته باشیم خواهیم فهمید که این آیه فقط مشتمل بر ابعاد اخلاقی پیامبر نیست یعنی ما اسوه بودن پیامبر را فقط در زندگی شخصی و یا در ارتباطات ساده اجتماعی آن وجود گرامی نباید منحصر کنیم، بلکه از ابعاد تاریخی، سیاسی، اجتماعی، جامعهشناختی آن نیز استفاده کنیم. در اینصورت 23 سال زندگی پیامبر اسوه و الگوی همه کسانی است که میخواهند کاری را شروع کنند. آنانکه «پیامبر گونه» خود را در برابر مشکلات میبینند و استقامت میکنند. آنانکه هدفی دارند و این هدف را مجدانه دنبال میکنند.
همانگونه که حرکت با داشتن هدف آغاز میشود و بدنبال آن شکنجه و تبعید و زحمات طاقتفرساست و بالاخره با هجرت کمی به هدف نزدیکتر میشود، در زندگانی امام راحل نیز این مراحل دیده میشود. که «15 خرداد» در اینجا نقش آغازگر را دارد، در واقع با این حادثه، حرکت جدیدی در جهان اعلام وجود کرد و همانگونه که مشخص بود با مقاومت بزرگان آنموقع روبرو شد. امام پس از تبعید به ترکیه و از آنجا به عراق دوران دعوت مخفی خود را آغاز کردند و پس از 6 سال در سال 48 بصورت آشکار دعوت آغاز گردید. تدریس دروس ولایت فقیه و حکومت اسلامی، توزیع و پخش آن در سطح کشور و خارج از کشور، بیانات آتشین شاگردانی چون آیةالله سعیدی، آیةالله غفاری حضرت آیةالله خامنهای دام ظلهالعالی و حضرت حجةالاسلام والمسلمین هاشمی و... در آن سالها، تولد حرکت نوین را سرعت بخشید و اثبات آن را به جلو انداخت.
نقش گروهکها در فاصله 42 تا 54
در زمین شخمزده 15خرداد بود که تخم انقلاب اسلامی پاشیده میشد و امام خمینی خود را مسئول میدانست بذر انقلاب اسلامی را از هر گزند مصون بدارد لکن برخی حرکتهای چپرو و یا راسترو مسایل بودند از این بافت حاصلخیز برای خود کشتهای بدروند. جناحهای راست سعی میکردند با پذیرش اسلام و وابستگی پنهانی به دستگاه مردم را به خشکه مقدسی عادت دهند. جناحهای چپ با جلوتر حرکت کردن و انقلابیتر از امام شدن سعی داشتند عناصر انقلاب را شناسائی کرده به دم تیغ بسپارند نمونه جناح راست انجمن حجتیه بود که در این وادی خود را بسرعت رشد میداد و با تشکیل کلاسها و همکاری مخفیانه با ساواک و قول همکاری دادن، سعی در جذب عناصر انقلابی به سوی خود داشتند. و نمونه جناح چپ گروه نهضت آزادی و نهایتاً مجاهدین خلق و مارکسیستهای اسلامی! بودند که سردسته پرافتخار آنان وحید افراخته بیش از سیصد نفر از فرزندان انقلاب اسلامی را از دانشگاه به سوی قتلگاه و زندان روانه ساخت.
برخی از این گروهکها بالخصوص از سوی ساواک طراحی میشدند تا با ظاهری آراسته همچون «سازمان انقلابی جوانان» وابسته به حزب توده در ابتدا مورد اعتماد قرار گیرند و پس از جذب عناصر مانند کریمیها بازجوی انقلابیون شوند.
در سالهای بین 15 خرداد 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی از این دست گروهها بسیار تشکیل شدند که برخی از آغاز راه تسلیم شدند و برخی پس از مدتی و برخی تا پس از انقلاب هم ناشناخته باقی ماندند و پس از انقلاب اسلامی بود که توسط امام راحلمان افشا شدند.
چگونه 15 خرداد توانست باعث افشای گروهکها شود؟
کشتار خونین 15 خرداد بیش از 20 هزار شهید و مجروح در تهران و ورامین و برخی شهرستانها بجای گذاشت. این خونهای بناحق ریخته و این دادهای مظلومانه خود طوفان خشم و کین را بدنبال داشت این طوفان بود که در راه خود همه نامردمیها و پستیها را میشکست و فرو میریخت و «قد علم کردگان» دروغین را افشاء مینمود.
تشکیل جمعیت موتلفه و ضربههای عظیمی که به دستگاه جبار وارد ساخت خود یک نمونه از این طوفان بود مقلدان بیپایه و اساس خواستند از این طوفان سهمی ببرند و بناچار دست به تشکیل گروههای مشابه زدند اما غافل از آنکه پشتوانه حرکت جمعیت فتاوی و کمکهای مالی حضرت امام بود و آنان بدون توجه به این نکته میخواستند حمایت مردمی جلب نمایند.
ایجاد نهضت آزادی و انشعاب در آن در سال 44 و بوجود آمدن سازمان مجاهدین خلق همه نشان میداد که عناصر انقلابی در پی فرصت بودند تا راهی بسوی انتقام باز کنند آنان میخواستند از اجساد بخون خفته برای خود تغذیهای داشته باشند. جوانان ساده و پاکدلی که در هر یک از این گروهها جمع آمده بودند سودائی جز انتقام کشتههای 15 خرداد را نداشتند اما سرکردگان این تشکیلات همه در پی آن بودند تا با انشعاب گوناگون حب ریاست خود را ارضا نمایند و در نهایت سر به بالین ساواک بگذارند که گذاردند و جوانان را به باد فنا دادند.
نقش 15 خرداد در انقلاب اسلامی «هجرت امام»
وجود عناصری در خطرآمیزترین لحظه انقلاب توانست جوهره، آنان را آشکار کند و سرمایهگذاری بر آنها را آشکارتر سازد بنحوی که رهبری انقلاب یاران خود را شناسائی کند. طول 42 تا 57 زمان کافی بود تا بتواند افراد را غربال کند و خوبها را از بدها مشخص نماید.
ازینرو میبینیم در سال 57 که حول و حوش پیروزی انقلاب اسلامی است با توجه به جوسازیهای زیاد عناصر فرصتطلب حضرت امام خمینی(س) بیشترین تاکید را بر یارانی داشت که در این مدت امتحان خود را پس داده و در سختترین شرایط مبارزه خط مستقیم را رها نکردند.
امام خمینی(س) در تمامی انتصابات خود نگرش عمیقی نسبت به این مسئله داشت بطوریکه اشخاص وابسته به خطوط انحرافی گروهکهای ذکر شده کمتر فرصت فریب آن بزرگوار را پیدا کردند. گروههای چپ در همان اوان پیروزی انقلاب سعی داشتند با راهپیمائی بسوی مقر حضرت امام در خیابان ایران وجههای برای خود کسب کنند که با روشنبینی شخص ایشان این عمل صورت نگرفت. حزب توده با مطرح کردن موضوع خط امام سعی داشت آن را طوری تفسیر کند که فقط حزب توده در آن خط قرار گیرد و از همان هنگام «خط امام بدون امام» بطور زیرکانه مطرح شد گروههای منافق با بزرگ نشان دادن اشخاصی چون بنیصدر و امثال آن سعی داشتند به مردم بقبولانند فرد مورد اعتماد امام کسانی غیر از روحانیت میباشند. که این عمل نیز پس از مدتی افشاء شد و معلوم شد تنها کسانی میتوانند تا آخر خط همراهی کنند که از ابتدا انحرافی نداشته باشند.
نقش پانزده خرداد در «رحلت امام»
بنیانگذاری استوانهای محکم در طول 42 تا 57 این زمینه را فراهم ساخت که تا این بنا تا انتها به استحکام خود باشد. و امام در طول 57 تا 67 همواره در صدد اصلاح این بنا و استحکام بخشیدن به آن بود.
از نظر علمی دو نوع اشتباه یا انحراف وجود دارد که اصطلاحاً آن را اشتباه آلفا (x) و اشتباه بتا (B) میگویند. در یک منحنی نرمال انحراف به سمت راست و انحراف به
چپ از معیار گفته میشود.
اشتباه نوع اول همان راستگرائی و اشتباه نوع دوم همان چپگرائی است.
وظیفه رهبری در واقع اصلاح اشتباهات از هر دو نوع و تنظیم حرکت بسوی صراط مستقیم است.
در طول 57 تا 67 دقیقاً متوجه میشویم که هر سخنرانی با پیام حضرت امام در همین رابطه بوده و آن بزرگوار دائم در حال اصلاح اشتباهات و جلوگیری از انحراف به چپ و انحراف به راست بوده است گروههای فرصتطلب راست و چپ هم بیکار نبودند هر یک دیگری را متهم به این انحراف مینمودند و این بدترین نوع شکنجه بود.
در هنگام حیات امام سخنان او را تحریف کردند و مصادیق را اشتباه نشان دادند که این مورد خود از جمله مواردی بود که خون بدل آن بزرگوار کرده بود.
بطوری که «جام شرنگ» را سر کشید و دار فانی را وداع گفت:
این عمل دقیقاً تطبیق دارد با وضعیت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص) بسیاری از مفسران رحلت پیامبر را یک رحلت طبیعی خواندند ولی از هیچکس پوشیده نیست ک آن حضرت در اثر همین ناملایمات و خیانتکاری دوستان نزدیک عمر مبارک را از دست داد.
حتی برخی دیگر گفتهاند که «زن یهودیهای» آن حضرت را مسموم کرد و اگر بپذیریم که اهل بیت پیامبر جز از طریق شهادت و یا مسمومیت از دنیا نرفتهاند در اینصورت رحلت پیامبر بصورت طبیعی کمی مشکل مینماید.
این مباحث کاملا زنده است. یعنی وقتی درباره پیامبر گرامی اسلام این ظرائف را بررسی میکنیم گوئیا در زمان خود هستیم و راجع به رحلت امام راحلمان بحث مینمائیم.
هر چند امام راحل به مرگ طبیعی چهره در نقاب خاک کشیدند. اما ناملایمات اواخر عمر مبارکشان همچون قضیه استعفای آیتالله منتظری و پذیرش قطعنامه را نباید نادیده گرفت.
«نقش رحلت امام در پیشبرد اسلام»
بسیاری از جریانهای اجتماعی جهت مصون ماندن از تاثیرات، حصار موقت بدور خود میکشند و ظاهراً «پا برجا» میمانند. درست همانند افراد بسیار مسن که به زور قرص و آمپول خود را بر سر پا نگه میدارند. این حصار موقت نیاز به یک ضربه معکوس دارد تا از هم فرو پاشد. «رحلت» مردان بزرگ این ضربه معکوس را فراهم میآورد.
بطور مثال: جهان کمونیسم در مقابل اسلام «دیوار آهنین» کشیده بود و این دیوار توانست با رنگ و روغن پروستریکا و گلاسنوست مدتی دوام بیاورد اما ضربه نهائی را رحلت امام زد و این دیوار آهنین همچون چوبی که موریانه آن را خورده باشد فرو ریخت.
دقیقاً همین کار در رابطه با شرق آن روز اتفاق افتاد: حکومت ساسانیان با توسل به افکار مانوی و مزدکی و عجین کردن آن با زردشتی توانست در مقابل هجوم عقاید مقاومت نماید اما تا کی؟
این بود که در مقابل حملات بسیار کم نتوانست دوام بیاورد و به یکباره آن امپراطوری عظیم به اسلام تسلیم شد.
فروریزی غرب در برابر اسلام.
اکنون غرب است با طرح نظام نوین خواسته است خود را یکهتاز جهان سیاست بداند اما خود او از همه بیشتر میداند که ژست نظام نوین قبلاً نیز مطرح شده و شکست خورده بود.
امروزه اگر نظام نوینی وجود داشته باشد مسلماً این نظام تحت نظر غرب یا شرق و یا اروپای شکست خورده دچار فقر اقتصادی نیست. این نظم نوین تنها در سایه یک عقیده الهی و اسلامی امکانپذیر است و اکنون به جهان ثابت شده که در هر کجا مسئلهای سیاسی وجود دارد حتماً یک پای آن افکار امام خمینی(س) میباشد. این افکار همان افکاری است که مدت 28 - 29 سال از آن میگذرد و استواری و استحکام خود را به جهانیان ثابت کرده و در عرصه سیاسی جهان از الجزایر، چچن اینگوش گرفته تا افغانستان، پاکستان، چین و.... را شامل میشود.