قصههای پنج انگشت
مصطفی رحماندوست
- زر و زر و زر من زرگرم، گوشوارهی طلا دارم.
- جلیز و ویلیز من آشپزم، غذای خوب خوب میپزم.
- من نجارم تلق و تولوق،
صندلی و تخت و کمد.
- نانوا منم، گر و گر و گر. نان میپزم، ببر و بخور.
- من روی میز مینشینم، گوشوارمو تو آینه میبینم،
نان میخورم، غذا میخورم، تنهای تنها میخورم!
دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 41صفحه 24