پدر اون پهلوون تو قصه هاس
اسماعیل امینی
پدر اون پهلوون تو قصه هاس باز پدر با دستای پر اومده
بار دنیا روی دوش خسته شه نون تازه میوه شیرینی و گل
خستگی شو پشت در جا می ذاره واسه من یه توپ خوشگل خریده
گل خنده رو لبای بسته شه واسه آبجی یه عروسک تپل
غصه هاشو تو دلش زندونی کرد ای خدا یه کاری کن تو خونه مون
پیش هیچ طبیبی درداشو نبرد همیشه خنده و خوشحالی باشه
زیر بار سختی های روزگار نکنه یه روز بیاد تنگ غروب
خم شد اما خم به ابرو نیاورد دستای گرم پدر خالی باشه
دوست نوجوانان
سال پنجم / شماره 10 پیاپی 222 / 30 خرداد 1388
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 222صفحه 13