بود، زنگ زدم و اتاق محلّ سکونتم را معلوم کردم. تاریخ پرواز، ظهر روز جمعه 17 اسفند ماه 76 خورشیدی بود، برابر با 7 مارس 1997 میلادی.
طبق اعلام شرکت هواپیمایی، سه ساعت قبل از پرواز در فرودگاه بودم. بار و اثاثة خیلی کمی همراه داشتم، که تمامش در یک ساک
دستی کوچک جا شده بود. یکی دو دست لباس، قدری خوراکی
خشک، مثل پسته و بادام، یکی دو جلد کتاب، قدری کاغذ و قلم برای
نوشتن، و یک دوربین عکاسی. همین! وزن ساک دستیام به 3 کیلوگرم نمیرسید. میشود گفت «سبک بار» بودم! تشریفات قبل از پرواز
ساده و مختصر بود و زود انجام شد. دور و بر ساعت 11 بود که ما
را به سالن «ترانزیت» فرستادند. یعنی دیگر کار تمام شده و فقط باید منتظر رسیدن وقت پرواز باشی.
در سالن ترانزیت یک فنجان قهوه نوشیدم و منتظر پرواز نشستم. ساعت پرواز روی بلیت 10 و 12 نوشته شده بود. ساعت 5/11 ما
را برای سوار شدن به هواپیما صدا زدند. تا به در خروجی برسیم و اتوبوسهای گل و گشاد فرودگاه بیاید و سوارمان کند و پای هواپیما ببرد، ربع ساعتی طول کشید، و تا روی صندلی خودم قرار بگیرم و بنشینم، باز هم چند دقیقهای طول کشید و خلاصه ده دقیقه به دوازده ظهر، هواپیمای «ایران ایر» ما پر از مسافر بود. مهماندارها از حدود ساعت 12 کارِِ خودشان را شروع کردند و با توضیحات و راهنماییهای مختلف سرِِ مسافرها را گرم کردند تا متوجه تأخیر 45 دقیقهای پرواز نشوند. با این حال ـ بلا به دور ـ همه فهمیدند که هواپیما ساعت 12.55 شروع به پریدن کرد!
(ادامه دارد)
روبات جدید، وال ای را آنالیز میکند
و چون چیز غیر عادی یا مشکوکی در او
نمیبیند به او کاری ندارد و او را ترک
میکند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 368صفحه 9