سخنرانی
زمان: 17 شهریور 1358 / 16 شوال 1399
مکان: قم، مدرسه فیضیه
موضوع: رهایی از غرب زدگی ـ تبیین «ایام الله »
مناسبت: سالگرد 17 شهریور
حضار: اقشار مختلف مردم
بسم الله الرحمن الرحیم
هدف بعثت انبیا
در قرآن کریم می فرماید که ما موسی را فرستادیم به سوی قومش: أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ الله ِ دو تا مأموریت به حضرت موسی می دهد خدای تبارک و تعالی: یکی اینکه مردم را از ظلمات خارج کن به نور. و یک مأموریت دیگر اینکه: ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ الله ِ اینها را متذکر کن به ایام خدا. همۀ انبیا مبعوث اند به اینکه مردم را از ظلمتها به نور خارج کنند. خدای تبارک و تعالی هم می فرماید که اَلله ُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَولِیَاؤُهُمْ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إلَی الظُلُمَاتِ طاغوت را در مقابل خودش قرار می دهد. خدای تبارک و تعالی شغل طاغوت را هم بیان می فرماید. همان طوری که خداوند ولیّ مؤمنین است و مؤمنین را از ظلمات، از همۀ انواع ظلمات و تیرگیها به سوی نور می برد؛ در مقابل، ولیّ کفار طاغوت است، و آنها را از نور به ظلمات می کشد. این دو مطلبی است مقابل هم: اخراج از ظلمات به نور؛ ظلمتها و تاریکیها را زدودن و به نور رساندن ملت. در مقابل، نورها را از بین بردن و مردم را به ظلمت کشیدن. این شغل طاغوت است؛ آن هم امر خدا.
غرب زدگی و ظلمت
تمام نارواییها ظلمات است. تمام عقب افتادگیها ظلمت است. تمام توجه های به عالم طبیعت ظلمت است. همۀ غربزدگیها ظلمت است. اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفته اند؛ اولیایشان هم طاغوت است.
ملتهای شرقی که به واسطۀ تبلیغات داخل و خارج، به واسطۀ تعلیمات عمّال داخلی و خارجی، رو به غرب آورده اند و قبلۀ آمالشان غرب است و خودشان را باخته اند و نمی شناسند خودشان را، مَآثِر و مَفاخِر خودشان را گم کرده اند و خودشان را باخته اند و گم کرده اند و به جای آنها یک مغز غربی نشسته است، اینها اولیایشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شده اند. و همۀ بدبختیهای شرقیها هم، از آن جمله ماها، همۀ گرفتاریهای ما و بدبختیهای ما هم، همین است که خودمان را گم کردیم، یک کس دیگر به جای ما نشسته است ولهذا می بینید که هر چیزی که در ایران هست تا یک اسم غربی نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربی داشته باشد. کارخانه های ما هم که پارچه می بافند باید آن حاشیه اش خط غربی باشد؛ اسم غربی هم رویش بگذارند. خیابانهایمان هم باید یک اسم غربی داشته باشد. همه چیزمان باید رنگ غربی داشته باشد. کتاب هم که می نویسند همین کتاب نویسها، همین روشنفکرها، بعضیشان کتاب هم که می نویسند، یا یک اسم غربی روی آن می گذارند؛ یا مطالب را وقتی ذکر می کنند، استشهاد می کنند به قول یک نفر غربی. عیب هم این است که هم آنها غربزده هستند، و هم ماها! اگر کتابها آن اسمها را نداشته باشد، اگر فاستونی آن اسم را نداشته باشد، اگر دواخانه آن اسم را نداشته باشد، کمتر به آن توجه می شود. وقتی به کتاب زیاد توجه می شود که از اول که انسان وارد می شود هی اصطلاح غربی ببیند؛ هی الفاظ غربی ببیند. الفاظ خودشان را فراموش کنند؛ لغت خودشان را فراموش کنند؛ مفاخر خودشان را بکلی فراموش کرده اند؛ دفن کرده اند؛ و به جای آن دیگران را نشانده اند. اینها همه ظلمتهایی است که طاغوت ما را از نور به این ظلمتها وارد کرده است.
گسترش غرب زدگی توسط رژیم پهلوی
همین طاغوت زمانهای اخیر، زمانهای ما، همینها، دامن زدند به این غربزدگی. هر چیزی را به غرب نسبت داده اند. هر مطلبی را از غرب گرفته اند. هر مَفْخَری را از غرب گرفتند و به خورد ما دادند. دانشگاههای ما هم در آن زمان دانشگاههای غربی بود. اقتصادمان هم غربی؛ فرهنگمان هم غربی. اصل خودمان را بکلی از یاد بردیم؛ و به جای خودمان یک موجود غربی نشاندیم. به مجرد اینکه یک کسی مریض می شود، می گویند باید برود انگلستان، باید برود اروپا، با اینکه اطبا اینجا هم هست. در ذهن من این است که یکی از بستگان محمدرضا مخلوع ملعون، لُوزَتَیْن پیدا کرده بود؛ از اروپا برای او یک کسی که عمل لوزه بکند، آوردند! در صورتی که برای اطبای اینجا عمل لوزه یک عمل آسانی است. این چه می فهماند به عالم که یک کسی که در رأس یک مملکت به زور واقع شده و او را شناختند به اینکه شاه مملکت است برای لُوزَتَیْن هم طبیب قائل نباشد که در ایران هست؟ این به طب ایران و به طبیب ایران چه لطمه وارد می کند؟ چه خیانتی است این به ملت ایران که ملت ایران معرّفی بشود به اینکه در سرتاسر کشور ما یک طبیبی که لُوزَتَیْن را بتواند عمل بکند نیست، از این جهت از خارج می آورند که لُوزَتَیْن را عمل کند؟ این چه قدر کمک می کند به استعمار؛ چه قدر کمک می کند به غرب؛ و چه قدر حیثیت ملت ما را از بین می برد. وقتی که او این کار را کرد، مردم هم تا آن زمان همۀ آنها چشمشان به این بود که چه می کند این آدم، آنها هم وقتی که مریض پیدا می کردند حتی الامکان باید بروند به خارج، در صورتی که اطبا ما داریم. در آن زمانِ جوانی، من یادم هست که چشم من ضعیف شد، که الآن هم ضعیف هست. و در آن وقت امین الملک ـ خداوند رحمتش کند ـ طبیب چشم بود. من رفتم تهران برای اینکه چشمم را معالجه کنم. یک کسی که با ما آشنا و با او آشنا بود گفت برویم پیش امین الملک. و ایشان نقل کرد ـ آن آقا نقل کرد ـ که فلان الدوله چشمش [ضعیف] شده بود، رفته بود اروپا پیش اطبای آنجا. آنجا پیش آن طبیبی که رفته بود، پروفسوری که رفته بود، گفته بود که اهل کجا هستی؟ اهل ایران، تهران. گفته بود مگر امین الملک
نیست آنجا؟ گفته بود یا هست، یا نمی شناسیم. آن طور که آن آقا نقل می کرد، گفته بود امین الملک از ـ مثل اینکه همچو چیزی از ما بهتر است. طبیب خوب داریم، لکن مغزهایمان مغزهای غربی شده است، خود طبیبها هم همین طورند. خودشان هم وقتی پیش خودشان بروید می گویند دیگر باید بروی اروپا. برای اینکه خودشان هم مغزشان این طوری شده، خودشان را گم کرده اند. قدرت را از دست داده اند. حیثیت [و] ملیت خودشان را از دست داده اند؛ و [از] دست داده ایم همه مان.
استقلال در گرو خروج از غرب زدگی
تا این ملت از این غربزدگی بیرون نیاید استقلال پیدا نمی کند. تا این نویسنده های ما کتابهایشان به این وضع است که هر مطلبی که مال خود ما هم هست وقتی بخواهند بیان بکنند استشهاد به قول فلان خارجی می کنند، فلان غربی می کنند، تا از این وابستگی شماها در نیایید، استقلال پیدا نمی کنید. تا این خانمها ـ شما را نمی گویم. شما توده هستید، آن خانمها را می گویم ـ تا اینها توجهشان به این است که فلان چیز باید، فلان مد [باید ]از غرب به اینجا بیاید، فلان زینت باید از آنجا به اینجا سرایت بکند، تا یک چیزی آنجا پیدا می شود اینجا هم تقلید می کنند، تا از این تقلید بیرون نیایید، نه می توانید آدم باشید؛ و نه می توانید مستقل باشید. اگر بخواهید مستقل باشید، اگر بخواهید شما را به اینکه یک ملتی هستید بشناسند و بشوید یک ملت، از این تقلید غرب باید دست بردارید. تا در این تقلید هستید، آرزوی استقلال را نکنید. تا این نویسنده های ما، نویسندگان ما، همۀ حرفهایشان غربی است، این را دست از آن برندارند، امید نداشته باشند که ملتشان مستقل بشود. تا این اسمهایی که در خیابانها و در داروخانه ها و در کتابها و در پارچه ها و در همه چیزتان، فقط مساجد است که اسماء خارجی را ندارند! آن هم برای اینکه روحانیون تا حالا به حسب نوعشان آن جور نشده اند؛ و الاّ همه چیز باید یک اسم غربی داشته باشد. هم آنهایی که می نویسند اسم غربی می گذارند؛ هم شما که می خواهید بخوانید. اینهایی که می خواهند بخوانند تا یک اسم آن طور نباشد به آن
اقبال نمی کنند. وَالَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتِ آنهایی که کافر هستند، کفران نعمت خدا را می کنند؛ مستور است واقعیات پیش آنها، در سطح و در تیرگی هستند، که اینها اولیایشان طاغوت است. کار طاغوت چیست؟ یُخْرِجُهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ از نور، از نور مطلق، از هدایت، از استقلال، از ملیت، از اسلامیت، اینها را بیرون می کند و وارد می کند در ظلمتها. در این ظلمات اینها را وارد می کنند.
شرق باید خود را بازیابد
ماها الآن خودمان را گم کردیم، مفاخر خودمان را الآن گم کردیم. مَآثِر خودمان را گم کردیم. تا این گم شده پیدا نشود، شما مستقل نمی شوید، بگردید پیدایش کنید، بگردید شرق را پیدا کنید. تا ما این طور هستیم، تا نویسنده های ما آن طور است، تا روشنفکرهای ما آن طور فکر می کنند، تا آزادیخواهان ما آن طور آزادی غربی را می خواهند، همین است که هست. فریاد می زنند که اختناق است، اختناق است، آزادی نیست! چه شده است که آزادی نیست؟ نمی گذارند این آخوندها، زنها و مردها را با هم توی دریا بروند بغلطند! این آخوندها نمی گذارند که این جوانهای ما آزاد باشند بروند در مشروبخانه ها و در قمارخانه ها و در فحشا فرو بروند، آزادی نیست! اینها نمی گذارند که رادیو و تلویزیون ما، زنهای لخت را نشان بدهد و آن وجه وقیح را، فضیح را، قبیح را، و بچه ها و جوانهای ما را مشغول کند!
آزادی وارداتی و غربی، تخدیرکنندۀ افکار جوانان
این یک آزادی وارداتی است که از غرب آمده است. «آزادی استعماری» است. یعنی ممالک مستعمره را دیکته کردند به آنهایی که خائن به مملکت هستند به اینکه ترویج این آزادیها را بکنید. آزادند که هروئین بکشند، چه بکنند. آزادند که افیون بکشند، آزادند که به قمارخانه ها بروند، آزادند که به عشرتخانه ها بروند، آزادند که به سینماها بروند. نتیجه چه؟ نتیجه اینکه این جوانهایی که باید برای یک مملکت و برای سرنوشت یک مملکت فعالیت داشته باشند نسبت به سرنوشت مملکت بی تفاوت باشند.
تمام نظرشان به این است که کی شب بشود ما سینما برویم؛ و کی تابستان بشود ما دریا برویم! همۀ نظر این است. یک آدم افیونی نمی تواند فکر کند برای یک مملکت. یک آدمی که مغزش به موسیقی عادت کرد نمی تواند برای مملکت مفید باشد. و اینهایی که بازی خوردند از خارج، یا بازی نخوردۀ عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقی می کنند، ترویج فحشا می کنند، ترویج این کارهایی که جوانهای ما را به تباهی می کشد می کنند، اینها نتیجۀ کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان می گیرند. این فکرِ اینکه چه می گذرد به این مملکت، حکومتها چه می کنند با این مملکت، محمدرضا چه به سر این مملکت آورد، این فکر از توی کلّه ها بیرون می رود. تمام توجه، تمام این مغز، مغز موسیقی می شود. به جای مغز جدّی، مغز لَهْوی می نشیند. باید یک آدمی باشد که به سرنوشت خودش فکر کند، این فکر را از او گرفته اند. این آزادی است که «آزادی استعماری» باید به آن بگوییم. غیر آزادی است که در ملت باید باشد. آزادی است که از خارج وارد شده است و ماها را این طور کرده است؛ جوانهای ما را این طور کرده است. جوانها آنهایی که عادت بکنند، چند روز عادت بکنند به این کارها، به این عشرتها، به این چیزهایی که در سینماها می کردند و نمایش می دادند، این دیگر در فکر اینکه نفت ما را کی می برد و آهن ما را کی می برد و گاز ما را کی می برد، این به این فکرها دیگر نیست. چه کار دارم، بگذار عیش و عشرتم را بکنم! مگر بیکارم که بروم وقتم را صرف کنم برای این چیزها. این طور ما را بار آوردند. تا جوانها را این نویسندگان بی انصاف ما نجات ندهند و آزادی سالم را ترویج نکنند و آزادی فاسد را جلویش را با قلم و قدم نگیرند، امید اینکه یک مملکت آزاد مستقل داشته باشیم را به گور باید ببریم.
موسی ـ علیه السلام ـ مأمور شد: أَنْ أَخْرِجْ؛ قومت را از ظلمات به نور [بِبَر ]مأموریت این است. مأموریت همۀ انبیا این است که اینها را از این ظلمتها، از این چیزهایی که برخلاف مسیر انسانیت است، برخلاف مسیر ملیت است، اینها را خارج کند، و متوجه به
نور کند، وارد کند در نور وحی و نورانی باشد. قلب نورانی نمی تواند ببیند که مَآثِر و مَفاخِرش را دارند زیر پا می گذارند و حرف نزند. نمی تواند یک قلب نورانی ببیند که ملتش را به این ذلّت کشیدند و افرادش در اطراف تهران هم باز یک سوراخ منزلشان است و این صحبت نکند. و آنها می خواهند که شما را جوری بار بیاورند که در همۀ امورشان بی تفاوت باشید؛ نپرسید که چرا این مستمندان به حال مستمندی باقی مانده اند، و نفتهای ما را دیگران می بردند، نپرسید و در ذهنتان اصلاً نیاید. در ذهن وارد نشود که یک همچو گرفتاریهایی هم ما داریم. شما حالا را ملاحظه نکنید که نور وارد شده است در قلبهای شما؛ شما پانزده سال پیش از این، بیست سال پیش از این را ملاحظه کنید ببینید که هیچ مقاومتی بود در مقابل آنهایی که همه چیز ما را می بردند؟ نبود. کاری نداشتند به این حرفها. یک دسته ای گاهی وقت یک نِقّی می زدند. نه توی مجلسمان صحبت بود و نه توی مسجدمان صحبت بود؛ و نه توی دانشگاهمان صحبت بود، هیچ جا.
سخنی دربارۀ ایّام الله
امر دومی که فرموده است خدای تبارک و تعالی به حضرت موسی: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ الله ِاینها را متذکّر کن به «ایّام خدا». همۀ ایّام مال خداست؛ لکن بعضی از ایّام یک خصوصیتی دارد که برای آن خصوصیت «یوم الله » می شود. روزی که پیغمبر اکرم هجرت کردند به مدینه، این روز «یوم الله » است. روزی که مکه را فتح کردند «یوم الله » است. یومِ قدرت نمایی خداست که یک یتیم را که همه رَفضَش کرده بودند، نمی توانست زندگی بکند تو وطن خودش، تو خانۀ خودش، بعد از چندی فتح مکّه به دست او شد؛ و آن قُلْدُرها و آن ثروتمندها و آن قدرتمندها همه در تحت سیطرۀ او واقع شد، و فرمود: أنتُمُ الطُّلَقَاء دیگر آزادتان کردم، بروید؛ این «یوم الله » است. یوم خوارج، روزی که امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ شمشیر را کشید و این فاسدها را، این
غدّه های سرطانی را درو کرد، این هم «یوم الله » بود. این مقدسهایی که پینه بسته بود پیشانیشان، لکن خدا را نمی شناختند، همینها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را! قیام کردند در مقابل امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ از لشکر خودش بودند، قیام کردند در مقابل او. برای خاطر آن قضایایی که در صفین واقع شد و امام ـ علیه السلام ـ دید که اگر اینها باقی باشند فاسد می کنند ملت را، تمامشان را کشت، الاّ بعضی که فرار کردند؛ این «یوم الله » بود. روزهایی که خدای تبارک و تعالی برای تنبیه ملتها یک چیزهایی را وارد می کند، یک زلزله ای وارد می کند، یک سیلی وارد می کند، یک طوفانی وارد می کند، که شلاق بزند به این مردم که آدم بشوید، اینها هم «یوم الله » است. چیزهایی است که به خدا مربوط است.
«ایام الله » 15 خرداد و 17 شهریور
از آن «یوم الله »ها 15 خرداد بود. 15 خرداد هم از «ایام الله » بود که یک ملت ایستاد در مقابل یک قدرت و کاری کرد که پنج ماه تقریباً حکومت نظامی شد. منتها قدرت نداشت ملت؛ باز اجتماع درست نشده بود، بیدار نشده بودند، شکست خوردند. نه شکست؛ به حسب ظاهر؛ و الاّ از همانجا مبدأ پیروزی ملت است. 17 شهریور هم، که امروز ما اینجا مجتمع هستیم، آن 17 شهریور سال گذشته «مِنْ اَیّام الله » آن هم از ایام خدایی بود که یک ملت، زن و مردش، جوان و غیر جوانش، بایستند و خون بدهند برای احقاق حق. این روز خداست. 17 شهریور «مِنْ ایام الله » است، باید متذکر باشید. باید یادآوری کنید این «ایّام الله » را. چنانچه کردید، از یاد نباید برود این «ایّام الله » برای اینکه این ایام اند که آدم سازند. این ایّام است که جوانهای ما را از عشرتکده ها بیرون می آورد به میدان جنگ می برد. این ایّام الهی هست که ملت ما را بیدار می کند، و بیدار کرد. امر می کند: ذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ الله ؛ «ایّام الله » را در ذکر مردم وارد کن. یادتان نرود این ایام بزرگی که بر ملت ما گذشت، و «ایّام الله » بود؛ مثل «15 خرداد»؛ مثل «17 شهریور». آن روزی که
این خبیث فرار کرد از «ایّام الله » بود؛ که یک ملتی که هیچ نداشت یک قدرت را شکست، به طوری که نتوانست بماند. نه قدرت خودش، قدرت همه؛ دنیا ایستاده بود مقابل شما، من مطّلع بودم، دنیا ایستاده بود پشتیبان، پشتیبان خودش اول؛ پشتیبان وارث آن، که این شخص بختیار باشد، ثانیاً. ایستاده بودند دنبال او که نگهشان دارند. دو دستی امریکا چسبیده بود که شاه را نگه دارد. وقتی او فرار کرد، دودستی چسبیده بودند بختیار را نگه دارند. می فرستادند پیش ما که این از ماست، این مال ماست! نوکر بودند اینها، و این را بعید ندانید که یک نفر را ده سال، پانزده سال، بیست سال، با یک صورتی نگه دارند؛ به یک صورت ملّی، صورت دروغی ملّی، صورت ملّی کاذب، نگه دارند برای یک روز که به دردشان می خورد. ممکن است بیست سال یک کسی تو مسجد نماز بخواند و عرض می کنم که عبادت به جا بیاورد که یک روز برای آنها کار بکند! این ممکن است. و ممکن است یک نفر آدم ده بیست سال ادّعای صداقت بکند و ملیّت بکند و فحش هم بدهد به خارجیها، مقاله هم بنویسد به ضد آنها، تا در دل مردم درست جاگیر بشود، برای یک روز. آن یک روز، آن روزی بود که وقتی او رفت او جایش باشد برای حفظ منافع اجنبیها. هیچ بعید شما ندانید اینها را. چنانچه شد و واقع شد و دیدید و به ما می گفتند که زود است؛ شما حالا نروید زود است، حالا حالا شما به ایران نروید. می خواستند جمع و جور کنند قدرت خودشان را و آشفتگیها را تمام کنند که دیگر امکان رفتن نباشد، آن هم یکی از «ایّام الله » بود.
و یکی از ایام بزرگ خدای تبارک و تعالی آن شبی بود که کودتا کردند اینها. آن شبی که ما تهران بودیم و روز هم اعلام حکومت نظامی شد که روز هم کسی بیرون نیاید و آن شب، ـ بعدها به ما اطلاع دادند ـ اینها آن شب بنا داشتند که تمام سران قوم، هرکس گوشش می جُنبید بِکُشند و تصفیه کنند تا تمام بشود کار، خدا نخواست، آن قیام ملت و آن قیام نورانی ملت، ملت متعهد که بعدش که اینها قیام کردند، نیروهای آن طرف هم به
این طرف ملحق شدند، هِی ملحق شدند، یک مسئله ای بود که الهی بود و «مِن ایام الله » بود. این را از یاد نبرید که تمام چیزها را جمع کردند و تمام کیْدها را درست کردند برای اینکه در یک شب بریزند کودتا کنند و همۀ اشخاصی که احتمال می رود یک کاری از آنها بیاید همه را از بین ببرند، ملت را باز برگردانند به آن حال اوّل، خدا نخواست. این یکی از «ایّام الله » بود که شما ملت شریف نورانی با قلبهای پُر از ایمان نترسیدید و آن روز ریختید به خیابانها، با اینکه اعلام حکومت نظامی بود، ریختید به خیابانها، و خنثی شد آن چیزی که آنها می خواستند. می خواستند خیابانها خلوت بشود، تانکها را بیاورند همه جا مستقر بکنند، و شب مشغول آن جنایت بشوند. خدای تبارک و تعالی به دادِ این ملت رسید. و آن روز یکی از ایام الله بزرگ است. همۀ قدرتها دنبال اینها بودند. همۀ قدرتها، نه فقط قدرت ابرقدرت؛ دیگران هم بودند. آنهایی که به نرخ روز کارهایشان را می کنند؛ نان به نرخ روز می خورند. همه آن روز پشتیبانی می کردند، مع ذلک خدای تبارک و تعالی به شما مرحمت فرمود، شما را بر این قدرتهای بزرگ پیروز کرد و دست اجانب را از مملکت شما کوتاه کرد. و ان شاءالله تا آخر کوتاه است. این ایام یادتان باشد؛ از یادتان نبرید. این ایام بزرگ الهی که از «ایّام الله » است اینها را یادتان باشد. یادتان نرود که ما یک 15 خرداد داشتیم، 15 خرداد مبدأ نهضت اسلامی ایران است. یادتان نرود که ما یک 17 شهریور داشتیم. 17 شهریور از «ایّام الله » است. و باید یادمان نرود این را. آن قدر شهید دادیم و آن قدر خون دادیم ما آن روز و در مقابل اجانب و در مقابل وابستگان به اجانب. قیام کردند ملت ما و خونشان ریخته شد، لکن پیروز شدیم. مبدأ پیروزی و همۀ روزهایی که نمی توانیم ما بشمریم. این روزهایی که آنها با کمال شقاوت حمله می کردند و شما با کمال شجاعت زن و مردتان می ایستادید در مقابلشان. یک کسی که برای من نقل کرد گفت من خودم دیدم که یک بچۀ ده دوازده ساله ـ یک همچو چیزی ـ سوار موتورسیکلت بود و رفت طرف تانک! تانک هم او را زیر گرفت از بین برد. اما یک همچو روحیه پیدا شده بود که بچۀ دوازده ساله هم حمله به تانک می کند، با دست خالی و هیچی. شماها هم با دست خالی یک [شاهنشاهی ]2500 ساله
و یک جنایتکاران 2500 ساله را که اگر مطالعه بکند کسی تاریخ را، در اینها شاید یک نفر هم پیدا نشود که جنایتکار نباشد، منتها کم و زیاد داشتند. آنها هم که به آنها «جنّت مکان» می گویند آنها هم جنایتکار بودند! آنها هم. پسر برومند خودش را کور کرد، برای اینکه مبادا یک وقتی قدرت نمایی بکند! آنها هم آن طور بودند. لکن جنایت اصیل، آن کسی که اصیل در جنایت بود، این پسر بود. پدر به این اصالت نبود! برای این [که] هم ارث برده بود، و هم خودش بود! آن که اصیل بود در جنایت، آن که همه چیز ما را به اسم «تمدن بزرگ» عقب نگه داشت، آن که اسلام عزیز ما را با اسم اسلام می خواست محو بکند، آن که مفاخر ما را از بین می خواست ببرد، تاریخ بزرگ ما را می خواست به هم بزند، که از همه اصالتش بیشتر در جنایت بود، این شخصی بود که حالا معلوم نیست کجاها دارد سرگردان می گردد.
مفاخر خود را از یاد نبرید
شما این مفخرهای خودتان را از یاد نبرید. روشنفکرهای ما و نویسندگان ما، نویسندگان ما و تمام طبقۀ عالم و روشنفکر توجه به مفاخر خودشان داشته باشند. این قدر طرف غرب سجده نکنند کتاب بنویسند. شما خودت مطلب داری؛ چه کار داری کی چه گفته؟ جهنّم، که گفته! چرا استشهاد به یک قول اجنبی می کنی تا روح جوانهای ما را افسرده کنی و اینها را از قالب خودشان بیرون بکنی.
لزوم اِعراض از آثار غرب زدگان
شما ملت هم بنابر این بگذارید که اگر یک داروخانه ای اسم خارجی داشت از او چیزی نخرید تا اسمش را عوض کند. اگر [در] یک کتابی، این دانشگاهیهای عزیز ما، اینها هم توجه به این معنا بکنند که اگر یک نویسنده ای در هر کتابی شروع می کند از دیگران در کتابش استشهاد کردن، این کتاب را نخوانند، نخوانند این کتاب را. اگر
این طور بکنید و مشتریها کنار بروند ـ اینها می خواهند مشتری پیدا کنند ـ اگر مشتریها کنار بروند، اینها هم دست برمی دارند از این. کارها. وقتی متاعی مشتری نداشت، دیگر عرضه نمی شود. شما بنابراین بگذارید که این چیزهایی که دارد شما را می کِشد به طرف غرب و مفاخر شما را زیر پا می گذارد و به جای او مطالب غربی را می نشاند، شما هم اعراض کنید از او؛ پشت کنید به اینها. به نویسندۀ این طوری پشت بکنید؛ به کتاب این طوری پشت بکنید. این کتابهایی که هرچه صحبت می شود از لنین و استالین و زهر مار صحبت می شود نخرید. الزامی نیست که شما باید کتاب بخرید. نخرید این کتابها را. نخوانید این کتابها را. وقت گذشته است که تفصیل این قضیه را که فردا ما مبتلا هستیم به دانشگاه و مبتلا هستیم به توطئه گری هایی که در دانشگاه بنا دارند بکنند، من حالا وقت ندارم که راجع به آن یک صحبتی بکنم، گذشته وقت. لکن باید خود جوانهای ما که اکثراً متعهد هستند، اکثراً این ملت ملی هستند، اکثراً به اسلام اعتقاد دارند، اینها نگذارند یک عده ای بیایند آنجا و شلوغ کنند و توطئه کنند. پشت کنند به اینها. کتابهایشان را نخوانند. من نمی گویم آتش بزن. نه، آتش سوزی غلط است. هیچ آتش سوزی بدتر از اعراض نیست. وقتی آتش سوزی بشود، مردم خیال می کنند یک چیزی توی این بوده حالا آتشش زده اند. وقتی پشت بکنید به آنها تمام می شود قضیه، نخرید کتابهایشان را، نگذارید این متاعی که می آورند شما مشتریش باشید. نه، مشتری نباشید. بیایند بریزند آنجا، صد خروار هم کتاب را بریزند اینجا. نه، نریزید و آتش نزنید و پاره هم نکنید، لکن نخوانید و نخرید. اگر نخوانید و نخرید، بعد از چند روز می بینید که خبری نیست دیگر. این کتابها را می آورند که شما بخوانید. می خواهند شما را از شرقیت به غربیت، آن هم به آن بدترین اقسام دیکتاتوری، بدترین اقسام دیکتاتوری را به شما می خواهند تحمیل کنند، نخرید این کتابها را.
ان شاءالله اگر فرصتی باشد در یک وقتی بیشتر راجع به این مطلب، این مطلب را من نمی توانم حالا حقش را ادا کنم.
حالا من دعا می کنم به شما که خداوند تبارک و تعالی همان طور که عنایت کرد بر
این ملت، رحمت کرد بر این ملت و این ملت را از شرّ اجانب و از شرّ نوکرهای اجانب نجات داد، این نظر رحمت را بر این ملت حفظ بکند که دیگر این اجانب رخنه نکنند در این مملکت.
خداوند به شما سعادت، سلامت، عزت، قدرت و جدیّت بدهد و شما را از این آزادیهایی که استعماری هست و از خارج وارد شده است به این مملکت نجات بدهد.