سخنرانی
زمان: بعدازظهر 19 تیر 1358 / 15 شعبان 1399
مکان: قم
موضوع: رمز پیروزی مسلمین در صدر اسلام و مشکلات کنونی مسلمین
حضار: یزدی، ابراهیم (وزیر امورخارجه) ـ نمایندگان کشورهای اردن و سودان
بسم الله الرحمن الرحیم
مسلمین در صدر اسلام
من ابتدائاً تشکر می کنم از اینکه آقایان آمدند اینجا، و از شعب آنها هم تشکر می کنم.
و بعد ما باید ببینیم که چه شد که اسلام در صدر اول با یک جمعیت کمی و با یک دست خالی، که هیچ ساز و برگ جنگی نداشتند، قریب نیم قرن گذشت و معموره را فتح کردند، و چه شد که مسلمین بعدها با اینکه جمعیتهایشان خیلی زیاد و ساز و برگ جنگی هم دارند و از حیث ذخایر هم غنی هستند و مع ذلک همه چیزشان را از دست داده اند. این چه شد که آنها آن طور، و ما این طور؟ علت این است که در صدر اسلام افرادی که با رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیعت کرده اند و افراد کمی بوده اند، لکن متعهد به مسلک خودشان و معتقد به اسلام و برای آنها مطرح نبود اینکه زندگی بکنند، ولو با هر ذلت و زحمت، اینها شهادت را برای خودشان سعادت می دانستند، و این روحیه که در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ایران، دو امپراتوری بسیار بزرگ ـ که آن دو امپراتوری روم و ایران هر دو قویتر از حالای این دو معموره است. و بعدها مسلمین کم کم آن قدرت ایمان را از دست دادند، و وارد شدند در شئون دنیا و دلبستگی به همین مادیات. و آنهایی هم که می نشستند و صحبت می کردند، و حالا هم که ما
اجتماع می کنیم و صحبت می کنیم، بحثهای عددی است؛ یک بحثهایی نیست که سازنده باشد. در این ممالک اسلامی، که ممالک بسیار وسیعی هستند و قدرتهایی هم دارند، وقتی که انسان ملاحظه می کند می بیند که مسئلۀ شعر و خطابه و فلسفه؛ و آنهایی که دیگر خیلی چیز هستند، عرفان و امثال اینها مطرح است؛ آن چیزی که در صدر اسلام رمز پیروزی بود اصلاً مطرح نمی شود. اگر آنکه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و لشکر اسلام بود، عشر او در این ممالک اسلامی بود، قدرتی بودند که بر تمام ابرقدرتها مقدّم بودند، لکن بکلی آن روحیۀ ایمان را از دست دادند و آن که خیلی مؤمن بود آن بود که مسجد برود، و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند. دیگر آن جهاتی که در صدر اسلام مطرح بود اصلاً در بین ممالک اسلامی مطرح نیست، الآن هم مطرح نیست.
آفت گفتار بدون عمل
الآن هم وقتی که مجالسی که تهیه می شود برای اینکه ببینند باید چه بکنیم، از حدود نطق ـ و هر که بهتر نطق بکند ـ معلوم نیست بیشتر باشد، همچو نیست که واقعاً رسیدگی بکنند به اینکه چرا ما عقب افتاده هستیم، و چرا و چه چیز ممکن است که ما را از این عقب افتادگی نجات بدهد، طرح بکنیم و دنبالش برویم؛ عمل بکنیم. نه در هر سالی، هر چند سال، یک جلسه ای درست بکنیم، و هر کس هم از هر جا بیاید یک مقداری خطابه و شعر و یک مقدار هم از مسائل اسلامی و احتیاجات مسلمین. و بعد هم که از آن مجلس خارج شدند، دیگر اصلاً همه چیزها مغفولٌ عنه بمانند. باید بگوییم که دشمنهای اسلام، ممالکی که به اسلام سلطه پیدا کردند و به مسلمین، آنها مرد عمل بودند، نه حرف، و مسلمین در این، بعد از صدر اول، مرد حرف بودند نه عمل. خیلی خوب شعر می گفتند، خیلی خوب خطابه می خواندند، وقتی هم طرح مشکلات می شد، خیلی هم خوب طرح می کردند، اما از حدود گفتار خارج نمی شد؛ به عمل نمی رسید. اگر از حدود گفتار خارج می شد، نمی تواند انسان باورش بیاید که بیشتر از صد میلیون عرب در مقابل اسرائیل آن طور زبون باشند. و انسان نمی تواند باور کند که با داشتن همه چیز، و احتیاج
غرب در بسیاری از امور به ممالک اسلامی، اینها همه تحت سلطه آنها باشند، با داشتن جمعیتهای زیاد و ذخایر زیاد، این نیست جز اینکه آن روحیه ای که در صدر اسلام بود و منشأ غلبه شد، آن روحیه را ما از دست دادیم. دلیل براینکه یک همچو روحیه ای می تواند غلبه کند بر مشکلاتش، قصۀ ایران است. اگر در ایران هم مثل سابق، مثل سالهای گذشته، تمام مسائل برمی گشت به اینکه مشکلات گفته بشود و هیچ عمل نشود، مصیبتها را ذکر بکنند و بروند منزلشان بخوابند! اگر این طور بود، الآن هم زیربار همان رژیم و همان گرفتاریها بودیم، لکن خداوند خواست که این ملت از حد حرف به حد عمل بیاید و آن روحیه ای که در صدر اسلام بین مسلمین بود تا حدودی در این ملت پیدا شد، و همان، رمز پیروزی یک مشت فاقدِ همه چیز بر یک قدرتهای شیطانی بزرگ [شد] همان روحیه که در صدر اسلام بود ـ مسلمین دنبال شهادت می رفتند، جنگ می رفتند ـ این تا یک حدودی در ایران پیدا شد، به طوری که جوانهای برومندی که اول جوانیشان بود و هست، چه در آن وقت که من نجف بودم و چه حالا که ایران هستم، و چه قبل از این پیروزی و چه بعد، اینها از من می خواهند که دعا کنم شهید بشوند، و جدّاً دعا می خواهند، و بعضیها اظهار تأسف می کنند که ما نشدیم.
ضرورت تحوّل در روحیۀ مسلمین
این روحیه تا در مسلمین پیدا نشود همین اند که هستند. مجلسها اثری ندارد، اجتماعات اثری ندارد، کنفرانسهای دولتهای مختلف و اجتماعاتشان اثری ندارد، صحبت است. دل خوش کردن به این چیزها، موجب تحول ما شده است و می شود. مسلمین فکری بکنند که این تحول در آنها حاصل بشود: تحول از خوف به شجاعت، و تحول از توجه به دنیا به ایمان به خدا. منشأ همۀ پیروزیها همین یک کلمه است. ما متحول بشویم به یک موجودی اسلامی ـ انسانی با ایمانی که خدای تبارک و تعالی از ما خواسته است. والاّ شما تشریف می آورید اینجا با ما صحبت می کنید، ما هم با شما صحبت می کنیم، دردها را می گوییم، درمانش هم گاهی گفته می شود، لکن شما که
می روید و ما که اینجا هستیم، هیچ دیگر در فکر این نیستیم که یک عمل انجام بگیرد.
دولت های اسلامی، منشأ بسیاری از مصیبت ها
اضافه بر همۀ این مسائل، قضیۀ دولتهای اسلامی است، که مصیبت مسلمین بسیارش از دولتهای اسلامی سرچشمه می گیرد. دولتهای اسلامی که باید با هم همصدا باشند، همفکر باشند، همه از یک دیانت، صاحب یک کتاب، و همه هم می بینند که با اختلافاتی که بینشان هست دیگران نتیجه می گیرند، درد را می دانند، لکن دنبال دوا نمی روند؛ بلکه هر روز اختلافاتشان بیشتر می شود و جدایی از هم بیشتر پیدا می کنند. و دولتهای بزرگ هم حرفشان همین است که ماها از هم جدا باشیم، و بلکه با هم دشمن باشیم و اشتغال پیدا کنیم به حال هم، و آنها استفاده کنند.
باید مسلمین فکر اساسی برای خودشان بکنند و دولتهای اسلامی فکر اساسی بکنند، فکر این نباشند که چند روزی که هستند مرفَّه باشند و دارای سلطه بر کشور خودشان و این درد تفرُّق را خودشان دوا کنند؛ والاّ هیچ علاجی دیگر نیست در کار، و هیچ مجلس و هیچ کنفرانس و هیچ اجتماعی نخواهد داشت. من از خدای تبارک و تعالی خواستارم که مسلمین را عموماً و دولتهای اسلامی را خصوصاً بیدار کند؛ و بر مشکلات خودشان غالب بشوند و اسلام آن طور که هست در ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند، آن طور که در صدر اسلام بود.
مردمی نبودن دولت های اسلامی
بله، یکی از مشکلات که باز مسلمین گرفتارش هستند، مشکلۀ دولت و ملت است و دولتها ـ در آنقدری که ما اطلاع داریم و شما هم مطلع هستید ـ دولتهایی هستند که با ملتشان تفاهم ندارند. معامله دولتها با ملتها، معاملۀ دشمن با دشمن است. ملت پشت می کند بر دولت؛ و دولت می خواهد تحمیل کند بر ملت. از این جهت، ملتها پشتوانه دولتها نیستند؛ بلکه معامله دشمن با دشمن می کنند، و این موجب ضعف دولتهاست. ما دیدیم که این پدر و پسر، که در ایران حکومت کردند، حکومت جابرانه، هم در زمان
پدر همچو ملت پشت به او کرده بود که وقتی متفقین آمدند و همۀ جهات مملکت ما در خطر بود، وقتی که رضاشاه رفت، مردم شادی کردند و شکست او را در جنگ با شادی تلقی کردند، برای اینکه او را هم دشمن خودشان می دانستند. و محمدرضا وقتی که با قدرت مردم بیرون رفت، مردم در روز رفتن او مثل عید رفتار می کردند و عید گرفتند و این یک مطلبی است که در اکثر دولتهای اسلامی ـ اگر نگویم در همه ـ هست که دولتهای اسلامی ما با ملتشان هیچ تفاهم ندارند، معامله دشمن با دشمن است، ملت از آنها فرار می کنند. آنها می خواهند به ملت تحمیل کنند. و این هم یکی از مشکلاتی است که در ممالک ما هست. و شاید حلش به این زودیها امکان نداشته باشد. ما الآن که یک دولتی داریم که با مردم تفاهم دارد، الآن تظاهرات مردم در خیابانها لَهِ اوست؛ در عین حالی که خیلی نتوانستند تاکنون برای ملت کاری بکنند، لکن ملت با او موافق است؛ با دولتشان موافقند، پشتیبان اند؛ یعنی یک دولت ملی است؛ یعنی دولتی است که یک ملت پشت سرش هست، و اما اگر حساب بکنید در سایر ممالک اکثراً ـ اگر همه نباشند ـ مسئله این طور نیست. مردم با رضای نفس از آنها پشتیبانی ندارند، آنها هم مصالح مردم را نمی خواهند، مصالح خودشان را می خواهند، و تا این مشکله هست، باز ما به همین حال هستیم. باز من از خدای تبارک و تعالی می خواهم که این مشکله حل بشود.
رمز غلبۀ ملت ایران بر طاغوت
دولتها توجه بکنند به اینکه چه شد که این قدرت شیطانی از بین رفت و ملت ما غلبه کرد. این برای این بود که ارتش او هم وقتی که ملت را دید یک طرف می رود، پشت به او کرد، قوای خودش بر خود او پشت کرد، چون که دیدند که ملت را دید یک طرف می رود، پشت به او کرد، قوای خودش بر خود او پشت کرد؛ چون که دیدند که ملت یک راهی دارد و آنها راه مخالف. از این جهت، اینها غلبه کردند و دولتها اگر چنانچه با مردم تفاهم کنند و خدمتگزار مردم باشند، مردم پشتیبان آنها هستند و شکست برای آنها دیگر نیست، لکن مع الأسف هم دستهای خارجی نمی گذارد، و هم عدم رشد خود آنها.