سخنرانی
زمان: 1 مرداد 1358 / 28 شعبان 1399
مکان: قم
موضوع: تفاوتهای قوای انتظامی در رژیم طاغوت با رژیم اسلامی
حضار: پرسنل شهربانی همدان
بسم الله الرحمن الرحیم
وضعیت قوای انتظامی در رژیم طاغوتی
فرق ما بین قوای انتظامیه در رژیم طاغوتی و قوای انتظامی در رژیم اسلامی. این است رژیم طاغوتی چون مبنایش بر استفاده های شخصی و رساندن انتفاع به کسانی که ارتباطات خارجی با آنها دارد و می خواهد حفظ کند او را، ناچار آن رژیم به ملت خیانت می کند. می خواهد از چنگ ملت برباید و به جیب خودش و اربابهایش بکند، چنانچه مشاهده کردید و کردیم.
از این جهت، آن رژیم می خواهد که قوای انتظامی جوری تربیت بشود که حفظ همان منافع او را بکند. و چون خیانتکار است از ملت می ترسد، و چون می ترسد، می خواهد که یک قوایی درست کند که ملت را بترساند. اینکه قوای انتظامی در رژیمهای غیر انسانی و غیر توحیدی کوشش دارند که مردم را سرکوب کنند و بترسانند، این برای این است که خودشان از مردم می ترسند و چون خیانتکارند می ترسند، از این جهت، ارتش را جوری درست می کنند و تربیت می کنند که در مقابل ملت بایستد. ملت را از ارتش جدا می کنند. ژاندارمری را، شهربانی را، اینها را طوری تنظیم می کنند که از ملت جدا باشد و با ملت مخالف باشد. این برای این است که چون دستگاه از ملت می ترسد، می خواهد که اینها با ملت روابط نداشته باشند و مخالف ملت باشند؛ ملت هم مخالف اینها. و لهذا قوای انتظامی در امثال ایران، نه در خود ایران تنها، در امثال این کشورها، طوری هستند که با مردم در دو جهت واقع هستند. مردم از قوای انتظامی
بیزارند؛ قوای انتظامی هم مردم را می خواهند سرکوبی کنند. و تمام اساس این است که آنها برای اینکه خودشان را حفظ کنند، یک قوایی تربیت می کنند که این قوا آنها را حفظ کند و از ملت هم جدا باشند. شما می دانید که اگر چنانچه این محمدرضا می خواست از یک خیابانی در چند روز دیگر عبور کند، آن جاهایی که در مسیر او بود کنترل می شد. خانه های اطراف خیابان باید یا خالی بشود، یا مأمور انتظامی بروند آنجاها پاس بدهند، برای اینکه در این عبور می ترسید، از مردم می ترسید، مردم را هم می ترسانند، از باب اینکه می ترسیدند از مردم. می ترسیدند از باب اینکه خیانتکار بودند. خیانت منشأ این شد که یک شخص خائن، اسباب این شد که تمام قوای انتظامیه ای که باید در خدمت مردم باشد، اینها را می کشیدند به ضد مردم. مردم از شما جدا بودند، متنفر هم بودند؛ شما هم از مردم جدا بودید و خیال می کردید باید تو سر مردم بزنید.
وضعیت قوای انتظامی در رژیم اسلامی
اما رژیم اسلامی این طور نیست؛ برای اینکه آن کسی که مبدأ امر است، خیانتکار نیست. وقتی خیانتکار نیست، از ملت نمی ترسد. ملت به او وفادارند. قوای انتظامی در این رژیم برای حفظ ملت است و برای این است که به مردم خدمت بکند. وقتی که قوای انتظامی این طور تربیت شد که به مردم خدمت بکند، آنها خدمتگزار ملت می شوند؛ ملت هم خدمتگزار خودش را پشتیبانی می کند. اینکه در آن رژیم شهربانیها مثل وقتی که مردم اسم شهربانی را می شنیدند یا اسم سازمان امنیت را می شنیدند می لرزیدند به خودشان و می ترسیدند از اینها و از شما روگردان بودند این برای این بود که وضع را این طوری پیش آورده بودند. در این ممالکی که اینها همه می خواهند مردم را بچاپند، خزائن مردم را ببرند و خدمت بکنند به اربابهاشان، اینها ناچارند که برای این کار، یک قوایی تهیه کنند مناسب با این کار، و این طور تربیت می کردند. قهراً آن کسی که وارد می شد در شهربانی یا وارد می شد در ژاندارمری یا وارد می شد در ارتش، به این ترتیب وارد می شد. از آن طرف، «شاه دوستی» را باید خیلی تزریق کنند؛ هر روز بخوانند به
گوش سربازهای جوان. و از آن طرف، مردم را از اینها جدا بکنند. اصلاً حساب مردم، حساب علی_' حدّه و شهربانی با مردم هیچ رابطه ای نداشت، مگر این رابطه که یکی را بیاورند آنجا و کتکش بزنند و حبسش بکنند و آن ترتیب.
شیوۀ عملکرد قوای انتظامی با مردم در رژیم اسلامی
شما امروز در رژیم اسلامی واقع هستید؛ یعنی رژیمی که اساسش بر این است که مردم با طبقات ارتشی و ژاندارمری و شهربانی خودشان را از هم جدا ندانند. شما خودتان را از آنها بدانید؛ آنها هم خودشان را از شما بدانند و با آغوش باز از شما پذیرایی کنند. شما کوشش کنید که این معنی را در ذهن مردم با اعمالتان وارد کنید. شما پنجاه ساله اید، شماها که جوانید، مردم پنجاه و چند سال از این لباس بدی دیده اند. از وقتی که شهربانی را دیدند، دیده اند که این شهربانی معنایش این است که آدم را بزند و بگیرد و حبس کند و زجر بدهد و از او چیز بگیرد! از ارتش هم همین طور؛ از ژاندارمری هم همین طور، پنجاه سال ملت ما این طور دیده، قبلاً هم این طور دیده. اما حالا آنکه ما واردش هستیم این را تا بخواهید از ذهن مردم بیرون کنید یک قدری طول دارد، لکن می توانید. می توانید که شما این چیزی که در ذهن آنها در این پنجاه سال رفته است، از آن وقتی که چشمش را باز کرده از سازمان امنیت ترساندندش و از شهربانی ترساندندش و از ارتش ترساندندش و از ژاندارمری ترساندندش، این را باید با عمل، کاری بکنید که از قلب او بیرون بیاید و بفهمد که امروز غیر از دیروز است. امروز، روزی است که ملت با این قشرهای انتظامی رفیق اند و دوست اند و برادرند. آنها می خواهند حفظ کنند انتظامات را برای ملت، وقتی ملت دید که این طایفه خدمتگزار او هستند، قهراً محبت به او پیدا می کنند. انسان به کسی که خدمت به او می کند، حفظ می کند نظم مملکتش را، قهراً علاقه مند می شود. شما کوشش کنید که همین معنایی که الآن هست که بنای این است که رژیم جمهوری اسلامی، رژیم مردمی باشد، همه با هم باشند. قوای انتظامی و مردم همان طور که در صدر اسلام بوده است که از خود این مردم
بودند. این طور نبوده است که آن کسی که استاندار یک جایی می شده، بخواهد برود مردم را بچاپد! در این زمانها این طور بود. من این را یادم هست ـ حالا در چه وقتش بود نمی دانم ـ که اگر یک کسی را استاندار آذربایجان مثلاً می کردند، «اجاره» می دادند به آنها! یعنی این آدم باید مثلاً پنجاه هزار تومان یا ده هزار تومان آن وقت بدهد به این کسی که باید این را سر آن کار [بگذارد] ـ نخست وزیرش کند، یا صدر اعظمش ـ باید این قدر بدهد که برود استاندار آذربایجان بشود! این آنجا که می رفت چون اجیر است و این قدر گرفته باید دو مقابل، آنجا بگیرد یا بیشتر تا اینکه خوب، هم مال الاجاره را بدهد، و هم نفع ببرد. وضع این طور بود که اجاره بندی بود! آذربایجان چون بزرگتر بود زیادتر؛ همدان چون کوچکتر بود کمتر، اما همه روی یک اجاره بندی خاصی بود که روی این اجاره بندی استاندار تعیین می شد، یا فرض کنید که فرماندار تعیین می شد. این وضعها در اسلام نیست؛ هیچ این بساط در اسلام نیست. آن هم که در صدر اول است و بالاتر از همه به حسب نظامش هست با سایرین در یک طبقه نشسته اند؛ با هم دوست اند، رفیق اند، صحبت می کنند و تفاهم دارند با هم. و لهذا یک لشکر و یک ارتش، آن وقتی که اسمش را هم نمی شد ارتش بگذارید ـ یک عده عرب بودند که اینها چندتاشان یک شمشیر داشتند، چندتاشان یک اسب داشتند ـ اینها غلبه کردند بر این دو امپراتوری بزرگ که امپراتوری روم بود و ایران ـ که بزرگترین امپراتوریهای آن وقت اینها بودند. این یک مشتی عرب از باب اینکه قوی بودند؛ ایمان داشتند و از ملت بودند و این طور نبود که بخواهند برای استفاده یک کاری بکنند، اینها می خواستند خدمت بکنند، اینها در مقابل آنها ایستادند. و از آن طرف با اینکه عدد زیاد بود و تجهیزات زیاد بود، ـ و عرض بکنم که ـ اسبها کذا و زین اسبها طلا و اینها، لکن روحیه نداشتند، اینها را در یکی از جنگها می بستندشان ! در «ذوالسلاسل» می بستند اینها را که مبادا فرار کنند! با زنجیر می آوردند که جنگ بکنند. عرب ها شمشیر را کشیده بودند و ریختند همۀ اینها را از بین بردند. یک عدد کمی با تجهیزات ناقص؛ یعنی ناقص که اصلاً «تجهیزات» اسم آن را نمی شد بگذاری، یک چند تا شمشیر و چند تا اسب و یک چندتا شتر. و اینها برای اینکه
روحیۀ اینها روحیۀ مادی بود و ضعیف؛ روحیۀ آنها روحیۀ معنوی بود و قوی.
لزوم رفتار اسلامی قوای انتظامی با مردم
شما امروز شهربانی دولت جمهوری اسلامی هستید، افرادتان یکی یکی باید ملاحظۀ این را بکند که من در شهربانی «اسلامی» دارم کار می کنم، رئیس شهربانی هم باید همین معنا را در ذهنش بیاورد؛ جمعیتتان هم باید همین معنا در ذهنش باشد که ما در یک مملکتی می خواهیم شهربانی بکنیم که این مملکت مال امام زمان است ـ سلام الله علیه ـ مال حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ مال پیغمبر است. ما داریم خدمت به پیغمبر و اسلام می کنیم. ما نباید به مردم حالا ـ عرض کنم که ـ قدرت فروشی بکنیم؛ خیال بکنیم ما یک قدرتمندی هستیم و مردم چیزی نیستند. اگر این کار را بکنید، محبوب مردم می شوید. دلهاتان مطمئن، آرام و وقتی شب می روید منزل، با دل آرام می خوابید؛ هیچ تشویشی در کار نیست. اما اگر یک رژیمی باشد که مخالفت بخواهد بکند، دعوا بکند، حتی آن کسی که ظالم است، به حسب نوع مردم، مگر بعضیشان که دیگر متبدل به یک حیوانی شده اند، آنها ناراحت اند از اینکه اذیت کنند مردم را، این یک چیز جِبلّی آدم است. آدم که به یک کسی اذیت بکند خودش هم ناراحت می شود. اما در این رژیم همه با دل راحت ان شاءالله و با قدرت، قدرت برای این اشخاصی که فساد می کنند؛ و با رحمت برای دوستان خودتان: أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم دستور خداست. که وصف مؤمنین این است که وقتی در مقابل اجانب می ایستند قوی، و بین خودشان، دوست و رفیق و رحیم.
ان شاءالله خداوند همه تان را حفظ کند؛ موفق باشید به اینکه خدمت بکنید به این مملکت.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته