سخنرانی
نقش رادیو و تلویزیون در جامعه
سخنرانی در جمع کارکنان پخش رادیو (نقش رادیو و تلویزیون در جامعه)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 17 ش‍ه‍ری‍ور ‭1358

زمان (قمری) : 16 ش‍وال‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 449

موضوع : نقش رادیو و تلویزیون در جامعه

زبان اثر : فارسی

حضار : کارکنان پخش رادیو

سخنرانی در جمع کارکنان پخش رادیو (نقش رادیو و تلویزیون در جامعه)

سخنرانی

‏زمان: 17 شهریور 1358 / 16 شوال 1399‏‎[1]‎

‏مکان: قم‏

‏موضوع: نقش رادیو و تلویزیون در جامعه‏

‏حضار: کارکنان پخش رادیو‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

جمهوری اسلامی یعنی نظامی با محتوای اسلامی

‏     ‏‏من میل دارم که همۀ قشرهای ملت، خصوصاً قشرهایی که در خدمت دولت هستند،‏‎ ‎‏همۀ ادارات مختلفه و از همه بالاتر رادیو، و از آن بالاتر رادیو و تلویزیون، میل دارم که‏‎ ‎‏باورشان آمده باشد که جمهوری اسلامی است. یک وقت انسان رأی می دهد به‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی ـ که همه رأی دادید ـ یک وقت هم هست که محتوای جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی را مطّلع نیست. این باید مطّلع بشود که جمهوری اسلامی معنایش این است که‏‎ ‎‏رأی عموم یا اکثر، برای نظام و محتوای نظام اسلام و احکام اسلام، برنامۀ اسلام، است.‏‎ ‎‏یک وقت این را هم می داند، لکن باز باورش نیامده است که باید همه چیز اسلامی‏‎ ‎‏بشود.‏

هدف ملت ایران، حاکمیت اسلام

‏     ‏‏من میل دارم که همه باورشان آمده باشد که این نهضتی که از اول تا آخرش ـ قریب‏‎ ‎‏پانزده شانزده سال، طول کشید و زحمتها کشیده شد، خونها داده شد و جوانها از دست‏‎ ‎‏رفت، خانه ها از دست رفت، خانمانها خراب شد، و خصوصاً در این یکی دو سال آخر‏‎ ‎‏که همه شاهد بودید که چه شد، باورمان آمده باشد که این همه برای اسلام بود. هیچ من‏‎ ‎‏نمی توانم تصور کنم و هیچ عاقلی نمی تواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم‏‎ ‎‏که خربزه ارزان بشود! ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود. هیچ عاقلی جوانش‏

‏را نمی دهد که خانۀ ارزان گیرش بیاید. مردم همه چیزشان را برای جوانهاشان‏‎ ‎‏می خواهند؛ برای خانمانشان می خواهند. این منطق، یک منطق باطلی است، که شاید‏‎ ‎‏کسانی انداخته باشند، مغرضها انداخته باشند توی دهن مردم که بگویند ما خون دادیم که‏‎ ‎‏مثلاً کشاورزیمان چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمی دهد که کشاورزیش چه بشود.‏‎ ‎‏چرا همان منطقی که خود مردم در تمام طول مدت، و خصوصاً در این آخر، منطقشان‏‎ ‎‏بود آن را ذکر نمی کنند؟ همه دیدید که تمام قشرها، خانمها، ریختند توی خیابانها،‏‎ ‎‏جوانها ریختند توی خیابانها، در پشت بامها، در کوچه و بَرزَن و همه جا، فریادشان این‏‎ ‎‏بود که ما اسلام را می خواهیم و جمهوری اسلامی می خواهیم. برای اسلام است که‏‎ ‎‏انسان می تواند جانش را بدهد. اولیای ما هم برای اسلام جان دادند، نه برای اقتصاد،‏‎ ‎‏اقتصاد قابل این نیست. آدم، اقتصاد را برای خودش می خواهد؛ خودش را به کشتن‏‎ ‎‏بدهد که اقتصادش درست بشود! این معقول نیست. یا جوانهایشان را به کشتن بدهند که‏‎ ‎‏نان ارزان گیرش بیاید! این یک چیز معقولی نیست. آن که معقول است و عمل شد و همه‏‎ ‎‏دیدیم و همه دیدید، این است که همان طوری که در صدر اسلام، پیغمبر اسلام ـ‏‎ ‎‏صلی الله علیه و آله ـ و اولیای اسلام همه چیزشان را فدای اسلام می کردند، برای اینکه‏‎ ‎‏در این فداکاری باخت نیست.‏

مادیگرایی منشأ انحطاط

‏     ‏‏آنهایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند از باب اینکه‏‎ ‎‏انسان را نمی دانند یعنی چه، خیال می کنند که انسان هم یک حیوانی است که همان‏‎ ‎‏خورد و خوراک است! منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی‏‎ ‎‏دارد. این چلوکباب می خورد؛ او کاه می خورد؛ اما هر دو حیوانند. اینهایی که زیربنای‏‎ ‎‏همه چیز را اقتصاد می دانند اینها انسان را حیوان می دانند. حیوان هم همه چیزش فدای‏‎ ‎‏اقتصادش است. زیربنای همه چیزش ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش‏‎ ‎‏است. اینها انسان را نشناختند اصلاً که چه هست. ما باید باورمان بیاید به اینکه مملکت‏

‏ما همه چیزش را فدا می خواست بکند برای اسلام. الآن هم می آیند به من می گویند،‏‎ ‎‏مکرر ـ دستجمعی، تنهایی ـ که شما دعا کنید ما شهید بشویم. معقول است که بگوید من‏‎ ‎‏شهید بشوم برای اینکه شکمم سیر بشود؟ برای شکمش می خواهد شهید بشود؟! کسی‏‎ ‎‏معقول است که تقاضای شهادت بکند برای شکمش؟ همچو معقول نیست این معنا،‏‎ ‎‏تقاضای شهادت برای اینکه ادراک کرده است که در شهادت موت نیست؛ یک حیات‏‎ ‎‏جاوید است، برای حیات جاوید است که این تقاضای شهادت می کند. زیربنا توحید‏‎ ‎‏است، زیربنا عقاید حقّۀ الهی است؛ نه زیربنا شکم باشد. اینهایی که اقتصاد را زیربنا‏‎ ‎‏می دانند، اینها منحط کردند انسان را از حدّ انسانیت به حد یک حیوانی، مثل سایر‏‎ ‎‏حیوانات؛ این هم مثل سایر حیوانات.‏

لزوم اسلامی شدن همۀ شئون مملکت

‏     ‏‏من می خواهم که همۀ ما باورمان آمده باشد که جمهوری اسلامی است و باید همه‏‎ ‎‏چیز ما اسلامی بشود. ما از آن وضع سابق، که اخیراً پنجاه سالش را، پنجاه و چند سالش‏‎ ‎‏را، من شاهدش بودم و شماها چندین سال ـ البته هیچ کدام پنجاه سال یادتان نیست.‏‎ ‎‏شماها چندین سالش را که در زمان این حکومت جائر بود در نظر دارید که همه‏‎ ‎‏وابستگی به غرب بود و به امریکا بود؛ و تلخیهایش را هم همه دیدید. ذایقه های شما باز‏‎ ‎‏از آن چیزها تلخ هست، حبسها را حالا خودتان هم حبس نرفتید، خوب، دوستانتان‏‎ ‎‏رفتند؛ اهل ملتتان رفتند ـ حبسها، زجرها، حتی گاهی برای من نقل کرده اند ـ که اینها‏‎ ‎‏نقلش هم مشکل است ـ بعضیها را در تاوه سرخ کردند! می گذاشتند روی تاوۀ آهنی، برق‏‎ ‎‏را متصل می کردند، سُرخشان می کردند! این تلخیها در ذایقۀ ما هست و شما. ‏

‏     ما حالا باید باورمان بیاید که آن بساط طاغوت باید برچیده بشود. همان رأس و ردۀ‏‎ ‎‏بالا برود و باقیش باقی بماند، این باز به مقصد نرسیدیم. همه جا، در همۀ وزارتخانه ها،‏‎ ‎‏در همۀ ادارات، در بازار، در همه جا، باید جوری بشود که وقتی یک کسی وارد شد‏‎ ‎‏ببینید که وارد شده در یک مملکت اسلامی؛ همه چیزش اسلامی است؛ نه کم فروشی در‏

‏اینجا هست؛ نه گرانفروشی و اجحاف هست در آن؛ نه دروغ هست؛ نه تقلّب هست؛ نه‏‎ ‎‏این کاغذ بازیهای اداری هست؛ نه آن مجلات با آن عکسها و با آن تبلیغات، که‏‎ ‎‏جوانهای ما را به تباهی کشیدند؛ و نه آن بساطی که در رادیو و تلویزیون بود و شماها‏‎ ‎‏دیدید.‏

هدف طاغوت؛ جلوگیری از رشد فکری جوانان

‏     ‏‏مقصدِ آنهایی که اینها را پیش آورده بودند، در همه جاها که شما قدم می گذاشتید در‏‎ ‎‏آن، یک چیز نمایان بود که اشخاص عمیق آن یک چیز را می فهمیدند و آن اینکه‏‎ ‎‏نگذارند جوانهای ما رشد کنند. جوانهای ما را بار بیاورند به طوری که در قید این نباشد‏‎ ‎‏که مملکتش چه در آن می گذرد. اگر یک کسی عادت کرد که این مجلات را ـ که‏‎ ‎‏دیدید، دیده بودید، با آن عکسها و با آن مسائل ـ آن سینماها را که دیدند با آن بساط و‏‎ ‎‏امثال ذلک و آن تلویزیون آن وقت، و آن رادیوی آن وقت، و آن مدارس آن وقت، و‏‎ ‎‏آن کنار دریا رفتنهای آن وقت، و آن مراکز فحشای آن وقت، همۀ اینها در یک مطلب‏‎ ‎‏شریک بودند و ‏‏[‏‏و آن اینکه‏‏]‏‏ جوانهای ما را بی تفاوت کنند راجع به مسائل خودشان،‏‎ ‎‏یک جوانی که عادت کرد که هر روز برود یا هر شب برود در سینما و آن طور مسائل را‏‎ ‎‏ببیند، این دیگر فکرش نمی رود دنبال اینکه نفت ما را که می خورند، کجا می رود این‏‎ ‎‏نفت، این ثروت ما کجا می رود. اصلاً تو فکرش نمی آید این. این همان مثل آدم‏‎ ‎‏هرویینی می ماند، یک آدم هرویینی اصلش فکرش دنبال این نیست که چه می گذرد. او‏‎ ‎‏همه اش دنبال این است که چه وقت، وقت هرویین بشود، یا وقت استعمال تریاک بشود.‏‎ ‎‏آن کسی که عادت کرد که برود در این مراکز فحشا، تمام همّ و غمش همان مراکز‏‎ ‎‏فحشاست؛ حالا چه می گذرد در این مملکت، چه به سرش دارد می آید، پیشش مطرح‏‎ ‎‏نیست، دنبال این مطلب نیست.‏

‏     تمام این مسائلی که در این پنجاه سال اخیر اینها پیش آوردند، و خصوصاً در زمان‏‎ ‎‏این دومی که از اوّلی بدتر بود، تمام این مسائل دیکته ای بود که شده بود برای اینکه‏

‏جوانهای ما را بی تفاوت کنند؛ هرچه سرشان می آید به من چه ربط دارد. آن که می رود‏‎ ‎‏در دریا با مثلاً چه، با هم آنجا بازی می کنند، اینها دیگر فکر اینکه مسائل روز چه‏‎ ‎‏هست، دولتها چه می کنند و این مرد خائن چه به سر ما آورد، اصلاً فکر این در ذهنشان‏‎ ‎‏نمی آید. این روشنفکرها و نویسنده ها و آزادیخواهها ـ نه همه شان، بسیارشان ـ یا توجه‏‎ ‎‏به این ندارند که این برنامه ها و آزاد گذاشتن این جوانها و این دخترها و این پسرها برای‏‎ ‎‏اینکه هر کاری دلشان می خواهد بکنند، این چه به سر این مملکت می آورد؛ یا توجه‏‎ ‎‏ندارند؛ یا می دانند و اجیر هستند؛ دنبال همان هستند. فریاد می زنند آی آزادی از بین‏‎ ‎‏رفت! آی آزادی! خوب آزادی از بین رفت، چه شد؟ شرابخانه ها محدود شده یا گرفته‏‎ ‎‏شده؛ مراکز فحشا را جلویش را گرفتند ـ حالا تمامش هم باز معلوم نیست، من نمی دانم‏‎ ‎‏حالا پاکسازی شده یا نه ـ دیگر نمی گذارند این دختر و پسر تو دریا بروند لخت شوند با‏‎ ‎‏هم چه بکنند. اینها آزادی را این می دانند! و همان آزادی می دانند که از غرب دیکته‏‎ ‎‏شده برای ما؛ نه پیش خودشان. پیش خودشان اگر این طور بود، این ترقیات مادی را‏‎ ‎‏نمی کردند. دیکته شده ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ برای ممالک استعماری این نحو آزادیها. این آزادیها‏‎ ‎‏آزادیهای وارداتی است و این بی انصافها، طرفدار به قول خودشان «حقوق بشر»، و این‏‎ ‎‏بی انصافهای به قول خودشان نویسنده ـ همه شان را نمی گویم، بعضیشان را ـ و این‏‎ ‎‏بی انصافها، آزادیخواهها، این نحو آزادی را برای ما تبلیغ می کنند و تأکید می کنند بر‏‎ ‎‏آزادیی که مملکت ما را به تباهی می کشد.‏

تباهی نیروی انسانی در آزادی به سبک غربی

‏     ‏‏مملکت، مملکت است به جوانش؛ به نیروی انسانیش. چیزی که نیروی انسانی را به‏‎ ‎‏باد بدهد مملکت را به باد می دهد. اگر یک مملکتی نیروی انسانی نداشته باشد، این‏‎ ‎‏مملکت نمی تواند اداره بشود. و این طور آزادیی که این آقایان می خواهند، این آزادیی‏‎ ‎‏است که نیروی انسانی را به تباهی می کشد؛ و به آنجا می کشد که هرچه سرش بیاورند‏‎ ‎‏حرف نزند؛ یعنی حرف نزند، مطرح نیست پیشش، او تمام همّش به این است که چه‏

‏وقت تابستان بشود و چه وقت، وقت این بشود که بروند دریا؛ تمام همّش به این است که‏‎ ‎‏چه وقت شب بشود و برود سینما؛ چه وقت این مثلاً قضایای رادیو ـ تلویزیون پیش بیاید‏‎ ‎‏و بنشینند تماشا؛ نمی تواند، همان طوری که آدم تریاکی نمی تواند از پای منقل پا شود‏‎ ‎‏برود سراغ فرض کنید که جهاد سازندگی، از پای منقل نمی تواند فکر این معنا را بکند که‏‎ ‎‏به مملکت ما چه می گذرد؛ فرهنگ ما چه شده است؛ اقتصاد ما چه شده است. نمی تواند‏‎ ‎‏فکر کند، اینها هم می خواهند همین جور باشند. آنهایی که می خواهند ما را غارت کنند‏‎ ‎‏می خواهند بی مزاحمت غارت کنند، چرا مزاحم برای خودمان درست کنیم؟ راه عیش و‏‎ ‎‏عشرت را بر این جوانهای تازه رس باز می کنیم، هرچه می خواهند از این عیش و عشرتها‏‎ ‎‏بکنند، ما هم آن مخازنشان را می بریم؛ اینها هم عیش و عشرتشان را بکنند! اینها فریاد‏‎ ‎‏بکنند و عیش و عشرت بکنند، آنها هم همه چیزشان را ببرند. این پنجاه سال وضع ما این‏‎ ‎‏بود. دامن می زدند به همۀ چیزهایی که در این معنا مشترک بود که جوانهای ما را تباه‏‎ ‎‏می کرد؛ بی تفاوت می کرد، در همه این معنا مشترک بود و حالا ما می خواهیم که‏‎ ‎‏باورمان آمده باشد، چه شماها که در تلویزیون هستید، در رادیو هستید کار می کنید و چه‏‎ ‎‏ما که طلبه هستیم و آنجا هستیم، باورمان بیاید که ما یک رژیم فاسدی که همّش ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ به‏‎ ‎‏این گماشته بود که جوانهای ما را فاسد کند، تباه کند، بی تفاوت نسبت به مسائل اساسی‏‎ ‎‏خودش بکند، باورمان بیاید که آن رفته که یک رژیم اسلامی ـ انسانی بیاید که در همه‏‎ ‎‏امور جدّی باشد.‏

جدیت اسلام در امور مادی و معنوی

‏     ‏‏اسلام شوخی ندارد؛ همه اش جدّی است، هزل ندارد؛ لغویات ندارد؛ لهویات ندارد؛‏‎ ‎‏همه اش جدّی است، جدّیات است. هم در امور مادی، که اسلام هر دو جهت را دارد،‏‎ ‎‏هم امور مادی و هم امور معنوی، همه اش جِدّ است. لهو و لعب و لغو و آن چیزهایی که‏‎ ‎‏اسلام جلویش را گرفته همانهایی است که اینها دامن به آن می زنند. هر چیز را دیدید که‏‎ ‎‏اینها از آن ترویج می کنند بدانید آنی است که اسلام جلویش را گرفته. آن چیزهایی که‏

‏اسلام جلویش را گرفته است همین هایی است که جوانهای ما را به تباهی می کشد. اسلام‏‎ ‎‏رزمنده می خواهد؛ جنگجو می خواهد در مقابل کفّار، در مقابل آنهایی که هجوم‏‎ ‎‏می کنند به مملکت ما، اسلام مجاهد می خواهد درست کند، نمی خواهد یک نفر آدم‏‎ ‎‏عیّاش درست کند که این آدم عیّاش، عیّاشیش را بکند، و همه چیزش را از بین ببرند. همه‏‎ ‎‏شرافتش را از بین ببرند و این باز مشغول عیّاشی و رقصیدن باشد. اسلام جِدّ است. یک‏‎ ‎‏مسلک جدّی است، هزل در آن نیست، لغو در آن نیست، لهو در آن نیست، بازی در‏‎ ‎‏آن نیست.‏

‏     آن بازیی که اسلام اجازه؛ داده تیراندازی است و اسب سواری؛ مسابقه در اسب‏‎ ‎‏سواری؛ مسابقه در تیراندازی، آنها هم جنگ است و آن را اجازه داده حتی برایش‏‎ ‎‏«رِهان»‏‎[2]‎‏ هم قرار داده اند؛ یعنی شرط بندی هم بکنند، آن را اجازه داده اند. لکن مسئله‏‎ ‎‏جدّی است آنجا، تربیت ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏.‏

‏     و اینها می خواهند که ما را به همان حالی که بودیم اسم، جمهوری اسلامی، و رسم و‏‎ ‎‏واقعیت، همان مسائل طاغوتی و همان مسائل باشد. ما باید جدیّت کنیم که همان طور که‏‎ ‎‏رأی دادیم به جمهوری اسلامی و اسم جمهوری اسلام الآن در ایران است، محتوایش را‏‎ ‎‏اسلامی کنیم؛ یعنی رادیو ـ تلویزیون که شما هستید اسلامی باشد؛ لغویات و لهویات و‏‎ ‎‏نمی دانم صورتهای کذا نباشد. اصلاح باید بشود اینها. البته ما بخواهیم جوانهایمان که‏‎ ‎‏چندین سال، از آن وقتی که چشم باز کردند در فساد بودند و در مراکزی بودند که‏‎ ‎‏همه اش فساد بوده، و این جور بزرگ شدند، برنامه هم این بوده که اینها را این طوری‏‎ ‎‏بزرگشان کنند، بخواهیم این برگردد به حال اوّل، طولانی است، ولی امیدواریم که‏‎ ‎‏برگردد. و الحمدلله تحولاتی که الآن دارد می شود و شده است، تقریباً راه صد ساله را در‏‎ ‎‏یک شب، جوانهای ما دارند می پیمایند، تحولات، تحولات تند و سریعی بوده، و‏‎ ‎‏امیدوار کننده است ...‏


اهمیت فوق العاده تلویزیون در بین رسانه ها

‏     ‏‏الآن راجع به تلویزیون صحبت دارم می کنم، یک چیزی که از همۀ رسانه ها حساستر‏‎ ‎‏است؛ تلویزیون از همۀ مسائل تبلیغی و آلات تبلیغی حساستر است؛ برای اینکه هم گوش‏‎ ‎‏است و هم چشم. در چیزهای دیگر، حتی رادیو، فقط گوش استفاده می کند، در‏‎ ‎‏ـ نمی دانم ـ روزنامه ها و مطبوعات چشم از آن استفاده می کند. رادیو ـ تلویزیون گوش‏‎ ‎‏است و چشم، آن هم نه به اینکه مثلاً تیراژش مثل روزنامه کذا، ده هزار، بیست هزار، صد‏‎ ‎‏هزار، یک میلیون، باشد؛ همۀ مملکت است. الآن هم وضع جوری شده است که در‏‎ ‎‏دهات هم که می روی، آن مرد دهاتی هم که شاید درست خرج عایله اش را نتواند ادا‏‎ ‎‏بکند، یک رادیو خریده است، یا یک تلویزیون دارد. همه جا هست؛ یعنی این چیزی که‏‎ ‎‏در تلویزیون نشان داده می شود در همۀ سطح مملکت، و در بیرون هم هر جا که موجها‏‎ ‎‏باید برود، همه جا، منتشر می شود. این حرفی که در رادیو گفته می شود و در‏‎ ‎‏رادیو ـ تلویزیون گفته می شود مال یک طایفه نیست؛ مال یک جمعیت نیست؛ مال یک‏‎ ‎‏مملکت نیست؛ همه جاست، همۀ قشرها هستند.‏

تلویزیون باید دستگاهی باشد آموزنده و اخلاقی

‏     ‏‏ما اگر این دستگاه که باید یک دستگاه آموزنده باشد، یک دستگاهی باشد که آن‏‎ ‎‏تباهیها، چیزهایی که جوانهای ما را به تباهی کشید و می کشد، حذف بشود و به جای آن‏‎ ‎‏آموزندگی باشد؛ امور اخلاقی باشد؛ امور فرهنگی باشد؛ چیزهایی که به درد جوانهای ما‏‎ ‎‏می خورد و جوانهای ما را تربیت می کند. این باید یک همچو عضو حساس، و یک‏‎ ‎‏همچو آلتی که همه جا و در همۀ قشرها این پا دارد، همه جا هست، حاضر است همه جا،‏‎ ‎‏الآن اینجا هست، اگر فردا هم مثلاً رادیو ـ تلویزیون این حرفها را بگوید، همه جا‏‎ ‎‏می شنوند، یک مطلبی است همه جایی، این اگر آموزنده باشد، برای همۀ ملت‏‎ ‎‏آموزندگی دارد و اگر خدای نخواسته انحراف داشته باشد، همۀ ملت را به انحراف‏‎ ‎‏می کشد. ما می خواهیم که رادیو تلویزیونمان که پیشتر در خدمت طاغوت بود، حالا در‏‎ ‎‏خدمت خدا باشد؛ در خدمت اسلام باشد و اسلام می خواهد که همۀ مسائل جدّی باشد؛‏

‏مسائل مملکتی مسائل جدّی باشد؛ مسائل روحی مسائل جدّی باشد. جدّ است در آن‏‎ ‎‏حتی در این امور تفریحی هم در اسلام یک جوری است که باز آن جدّ پیدا می شود.‏‎ ‎‏عایله هم که وقتی انسان می خواهد تشکیل بدهد، یک نحو جدّی در آن هست، و یک‏‎ ‎‏دقتهای زیاد برای تشکیل یک ازدواج، از قبل از اینکه ازدواج بکند دستور هست زن چه‏‎ ‎‏مردی را انتخاب کند؛ مرد چه زنی را انتخاب کند، در انتخابش از ابتدا برنامه هست که‏‎ ‎‏زنها چه مردی را انتخاب کنند؛ و مردها چه زنی را انتخاب کنند. بعد هم حتی اوقات‏‎ ‎‏ازدواج، یک اوقات مثلاً با برکتی باشد. بعد هم کیفیت ازدواج و کیفیت همه چیز یک‏‎ ‎‏برنامه خاصی داشته باشد. بعد هم زمان حمل برای مادر چه برنامه هایی باشد. بعد هم‏‎ ‎‏وقتی که بچه را شیر می دهد، در زمان شیر دادن چه برنامه هایی باشد. بعد هم در دامن‏‎ ‎‏مادر که می خواهد بچه تربیت بشود، چه جور تربیت بشود. بعد هم در حمایت پدر که‏‎ ‎‏بچه می خواهد تربیت بشود، چه بشود. بعد هم در مدرسه که می رود، چه باشد. برای‏‎ ‎‏اینکه برنامۀ همۀ مکتبهای توحیدی، که اسلام در رأس آنهاست، برنامۀ آدم درست‏‎ ‎‏کردن است. می خواهند انسان درست کنند. قرآن اصلاً آمده است که یک انسان صحیح‏‎ ‎‏درست کند؛ انسان ساز است. از این جهت همان طوری که یک کشاورز اگر بخواهد یک‏‎ ‎‏زراعت سالم خوب تحویل بگیرد، زمین را شرایطی که دارد باید روی آن شرایط عمل‏‎ ‎‏کند، آب چه وقت باید داده بشود، چه آبی باید باشد، چه کودی باید ریخته شود روی‏‎ ‎‏آن، چه وقت باید شیار بشود، چه رسیدگیهایی باید به آن بشود، همۀ اینها برای این است‏‎ ‎‏که یک ثمره ای، یک گندمی را می خواهد، تمام اینهایی که عرض کردم و بسیاری از‏‎ ‎‏چیزهایی که هست و حالا در ذهن من فرض کنید نیست یا طولانی می شود، برای این‏‎ ‎‏است که اسلام ماها را یک نباتی که باید آن جور تربیت بشود و بعد هم وقتی که به مرتبۀ‏‎ ‎‏حیوانیت رسید، این جوری باید تربیت بشود، تا برساندش به یک انسانی.‏

برنامۀ تربیتی اسلام

‏     ‏‏زیربنا اقتصاد نیست، برای اینکه غایت انسان، اقتصاد نیست. انسان زحمتش برای این‏‎ ‎‏نیست که فقط شکمش را سیر کند؛ یا جوانهایش را بدهد شکمش سیر بشود، حرف است‏

‏اینها. از اینجا تا لانهایت انسان هست. دیگر انسان مردنی نیست، انسان تا آخر هست. و‏‎ ‎‏برنامۀ اسلام این است که این انسان را جوری کند که هم اینجا صحیح باشد و هم آنجا‏‎ ‎‏صحیح باشد. راه مستقیم؛ نه طرف شرق؛ نه طرف غرب. صراط مستقیم، یک سرش‏‎ ‎‏اینجاست؛ یک سرش هم لانهایت.‏

‏     ما می خواهیم، آن قدری که می توانیم، البته قدرت ما کم است، آن قدری که‏‎ ‎‏می توانیم این مملکت را از آن حال طاغوتی متبدّلش کنیم به یک حال توحیدی ـ‏‎ ‎‏اسلامی. و این باید با کمک همه باشد. یکی نمی تواند این کارها را بکند. یک جمعیت‏‎ ‎‏نمی تواند. هرکس در هر کاری که مشغول است باید آن کار را خوب انجام بدهد؛ آن‏‎ ‎‏کار را اِلهیَش کند؛ از طاغوتی بیرونش کند. خداوند ان شاءالله همه شما را موفق کند.‏

‎ ‎

  • - در صحیفۀ نور، تاریخ 18 / 6 / 58 درج گردیده است. اما به استناد گزارش مطبوعات، تاریخ 17 / 6 / 58 صحیح است.
  • - گروبندی و شرط بندی.