بیانات
نقش رادیو و تلویزیون در اصلاح یا افساد مملکت
بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما (نقش رادیو و تلویزیون)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 28 ت‍ی‍ر ‭1358

زمان (قمری) : 24 ش‍ع‍ب‍ان‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 153

موضوع : نقش رادیو و تلویزیون در اصلاح یا افساد مملکت

زبان اثر : فارسی

حضار : کارکنان بخش مالی و تولید سازمان صدا و سیما

بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما (نقش رادیو و تلویزیون)

بیانات

‏زمان: 28 تیر 1358 / 24 شعبان 1399‏

‏مکان: قم ‏

‏موضوع: نقش رادیو و تلویزیون در اصلاح یا افساد مملکت‏

‏حضار: کارکنان بخش مالی و تولید سازمان صدا و سیما‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

ویژگیهای انسان در رابطه با دیگر موجودات

‏     ‏‏انسان اینطور خلق شده است که به حسب تمام اموری که در خارج هست، هرچه در‏‎ ‎‏خارج هست، خداوند یک روزنه ای در انسان قرار داده که اتصال به او پیدا می کند.‏‎ ‎‏چشم، دیدنیها را؛ گوش شنیدنیها را؛ و همین طور عقل، مافوق طبیعت را. انسان یک‏‎ ‎‏موجودی است در رابطه با تمام موجودات خارجی به واسطۀ قدرتی که خدا به او داده‏‎ ‎‏است و روزنه هایی که برایش قرار داده که با خارج اتصال پیدا بکند. این موجود می تواند‏‎ ‎‏اتصال پیدا بکند و از همین روزنه ها می تواند کسب فضیلت کند و احیاناً از همین‏‎ ‎‏روزنه ها فسادها در باطن انسان موجود بشود. از راه چشم، از راه گوش، از راه زبان، این‏‎ ‎‏عثوری‏‎[1]‎‏ که هست، می شود که یک انسان از این راهها فضایل را و چیزهایی که مصالح‏‎ ‎‏برای یک جامعه است، برای خودش هست، ادراک کند و پس بدهد و می شود که یک‏‎ ‎‏انسان هم به واسطۀ انحرافاتی که دارد عکس این باشد. ‏

اهمیت نقش ارتباطی تلویزیون

‏     ‏‏این رسانه هایی که ما الآن داریم، چه مطبوعات و مجلات و روزنامه ها و چه سینماها‏‎ ‎‏و تئاترها و امثال ذلک و چه رادیو و چه تلویزیون، در اینها آنی که از همۀ این دستگاهها‏‎ ‎‏بیشتر رابطه با انسان دارد تلویزیون است. از دو جهت: یک جهت اینکه مطبوعات هرچه‏‎ ‎‏هم تیراژش زیاد باشد اولاً به اندازه سطح یک مملکتی نیست و ثانیاً همۀ افراد‏

‏نمی توانند استفاده کنند، برای اینکه الآن تقریباً نیمی از جمعیت ما سواد خواندن ندارند تا‏‎ ‎‏اینکه از مطبوعات و نوشته ها استفاده کنند. سینماها در یک محیط محدود می توانند کار‏‎ ‎‏خودشان را انجام بدهند. رادیو هم در همه جا هست، در همه چیز هست لکن فقط از راه‏‎ ‎‏سمع است. ‏‏[‏‏اما‏‏]‏‏ آن چیزی که در همۀ کشور، یعنی آن دهاتی که توی خانه خود نشسته‏‎ ‎‏در مرز و هیچ سواد هم ندارد، لکن چشم و گوش دارد، این از رادیو تلویزیون استفاده‏‎ ‎‏می کند. هم استفادۀ سمعی می کند، هم استفاده بصری، یعنی رادیو فقط استفادۀ سمعی‏‎ ‎‏دارد، رادیو ـ تلویزیون استفاده سمعی و بصری دارد، هم آن آدم نقشه ها را می بیند و هم‏‎ ‎‏طرحها را می بیند و هم می شنود. بنابراین رادیو تلویزیون از تمام رسانه هایی که هست‏‎ ‎‏حساستر است. رادیو تلویزیون می تواند یک مملکت را اصلاح کند و می تواند به فساد‏‎ ‎‏بکشد. این را نه روزنامه می تواند، نه سینما می تواند، نه تئاتر می تواند، نه تبلیغات لفظی که‏‎ ‎‏در منابر است می تواند؛ برای اینکه اینها همه شعاعشان محدود است. رادیو شعاعش مثل‏‎ ‎‏تلویزیون است، لکن فقط سمعی است. تلویزیون هم سمع است و هم بصر. ‏

اهمیت تبلیغات رادیو و تلویزیون

‏     ‏‏تبلیغات تلویزیون می تواند از راه سمع مردم را یا تربیت کند؛ یا اینکه منهدم کند‏‎ ‎‏انسانیت آدم را؛ و از این جهت مسئولیت رادیو تلویزیون و افرادی که آنجا را اداره‏‎ ‎‏می خواهند بکنند از همۀ قشرهای دیگر بیشتر است و اثر تبلیغات آنها هم از همه بیشتر‏‎ ‎‏است. یعنی اگر رادیو تلویزیونِ صحیح ما داشته باشیم، در تمام کشور این مسائل صحیح‏‎ ‎‏منتشر می شود و عامی و غیرعامی همه از‏‏[‏‏آن‏‏]‏‏ استفاده می کنند. و چنانچه این رادیو‏‎ ‎‏تلویزیون ، خدای نخواسته یک انحرافی داشته باشد همۀ جمعیت را منحرف می کند.‏‎ ‎‏الآن هم می بینید که قضیۀ رادیوتلویزیون یک چیز عمومی شده است،... چیزی است که‏‎ ‎‏الآن در سطح عمومی است.‏

‏     تمام این رسانه ها باید مربی این جامعه باشند. از اول هم اینها که درست شد برای‏‎ ‎‏تربیت درست شد. فرض کنید که برای تربیت درست نکرده اند؛ اما این آلات تربیت‏

‏است. روزنامه و مجله باید مربی باشد برای آنهایی که روزنامه خوانند. سینما باید مربی‏‎ ‎‏باشد برای آنها‏‏[‏‏یی‏‏]‏‏ که در سینما وارد می شوند. تئاتر هم همین طور. و تلویزیون و رادیو‏‎ ‎‏هم از همه بالاتر. اینها باید یک دارالتبلیغی، یک دستگاه سازنده باشد که به وسیلۀ اینها‏‎ ‎‏یک مملکت، افرادش یک افراد امین صالح، یک افراد ملی ـ اسلامی بشود.‏

وضعیت رسانه ها در زمان سابق 

‏     ‏‏مع الأسف در زمان سابق کوشش کردند که همۀ اینها را منحرف کنند؛ تمام اینها.‏‎ ‎‏مطبوعات را دیدند و دیدیم. سینماها را همین طور؛ رادیو را همین طور؛ همه را از آن‏‎ ‎‏راهی که باید سازندۀ یک مملکتی باشد، سازندۀ یک ملتی باشد، منحرف کردن و همه‏‎ ‎‏را بر خلاف مسیر درست کردند. یعنی روزنامه ها چیزهایی که می نوشتند بر خلاف مسیر‏‎ ‎‏ملت بود. رادیوها هم چیزهایی که پخش می کردند، تلویزیونها هم همۀ آنها بر خلاف‏‎ ‎‏مسیر مصالح ملت بود.‏

‏     الآن که یک مملکتی شده است آزاد و کسی نمی تواند به دیگری تعدی بکند و شما‏‎ ‎‏آزادید در اینکه تبلیغات بکنید و همه آزادند که در روزنامه ها و در رادیوها و در همه‏‎ ‎‏جا تبلیغاتشان را بکنند، باید به فکر این معنا باشید که این دستگاه را متحول کنید به یک‏‎ ‎‏دستگاه سازندۀ انسانی، انسان بسازید، از باب اینکه در طول مدت پنجاه سال نگذاشتند‏‎ ‎‏انسان درست بشود. ‏

هراس غربی ها از انسانیت

‏     ‏‏اروپاییها و امریکاییها از انسان می ترسند که در یک مملکتی آدم باشد، وقتی آدم در‏‎ ‎‏یک مملکتی باشد اینها جلویش را می گیرند، کوشش کردند به اینکه نیروهای انسانی ما‏‎ ‎‏را نگذارند رشد کنند، با هر طوری که توانستند تبلیغات کردند؛ از خارج و داخل.‏‎ ‎‏روزنامه های ما را منحرف کردند، مراکز فحشا درست کردند، مراکزی که باید مرکز‏‎ ‎‏تربیتی باشد متبدلش کردند به یک مرکز خلاف تربیت؛ مثل سینماها، سینماهای آن زمان‏‎ ‎‏ـ الآن که من اطلاعی ندارم ـ متبدل شده بود به یک چیزی که وقتی ده روز، بیست روز،‏

‏یک ماه، جوان می رفت در آنجا، یک جوان فاسد از کار در می آمد. مراکز فحشا را‏‎ ‎‏دیدید شنیدید لابُد، سرتاسر مملکت خصوصاً تهران مراکز فحشا درست کردند مراکز‏‎ ‎‏شرابفروشی بیشتر از کتابفروشی در تهران می گفتند هست و همه جا معتمد بودند به اینکه‏‎ ‎‏نگذارند این مملکتهای شرقی، و خصوصاً اینجاهایی که منابع نفتی دارد، نگذارند اینها‏‎ ‎‏یک رشد انسانی بکنند. ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ این رسانه هایی که می توانستند این کارها را انجام بدهند‏‎ ‎‏مأمورینی خودشان گذاشتند. رو سرشان مأمورینی گذاشتند که اینها را به عکس آنی که‏‎ ‎‏باید باشند درست کردند. همۀ مصیبتهای ما و شما همین است که نداشتیم انسانی که بتواند‏‎ ‎‏کار را بکند، اگر بودند در اختناق بودند؛ در حبس بودند؛ در تبعید بودند. و آنهایی که‏‎ ‎‏موافق خودشان بودند سرکار بودند و سر ادارات. خصوصاً رسانه هایی که مؤثر باید‏‎ ‎‏باشند.‏

وظیفۀ همگانی در سازندگی و تحول

‏     ‏‏امروز که مملکت دست خود شما و مقدراتش دست شماها هست، هر کس در هر‏‎ ‎‏محلی که هست باید یک سازندگی، یک تحول، ایجاد کند. تحول به این معنا که رادیو‏‎ ‎‏تلویزیون در زمان طاغوت کارهای طاغوتی می کرد. نصف کارش به این می گذشت که‏‎ ‎‏جوانهای ما را تضعیف کند به واسطۀ موسیقی. موسیقی تضعیف می کند روح انسان را.‏‎ ‎‏موسیقی اسباب این می شود که انسان از استقلال فکری می افتد. نصف کار رادیو‏‎ ‎‏تلویزیون قضیۀ موسیقی بود؛ یا نمایش دادن یک صحنه هایی که جوانهای ما را به فساد‏‎ ‎‏می کشید. وقتی جوان آمد رفت بیرون، سینما می رود می بیند که آن بساط است، از راه‏‎ ‎‏سمع و بصر در اینجا آن بساط است، وقتی منزل می آید تلویزیون را باز می کند می بیند‏‎ ‎‏این طور، وقتی مجله را باز می کند می بیند این طور، وقتی روزنامه را می خواند می بیند‏‎ ‎‏این طور است، وقتی تبلیغات آنها را می بیند، می بیند این طور است، می خواهد چه بشود‏‎ ‎‏یک مملکتی؟ اگر این طور شد، جوانهای ما چه بشوند؟ اینها همین می شوند که دیدید که‏‎ ‎‏به کلی مملکت ما از بین رفت.‏


آثار تخریبی موسیقی

‏     ‏‏اگر شما علاقه دارید به اسلام، علاقه دارید به کشور، علاقه دارید به ملت خودتان،‏‎ ‎‏این دستگاهی که دست شما هست ـ همۀ دستگاهها که نمی تواند همه دخالت بکنند ـ هر‏‎ ‎‏کسی آنجایی که دارد، این دستگاهی که دست شماهاست این دستگاه را اصلاحش کنید؛‏‎ ‎‏یعنی غربی نباشید، غرب زده نباشید، که حتماً باید بین این خبر و این خبر، موسیقی باشد،‏‎ ‎‏این غربزدگی است، یک طرح دیگری درست کنید، یک چیز دیگری. اخبار را زیادترش‏‎ ‎‏کنید، یک کارهایی بکنید که موسیقی را ترکش کنید. شما خیال نکنید که موسیقی یک‏‎ ‎‏چیزی است برای یک مملکت مترقی. موسیقی خراب می کند دِماغ بچه های ما را؛ مغز‏‎ ‎‏بچه های ما را فاسد می کند. دائماً تو گوش یک جوان موسیقی باشد، این دیگر به کار‏‎ ‎‏نمی رسد؛ این دیگر نمی تواند فکر جدی بکند. اینکه ما می گوییم که اینها را از بین ببرید‏‎ ‎‏و مکرر من گفته ام، شاید تا حالا ده مرتبه بیشتر من به آقای قطب زاده‏‎[2]‎‏ گفته ام که آقا‏‎ ‎‏این را بردارید از آن، می گوید نمی شود. من نمی دانم این «نمی شود» یعنی چه؟ چرا‏‎ ‎‏نمی شود؟ شما به عرض من گوش بکنید. من عرض می کنم که اگر ما یک کاری که صلاح‏‎ ‎‏ملتمان است بکنیم، غربیها یا غرب زده ها بیایند به ما اشکال بکنند و بگویند که اینها‏‎ ‎‏کهنه پرستند، ما باید دست برداریم برویم سراغ آنها؟ یا نه، ما باید مصلحت خودمان را‏‎ ‎‏ملاحظه کنیم. ما باید ملاحظه کنیم به اینکه این دستگاهی که باید معلّم جمعیت باشد،‏‎ ‎‏باید مربی جمعیت باشد، باید سازنده باشد، انسان جوری بار بیاورد که در فکر مقدّرات‏‎ ‎‏خودشان نباشند، دنبال این باشند که بنشینند اینجا، و عرض بکنم که این مسائل را از سمع‏‎ ‎‏و بصر تحویل بگیرند، و باطنشان اصلاً بعد از چند روز خراب بشود، تهی بشود. اینجا‏‎ ‎‏باید مسائل آقا، مسائل تلویزیون و رادیو مسائل جدی باید باشد نه مسائل هزل!‏‎[3]‎‎ ‎‏مسائل موسیقی، مسائل هزل است، نه مسائل جدی. شما باید مسائلتان مسائل جدی‏‎ ‎‏[‏‏باشد‏‏]‏‏. شما می خواهید یک مملکت درست بکنید. کسی که می خواهد مملکت درست‏

‏کند، باید مسائلش جدی باشد، نه مسائل شوخی و هزل باشد. اگر ـ چنانچه ـ فیلم‏‎ ‎‏می گذارید، فیلم جدّی سازنده؛ نه یک فیلم خراب کن که جوانهای ما را به خرابی بکشد‏‎ ‎‏ـ مثل زمان سابق ـ و آنهایی که می خواستند اصلاً جوانهای ما را ‏‏[‏‏منحرف سازند‏‏]‏‏. اگر ـ‏‎ ‎‏چنانچه ـ مقاله می گویید مقاله ای باشد که سازنده باشد. اگر ـ چنانچه ـ فرض کنید که یک‏‎ ‎‏چیزی باید باشد مارْش باشد، که ضایع نکند؛ تقویت بکند؛ نه موسیقی باشد که خراب‏‎ ‎‏می کند جوانهای ما را، خدا می داند که خراب می کند!‏

از برچسب کهنه پرستی نهراسید

‏     ‏‏توجه داشته باشید شما باید کارهایتان «جدّی» باشد؛ یعنی مملکت باید با جِدّ،‏‎ ‎‏کارهای خودش را الآن اصلاح کند. یک مملکت آشفتۀ ریختۀ درهمی که همه چیز ما‏‎ ‎‏را از بین بردند و رفتند. الآن قرضهایی که به عهدۀ بانکها گذاشتند مگر به این زودی‏‎ ‎‏می توانند از زیر این قرضها بیرون بیایند. هر که هر چه توانست چاپید و رفت؛ و هر چی‏‎ ‎‏هم توانستند برداشتند و رفتند. در یک مملکت اینطوری با جِدّ باید عمل بشود؛ نه با‏‎ ‎‏ـ عرض بکنم که ـ هزل و با این حرفها؛ که بود آن حرفها. ‏‏[‏‏و‏‎ ‎‏]‏‏برای این بود که مملکت‏‎ ‎‏را عقب بزنند، همۀ استفاده را ببرند، کسی نباشد حرف بزند. الآن وضع این طوری است‏‎ ‎‏که باید این مسائل را شماها حل بکنید. نترسید از اینکه به شما بگویند کهنه پرستید! 50‏‎ ‎‏سال به ما گفتند، بگویند، ما همینیم. مسائل را جدی بگیرید، نه مسائل را گوشتان به این‏‎ ‎‏باشد که از اروپا چی می گوید؛ گوشتان به این باشد که غرب چه خبری دارد؛ گوشتان به‏‎ ‎‏این باشد که مسائل در غرب چه جوری حل می شود. ما شرقی هستیم، ما یک مسائل‏‎ ‎‏خودمان برای خودمان داریم، یک چیزهایی در بین خودمان باید باشد.‏

ضرورت داشتن استقلال فکری و نفی غربزدگی

‏     ‏‏ما باید استقلال فکری داشته باشیم. ما باید پیوند فکریمان را از غرب جدا کنیم. اگر‏‎ ‎‏بخواهیم خودمان زندگی بکنیم، خودمان مستقل باشیم، پیوند به آنجا نداشته باشیم. باید‏‎ ‎‏استقلال فکری پیدا بکنیم، استقلال فکری به این است که هیچ چیزمان مربوط به آنها‏

‏نباشد. همه چیزمان مستقل باشد. افکارمان مستقل باشد. رادیویمان مستقل باشد.‏‎ ‎‏تلویزیونمان مستقل باشد. سینمایمان مستقل. جدا بشود از آن مسائل غربی، خودمان‏‎ ‎‏علی حده برای خودمان یک زندگی داشته باشیم. نترسید از اینکه به شما بگویند «کهنه‏‎ ‎‏پرست» نترسید از اینکه یک روزنامه نویسی یا یک مقاله نویسی ـ که نمی دانم چه حالی‏‎ ‎‏در او هست، چه فکری می کند ـ انتقاد بکند. از انتقاد نترسید. اینها انتقاد می کنند.‏

‏     این یک حرف است که عرض می کنم که باید اگر شما علاقه دارید به اینکه مملکتتان‏‎ ‎‏یک مملکت مستقل بشود، در آن محلی که هستید آنجا را درستش کنید، همه باید هر‏‎ ‎‏کسی در محل خودش. شما نروید سراغ اینکه مثلاً روزنامه چطور است. شما کار‏‎ ‎‏خودتان را بکنید. روزنامه نویس هم کار خودش را خوب انجام بدهد. اداری هم کار‏‎ ‎‏اداری خودش را انجام بدهد. هر کدام در هر محلی که هستند کار آن محل را خوب‏‎ ‎‏انجام بدهند. و اگر شما بخواهید خوب انجام بدهید، باید این رادیو تلویزیون را از این‏‎ ‎‏چیزهایی که ضعف در قلب انسان، در مغز انسان می آورد، انسان را از انسانیت خودش‏‎ ‎‏بیرون می کند، استقلال فکری را از دست می دهد، اینها را باید از او احتراز کنید. مقالاتی‏‎ ‎‏هم که آنجا باید گفته بشود، ناطقهایی هم که آنجا می آیند نطق می کنند، اشخاصی باشند‏‎ ‎‏که نخواهند یک مملکتی را به تباهی بکشند؛ به اسم اینکه ما مترقی هستیم نخواهند ما را‏‎ ‎‏به عقب برگردانند؛ به اسم اینکه «تمدن بزرگ» است! چنانچه کردند با ما آنچه را که باید‏‎ ‎‏بکنند. این عرض من راجع به این قضیه.‏

شورای سیاست گذاری در صدا و سیما

‏     ‏‏مسئله دیگر این است که ـ دیروز هم آقای نخست وزیر و اینها که اینجا بودند مسئلۀ‏‎ ‎‏رادیو و تلویزیون طرح شد ـ یک شورا باید باشد در رادیو تلویزیون. و چاره از این‏‎ ‎‏نیست. باید یک نفر مشرف نباشد، که هر چه دلش بخواهد بکند، یک شورا باشد. این‏‎ ‎‏شورا یک نفرش را من تعیین می کنم؛ یک نفرش را نخست وزیری تعیین می کند؛ و دو‏‎ ‎‏نفرش را خود رادیو تلویزیون تعیین می کند. و آن ثالثش را هم بعد صحبتش می شود که‏

‏ثالثش هم حالا یا ما یا ایشان تعیین می کند. که پنج نفر باید باشد آنجا. و این پنج نفر اداره‏‎ ‎‏رادیو تلویزیون را با شور، با مشورت اداره بکنند. و یک رأی برای قوّۀ مجریّه باشد که او‏‎ ‎‏مدیر است. مدیرْ قوّۀ مجریّه است. دیروز صحبت اینجا شد که اگر چنانچه آقای‏‎ ‎‏قطب زاده حاضرند به این طرح که صددرصد عمل بکنند، آقای قطب زاده باشند، من‏‎ ‎‏میل دارم که او باشد. و اگر حاضر نیستند به این وضع که با شور باشد و ایشان مجری باشند‏‎ ‎‏و تخلف از شور نکنند، ایشان اگر این را حاضر نیستند، تشریف می برند کنار، یک کسی‏‎ ‎‏دیگری را شورا انتخاب می کند و تصویب می کند و دولت هم ـ عرض بکنم که ـ قرار‏‎ ‎‏می دهد. و با مشورت این کار باید اداره بشود، تحت نظر یک کس ـ که دیکتاتوری تو کار‏‎ ‎‏بیاید و فشار توی کار بیاید و اینها ـ نباید باشد، یک جمعیت واحد. اگر یک وقتی شما‏‎ ‎‏ملاحظه کردید که این پنج نفری که تعیین شده اند پنج تا دیکتاتور تعیین شده است، شما‏‎ ‎‏شکایتتان را می آورید اینجا که خیر، این پنج نفر، پنج نفر دیکتاتورند و به دیکتاتوری‏‎ ‎‏عمل می کنند؛ یا خطاکارند و به خطا عمل می کنند، می آورید تا اصلاحش بکنیم. این‏‎ ‎‏طرحی است که ما دیروز هم که آقای نخست وزیر بودند، آنها هم بودند، و اینها عمل‏‎ ‎‏خواهند کرد این را.‏

‏[‏‏امام خمینی پس از شنیدن اظهارات چند تن از حاضران، در پاسخ چنین‏‎ ‎‏فرمود:‏‏]‏

‎     ‎‏حالا در هر صورت، از حالا به بعد است صحبت. اما اینکه شما نه از دفتر امام‏‎ ‎‏بترسید؛ نه از خود امام. هیچ وقت فکر این نکنید که ما درصدد این باشیم که یک‏‎ ‎‏تحمیلی بکنیم. ما مصالح را بگوییم اشکال ندارد هر چی هم بگویند، بگویند: تلفن کن.‏‎ ‎‏هر وقت گفتند که ما تلفن می کنیم به دفتر امام، بگویند: برو تلفن کن، برو به خودش‏‎ ‎‏بگو.‏‎[4]‎

‏    ‏‏دیروز که آقایان آمدند اینجا، بنابر این شد که پنج نفر شورا باشد، و هر یک هم بیش‏

‏از یک رأی ندارند؛ چه آنکه مدیر است، چه آنهایی دیگر هر کدام یک رأی دارند.‏‎ ‎‏اکثریت اینها رأیشان مُجریش عبارت از آن کسی است که مدیر است. مجری عبارت از‏‎ ‎‏آن است که مدیر است. و مجری یکنفر است که مدیر است. اگر آن مُجری برخلاف آن‏‎ ‎‏چیزی که بوده است عمل کرد، کنار باید برود و اگر چنانچه همان طوری که مشورت شد‏‎ ‎‏و شور کردند ... من به ایشان، به آقای بازرگان، گفتم که شما آقای قطب زاده را بخواهید‏‎ ‎‏و به او بگویید که مسئله این است. اگر شما حاضرید در این مسئله که شما مدیر باشید و‏‎ ‎‏مجری، و شور باشد، و در آن شور اکثریت آنجا باشد، شما یک رأی، دیگران هم هر‏‎ ‎‏کدام یک رأی، اگر شما حاضرید که این طور باشد که شما هم مجری فقط باشید، دیگر‏‎ ‎‏دخالت زاید بر اجرا نکنید، شما اگر حاضرید، شما باشید. اگر شما حاضر نیستید، یکی‏‎ ‎‏دیگر. باید مصوّبات شورا حاکم باشد در این. اگر غیر این باشد، باید هر کس که مخالف‏‎ ‎‏است برود. من دیگر حالا نمی دانم. اینها را این باید یا اشخاصی که مورد اطمینانمان‏‎ ‎‏هست قرار بگیرد. اگر بعدها .... ـ بله قرار می دهیم، یا اعلام می کنیم ـ‏‎[5]‎‏ اگر بعدها اینها‏‎ ‎‏تخلّف کردند، و ثابت شد تخلّف کردند، یک جا هم تخلّف کردند، کنار می گذاریم‏‎ ‎‏ـ من حالا اینها را نمی دانم. برخلاف این زیاد گفتند. من نمی دانم ـ‏‎[6]‎‏ ما حالا این طور‏‎ ‎‏قرار دادیم. اگر از این راه محقّق شد که ان شاءالله  ‏‏[‏‏می شود‏‏]‏‏ ولیکن همه باید همراهی‏‎ ‎‏کنید. الآن وقتی است که در این برهه ای که می خواهید شما قانون اساسیتان را، مجلس‏‎ ‎‏شورایتان را، رئیس جمهورتان را، که اساس مسائل است، در این وقت باید همه با هم‏‎ ‎‏همراهی کنید، اگر یک نابسامانی هم هست، یک قدری بسازید. الآن وقت این نیست که‏‎ ‎‏به هم بریزیم همه چیز را. الآن وقت این نیست، ان شاءالله استقرار پیدا بکند یک‏‎ ‎‏حکومت مستقری که شد این کارها را دنبال مجلس شورای ملی که داشتید، همۀ آنها‏‎ ‎‏دنبال او درست می شود ـ إن شاءالله . خدا همه تان را حفظ کند، و موفّق باشید إن شاءالله .‏

‎ ‎

  • ـ لغزشها.
  • ـ آقای صادق قطب زاده، سرپرست وقت سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
  • ـ بیهوده، شوخی.
  • - در اینجا امام در پاسخ اظهار کسی از حاضران چنین فرمود: «نه، بنویسید به من بدهید. آنجا نگویید. بنویسید به من بدهید.»
  • - در پاسخ یکی از حضار فرمودند.
  • - در پاسخ یکی از حضار فرمودند.