سخنرانی
زمان: 1 خرداد 1358 / 25 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: تشریح مقام معلم و جایگاه آن در اسلام و قرآن
حضار: فرهنگیان اصفهان
بسم الله الرحمن الرحیم
شریفترین و پرمسئولیت ترین شغلها
آنچه در رژیم سابق شد، که دیدید، گذشت و ننگ برای عمال استعمار باقی ماند، و آنچه که ملت ما در طول این مدت زجر کشید، گذشت و اجر برای ملت ما باقی است، و آنچه که ملت ما به عالم ثابت کرد که می شود با ایمان و با عزم و تصمیم راسخ بر قوای شیطانی غلبه کرد گذشت؛ و آنچه که از حالا به بعد ما مکلف به آن هستیم گذشته ها گذشت؛ لکن ما آینده را باید نگاه کنیم. حالا ما چه تکلیف داریم، در آینده چه تکلیف داریم. فرهنگیها که با فرهنگیان علوم قدیمه در صف واحد هستند. یعنی علمای اسلام، معلمین علوم اسلامی با فرهنگیها که شغلشان شغل واحد است. این شغل شریفترین شغلها و پرمسئولیت ترین شغلهاست. شریفترین شغلهاست، برای اینکه شغل انسان سازی است؛ همان شغلی است که تمام انبیا برای همین معنا آمدند. قرآن یک کتاب انسان سازی است؛ و نازل شده است برای اینکه انسان درست کند. و این شغلی که فرهنگیها دارند ـ چه فرهنگیهای علوم قدیمه و چه فرهنگیهای سایر علوم ـ این شغل هم شغل آدم سازی است. اگر آدم ما بسازیم، مملکت ما نجات پیدا می کند. همیشه آدمها هستند که مقدرات کشورها را در دست می گیرند. منتها بعضیها آدمهای به صورت آدم و واقع شیطان، و بعضیها آدم. و همیشه از فرهنگ، این اشخاص بزرگ قیام می کنند. اشخاصی که ملتها را می توانند نجات بدهند و کشور را می توانند آباد کنند و دنیا و آخرت ملت را می توانند تعمیر کنند فرهنگیها هستند. پس فرهنگ یک کارخانۀ آدم سازی است؛ چنانکه انبیا هم
برای همین معنا آمدند آدم درست کنند.
معلمی، شغل پیامبران
«تعلیم» سرمشق همۀ انبیاست که از طرف خدای تبارک و تعالی به آنها مأموریت داده شده؛ مأموریت خدا به انبیا همین است که بیایند و آدم درست کنند. و آنهایی که به انبیا نزدیکترند آنها به مقام آدمیت نزدیکترند. آن وقت که ملائکه اشکال کردند که آدمی که مفسد در ارض هست چرا خلق فرمودی. جواب این بود که من می دانم چیزهایی که شما نمی دانید. دنبالش هم خداوند تعلیم همۀ «اسماء» را به آدم کرد. و وقتی که عرضه داشت به ملائکه، آنها دیدند که نمی توانند اینطوری که آدم می تواند ادراک کند حقایق را، آنها نمی توانند.
از اول این بود که «آدم» که آمد با تعلیم الهی آمد و معلم بشر بود. انبیا هم معلم بشر بودند. شغل معلمی یک شغل عمومی است برای انبیا گرفته، تا اولیا تا فلاسفه و امام، تا علما و تا فرهنگیها، که ماها ان شاءالله باشیم از آنها. پس شغل، شغل بسیار بزرگی است شغل آدم سازی. دیگر شغلها به این درجه نمی رسند؛ برای اینکه آنها مربوط به جهات دیگر است. در عالم هیچ موجودی به پایۀ انسان نمی رسد؛ و هیچ شغلی به پایۀ انسان سازی نمی رسد. پس شغل بسیار بزرگ است، بسیار شریف است.
سعادت و شقاوت ملتها از مدرسه ها
لکن برای فرهنگیها مسئولیت بسیار هست. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتی که برای یک کشوری پیش می آید، مسئول تمام انسانهایی که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوانهایی که زیردست آنها باید تربیت بشوند. تربیت باید بشود انسان در مکتب فرهنگیان، معلم؛ و مقدرات هر مملکتی به دست همینهاست که از فرهنگ بیرون می آیند؛ و پیشرفت هر کشوری و عقب ماندگی هر کشوری باز به دست معلمین است. معلم است که با ساختن خود، افراد را، کشور را پیش می برد؛ و معلم است که اگر خدای نخواسته در پیش او انحراف حاصل
بشود، کشور را خراب می کند. معلم است که انسانها را یا مهذب بار می آورد، متعهد بار می آورد، و یا انگل بار می آورد و وابسته. همه از مدرسه ها بلند می شود. همۀ سعادتها و همۀ شقاوتها انگیزه اش از مدرسه هاست، و کلیدش دست معلمین است.
فرهنگ، سایه ای از نبوت
باید معلمین توجه داشته باشند اولاً، به شغل شریف خودشان که شغل انبیاست، و ثانیاً به مسئولیت خودشان که همان مسئولیت انبیاست. انبیا مسئولند؛ لکن درست آنها عمل می کنند؛ از مسئولیت درست بیرون می آیند، از امتحان درست بیرون می آیند. آنها مأمور به تربیت هستند، و تربیت می کنند. و آنقدری که از عهده شان برآمد عمل کردند. شما هم همان مسئولیت را دارید، و همان شرافت را.
کاَنَّه فرهنگ سایه ای است از نبوت؛ و فرهنگیها سایه ای هستند از نبی. این سایه باید عمل کند به آنطوری که ذی ظل عمل کرد. اینکه می گویم «سایه»، برای این است که سایه از خودش هیچ نباید داشته باشد؛ همان طوری که یک سایه ای وقتی که می افتد روی زمین از یک شخص، حرکت، حرکت شخص است، و سایه به حرکت شخص حرکت می کند. اینکه سلطان را می گویند «ظل الله » این بزرگترین چیزی است که اگر ما تصور کنیم، تمیز می دهیم مابین حق و باطل. ظل خدا ـ باید ـ وقتی «ظل الله » است که حرکتش حرکت خدا باشد؛ از خود هیچ نداشته باشد. پیغمبر اکرم «ظل الله » است؛ برای اینکه ... و مَا رَمَیتَ إذ رَمَیتَ و لَکِنَّ الله َ رَمَی آنهایی که با تو مبایعه کردند یُبَایعُونَ الله َ؛ بیعت با پیغمبر بیعت خداست. چرا؟ برای اینکه پیغمبر هر چه دارد از خدا، و هر چه می بیند خدا، و فانی است در او. هر حرکتی پیغمبرها می کنند همانی است که مطابق رضای خداست. به حرکت او، به تحریک او حرکت می کنند. از خودشان حرکت ندارند؛ به تحریک او حرکت می کنند. شما هم، فرهنگیها هم، ظل انبیا باید باشید.
مسئولیت سنگین فرهنگیان
و همۀ کسانی که شغل انبیا را دارند، که فرهنگیها هم همان شغل را دارند. مسئولیت زیاد است برای فرهنگیها، چنانچه برای علمای دین زیاد است. یعنی یک مسئولیت است برای همه. همه یکجور مسئولیت در مقابل خدا دارند. شما مسئولید که آنهایی که در کلاسهای شما هستند و تحت تربیت شما هستند، مسئولید که آنها را انسان کنید، و معلمین علوم قدیمه هم مسئولند که آنهایی که پیش آنها هست، آنها را انسان کنند. اگر درست این شغل را انجام دادند، این هم برای آنها شرافت زیاد هست؛ و هم برای مملکت خود و کشور خودشان یک مایه های شرافتمندی گذاشته اند که با تربیت صحیح ممکن نیست که یک مملکتی تحت نظر استعمار برود؛ و لهذا آنهایی که می خواهند این ممالک تحت نفوذ ـ ممالکی که حالا باید بگوییم ممالک شرق ـ آنهایی که می خواستند ممالک شرق را بچاپند، اینها به این دو جناح حمله کردند: به جناح علمای قدیم، و به جناح فرهنگ. منتها گاهی حمله ظاهر بود، و گاهی پشت پرده. حملۀ ظاهر آن بود که در زمان رضا شاه به علمای اسلام شد؛ که شاید اکثر شما یا همۀ شما یادتان نباشد که چه کردند با علمای اسلام. طوری کردند که این مدرسه های قم، مدرسۀ فیضیه، طلبه ها نمی توانستند توی مدرسه روز باشند. روز می رفتند توی باغات، آخر شب برمی گشتند. نمی توانستند یک جلسۀ درس داشته باشند؛ یک مجلس وعظ داشته باشند؛ و هکذا. و حملۀ بدتر از آن، حملۀ پس پرده است که نگذارند یک فرهنگی رشد بکند؛ عقب نگه دارند، نگذارند آنطوری که باید تربیت کند، ... فرهنگ را غیراسلامی بار بیاورند.
تفاوت انسان مادیگرا و انسان متعهد
این مسئله تصادفی نیست: مسئلۀ اینکه در مدارس ما در زمان اینها ضداسلامی نمو می کرد تصادفی نبود. مسئله، مسئلۀ حساب شده بود؛ حساب کرده بودند که آن چیزی که بتواند یک کشوری را از دست آنها نجات بدهد انسان اسلامی متعهد است. آنهایی که اسلامی بار نمی آیند و همۀ توجهشان به همین عالم ماده است ـ آنها ـ دنبال اینند که
اتومبیل داشته باشند! این اتومبیل از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقی ندارد در آن که می دهد؛ او اتومبیل می خواهد، او پارک می خواهد، او زندگی مرفه می خواهد؛ این زندگی مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک نفر نبی به او بدهد، هیچ فرقی پیش او نیست؛ برای اینکه به آن دهنده اش کاری ندارد. انسانِ متعهد است که اگر چنانچه پارکها را یک آدم منحرف به او بدهد قبول نمی کند؛ و اگر یک چیز مختصر را یک آدم صحیح به او بدهد برایش ارزش قائل است. این انسان است که اینطور است. آنکه می تواند منفعت یک مملکت و یک کشوری را حفظ کند آنی است که فرق می گذارد مابین زندگی ای که از کارتر به او برسد، یا زندگی ای که از یک فرد مسْلم به او برسد. بین این دو تا فرق می گذارد. این نمی رود دنبال اینکه از شاه باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد، ولو از یک آدم جنایتکار باشد! او دنبال این است که از کجا پیدا شد، نه چی هست. آنکه مادی است دنبال این است که اینکه دست من آمد چی هست؛ کار به این ندارد که از کجاست. آن کس که متعهد است دنبال این است که از کجا آمد. آیا از طریق حلال آمد؟ آیا از مال مردم دارند به این می دهند؟ مال دزدی است اینکه دارد به او می دهد؟ مال حلال است که دارد به او می دهد؟ این دو طایفه با هم فرق می کنند. آنی که می تواند حفظ منافع یک کشوری را بکند این هست که «از کجا آمد»، نه آنی که «چی هست». آنکه می بیند، خود همین «چی هست» را می خواهد، اتومبیل می خواهد خوب شرکت نفت به او اتومبیل می دهد. شرکت نفتی که آنها مثلاً تأسیس کرده اند به او می دهد، بهتر. خوب، او خوبترش را می دهد، برای او کار می کند؛ سفارتخانه به او می دهد، برای او کار می کند. برای اینکه منفعتش را اینجا می بیند. کار ندارد که کی می دهد به او و از کجا آمده. لکن انسان متعهد اگر چنانچه صدها میلیون سفارتخانه به او بدهد قبول نمی کند؛ برای اینکه می بیند که از جایی آمده است که می خواهد این را منحرف کند. این می دهد که عوض بگیرد؛ مجان نمی دهد. سفارت امریکا اگر به کسی چیز می دهد، یا سفارت انگلستان به کسی، چیزی می دهد، مجان نمی دهد؛ او می دهد که از او کار بکشد.
استقلال کشور در گرو انسانهای متعهد
فرهنگ می تواند حل عقده ها را بکند. اگر فرهنگ، یک فرهنگی شد که انسان بارآورد، متعهد بارآورد، معتقد به یک ماورا بارآورد، معتقد به اینکه اگر این از دیگری باشد این مسئولیت دارد، اگر این دزدی باشد مسئولیت دارد، آنکه اعتقاد به این معنا دارد و ایمان دارد به یک پرده ماورای این عالم، آن است که می تواند مملکت حفظ بکند؛ آن است که اگر در مقابل اینکه یک خیانت بکند همۀ چیزها را بهش بدهند زیر بار نمی رود. او مثل حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ قسم می خورد ـ به حسب روایتی که هست توی نهج البلاغه ـ که اگر چنانچه همۀ اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، اینقدر که یک چیزی را از دهن یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمی کنم. البته کسی او نمی شود؛ لکن مقدرات یک کشوری دست شماست. اینها که به فرهنگ حمله کردند، به مدارس قدیمه حمله کردند، به دانشگاهها حمله کردند ـ حملۀ باطنی یا ظاهری ـ اینها می خواهند نگذارند از دانشگاه آدم بیرون بیاید، از مدارس قدیمه انسان پیدا بشود. و لهذا جلوی فرهنگ ما را محکم گرفتند که پیش نرویم. برای اینکه اگر چنانچه از فرهنگ کسانی که بعد مقدرات مملکت دست آنهاست، از فرهنگ یک اشخاص متعهد و صحیح، بیرون بیایند، کلاه آنها پس معرکه است. و اگر یک اشخاصی بیرون بیایند که مبالات به هیچی ندارند، جز طعمه چیزی نمی فهمند، آنها، آنهایی است که آنها صیدش می کنند. طعمه ها را آنها بهتر از کسان دیگر می دهند. منصبها را آنها بهتر می دهند، مالها را آنها بهتر می دهند، و اینها را تحت استعمار و استثمار قرار می دهند.
کلید سعادت و شقاوت یک ملت
پس شغل ماها همه مان، شغل من و شغل شما، هر دو شغلی است که از انبیا به ما رسیده است. اگر ما به این شغل که داریم خیانت کنیم به انبیا خیانت کرده ایم، به خدای تبارک و تعالی خیانت کرده ایم؛ و خیانتمان این است که جوانهایی که پیش ما باید تربیت بشوند
یک تربیت منحرفی بشوند. جوانها را مستقیم بار بیاورید؛ آدم بار بیاورید. اگر علاقه دارید به اینکه کشور شما، دین شما محفوظ بماند، این محفوظیت کلیدش دست شماست. کلید سعادت و شقاوت یک ملت دست فرهنگی است. فرهنگی اگر خوب باشد، مملکت خوب می شود؛ معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب می شود؛ معلم اگر منحرف باشد، مملکت خراب می شود. پس شمایید که می توانید یک مملکتی را به پیش برانید؛ هم معنویاتش را و هم مادیاتش را. و شمایید که می توانید یک مملکتی را خدای نخواسته به عقب برانید؛ هم معنویتش را و هم مادیتش را. پس شغلْ شریف، مسئولیتْ زیاد. این شغل شریفی که الآن به عهدۀ شما آمده است، و ما هم با شما هستیم ـ تبع شما ان شاءالله ـ این شغل شریف را، این امانتی است که خدا به شما داده. به این امانت خیانت نکنید، و نکنیم ان شاءالله .
احساس خطر شیاطین
ان شاءالله خداوند شما را حفظ کند؛ و امیدوارم که فرهنگ تغییر کند وقتی که یک قدری فرصت پیدا بشود. الآن می بینید که فرصتها کم است و الآن باز شیاطین اطراف هستند و می خواهند نگذارند. باز احساس کردند به اینکه اگر یک ملتی بیدار بشود، یک ملتی هوشیار بشود، متحد بشود، الهی بشود، این پیش می برد مقاصد خودش را. احساس کردند، لمس کردند شکست خودشان را. بعد از این لمس، الآن توطئه ها زیاد است. بیخود نیست که سنای امریکا اینطور حرفها را می زند؛ آنها می فهمند چه از دستشان رفت. سنای امریکا به انسان، برای انسان [ارزشی] قائل نیستند. آنها انسانها را می کشند؛ در هر جا گیر بیاورند انسانها را فوج فوج می کشند. آنها همۀ فریادشان برای این است که چه از دستشان رفت، یک کشور از دستشان رفت. و ترس این را دارند که کشورهای اسلامی دیگر هم برود. و ان شاءالله برود . ان شاءالله شرق بیدار بشود ان شاءالله ...