سخنرانی
لزوم آمادگی و هوشیاری ـ وظایف دوران انقلاب اسلامی
سخنرانی در جمع پاسداران مسجد الرضای تهران (وظایف دوران انقلاب)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 29 اردی‍ب‍ه‍ش‍ت‌ ‭1358

زمان (قمری) : 22 جمادی الثانی ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 364

موضوع : لزوم آمادگی و هوشیاری ـ وظایف دوران انقلاب اسلامی

زبان اثر : فارسی

حضار : پاسداران مسجد الرضای تهران

سخنرانی در جمع پاسداران مسجد الرضای تهران (وظایف دوران انقلاب)

سخنرانی

‏زمان: 29 اردیبهشت 1358 / 22 جمادی الثانی 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: لزوم آمادگی و هوشیاری ـ وظایف دوران انقلاب اسلامی‏

‏حضار: پاسداران مسجدالرضای تهران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

نیاز کشور به سازماندهی و سازندگی

‏     مسائل و مطالب، همین بود که آقا خواندند. مهم عمل است. یک مطالبی است که‏‎ ‎‏معلوم است؛ همه به طور کلی می دانیم که تا کنون با وحدت کلمه و توجه به اسلام به اینجا‏‎ ‎‏رسیدیم؛ و می دانیم که تا این وحدت کلمه نباشد، و تا توجه به اسلام نباشد، نمی توانیم‏‎ ‎‏پیشرفت کنیم. مسائل به حسب علمی، و به حسب کلی معلوم است؛ لکن عمده این است‏‎ ‎‏که ما دنبال این مسائل معلوم عمل بکنیم؛ یعنی همان طوری که ملت با عمل خودش، و با‏‎ ‎‏توجه خودش به اسلام، و قیام و نهضت خودش، و با عدم خوف از تانکها و مسلسلها و‏‎ ‎‏نظامیها و قدرتهای شیطانی حرکت کرد، نهضت کرد، ریخت به خیابانها و هجوم کرد، و‏‎ ‎‏شکست داد طرف را ـ البته با یاری خدای تبارک و تعالی ـ این حرکت و این نهضت باید‏‎ ‎‏محفوظ بماند؛ یعنی عملاً ماها ـ که همه مان پاسداران انقلاب اسلامی هستیم و همه‏‎ ‎‏خدمتگزار به اسلام هستیم ـ همچو نباشد که همیشه بگوییم و عمل نباشد؛ باید دنبال‏‎ ‎‏گفتار عمل بشود. چنانچه اگر هزار گفتار بود و عمل نبود؛ این قدرت سر جای خودش‏‎ ‎‏بود؛ لکن تبلیغات شد و مردم عمل کردند. این عمل بود، عمل دسته جمعی بود، که‏‎ ‎‏پیروزی را آورد؛ و اتکال به خدای تبارک و تعالی. حالا هم ما باز احتیاج به همین عمل،‏‎ ‎‏و همین وحدت، و همین توجه به خدا داریم؛ و اینطور نیست که ما پیروز شده باشیم. ما‏‎ ‎‏یک سدی را شکستیم؛ ریشه هایش باز یک قدری هست. و علاوه بر اینکه این ریشه ها‏‎ ‎‏را باید باز قطع کرد و از بین برد ـ علاوه بر این ـ کار مشکلتر این است که یک سازمانی داد‏

‏به اوضاع مملکت، و خرابیهایی که در طول اقلاً پنجاه و چند سال در این زمان ـ سابقش‏‎ ‎‏هم بود ـ خرابیهایی که برای کشور حاصل شده است، چه از ناحیۀ فرهنگ، چه از ناحیۀ‏‎ ‎‏اقتصاد، از نواحی دیگر، حاصل شده است، باید آنها را بعد از پیروزی تام و کامل ـ آنها را‏‎ ‎‏ـ منقلب کرد و اصلاح کرد؛ و این امری است که باید با دست همه ‏‏[‏‏انجام گیرد‏‏]‏‏ نه تنها‏‎ ‎‏دولت می تواند، و نه تنها روحانیت می تواند، و نه تنها سایر اقشار؛ چنانچه در پیشبرد، تا‏‎ ‎‏کنون اگر یک قشری از اقشار می خواست نهضتی ایجاد کند ـ خودش و خودش برود‏‎ ‎‏دنبال این کارها ـ هیچ امکان نداشت. این وقتی امکان پیدا کرد، و یک امر محال ـ به نظر‏‎ ‎‏اشخاص مادی ـ تحقق پیدا کرد ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ با معنویت و اسلام حاصل شد.‏

در راه پاکسازی و نوسازی

‏     باید این کارهایی که بعد می خواهد بشود، کارهایی که بعد از این باید تحقق پیدا‏‎ ‎‏بکند، چه این پاکسازی از این قشرهای گندیده ای که الآن بین مردم مجتمعند، بین مردم‏‎ ‎‏منتشرند، و می خواهند نگذارند این نهضت به ثمر برسد، و چه بعد از این پاکسازی، برای‏‎ ‎‏نوسازی مملکت ـ که خراب کرده اند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ حالا باید آباد بشود ـ اینها با لفظ درست‏‎ ‎‏نمی شود؛ اینها عمل می خواهد چنانچه تا حالا که آمده ایم، با عمل آمده ایم؛ با لفظ، هر‏‎ ‎‏چه لفظ هم بود فایده نداشت.‏

‏     باید همۀ ما همان طوری که تا حالا شما جوانها و مرد و زن، همه با هم حرکت کردند و‏‎ ‎‏این سد را شکستند، به حرکت خودشان ادامه بدهند. سست نشوند، حالا برنگردند سراغ‏‎ ‎‏اینکه من مثلاً فلان حاجت را دارم.‏

‏     الآن ما باز نرسیدیم به آنجایی که حاجات را بتوانیم برآوریم. همان طوری که قبل از‏‎ ‎‏اینکه این سد را ـ سد بزرگی که جلو ملت ما ایستاده بود ـ می خواستیم بشکنیم، چطور در‏‎ ‎‏آن وقتی که همه توجه به این داشتیم که این سلسله باید برود، هیچ دیگر توجه به این نبود‏‎ ‎‏که من حالا مثلاً زندگی ام چطور است، خانه دارم یا ندارم؛ این حرفها اصلاً مطرح نبود؛‏‎ ‎‏اگر آن وقت هم این حرفها مطرح بود، پیشرفت نمی شد. آن وقت مردم همه یک توجه‏

‏داشتند و از سایر چیزها غفلت کرده بودند؛ آن یک توجه اینکه باید این سلسله برود، که‏‎ ‎‏خائن است، و باید یک حکومت اسلامی پیدا بشود. همان طور که قبل از اینکه ما این سد‏‎ ‎‏بزرگ را بشکنیم ـ در حالی که توجه داشتیم به شکستن این سد ـ از کارها و از حالات‏‎ ‎‏خودمان غافل بودیم، که مثلاً من فلان حاجت را دارم، غافل بودیم؛ و این غفلت و توجه‏‎ ‎‏به مقصد پیشبرد کرد. همین طور حالا هم باید این چیزها ‏‏[‏‏رعایت بشود‏‏]‏‏؛ چون ما بین راه‏‎ ‎‏هستیم، ‏‏[‏‏هنوز‏‏]‏‏ نرسیدیم به مقصد، ما راه داریم، طولانی است راه.‏

مقدرات کشور در دست مردم

‏     باید باز ملت این حال آماده باش را که داشته است، و حال تحرکی که داشته است‏‎ ‎‏ـ این را ـ حفظش بکند؛ و از این چیزهایی که دستهای اجانب و ناپاک بین مردم منتشر‏‎ ‎‏می کنند اعتنا نکند به اینها. و اینهایی که می آیند و نمی گذارند کارها انجام بگیرد، از ایشان‏‎ ‎‏جلوگیری بشود؛ تا اینکه این نهضت به آخر برسد. نهضت بین راهی ـ این ـ مثمر ثمر‏‎ ‎‏نیست؛ نهضت به آخر برسد، یک دولت مستقر پیدا بشود، یک مجلس شورای ملی ـ نه‏‎ ‎‏به آن معنایی که در زمانهای سابق پیدا می شد که مردم بی اطلاع بودند ـ یک مجلسی که به‏‎ ‎‏نظر خود مردم باشد، مردم خودشان نظر داشته باشند، مقدرات دست خود مردم باشد،‏‎ ‎‏اینها تحقق پیدا بکند؛ آن وقت مردم بروند سراغ اینکه ما فقیر هستیم.‏

همت، کار، شکیبایی

‏     خیلیها می آیند ـ مثلاً یک جمعیتهایی ـ که در ناحیۀ ما فقر است و ـ نمی دانم ـ هیچ‏‎ ‎‏یک از آثار تمدن نیست و مریضخانه نداریم و اسفالت نداریم و آب نداریم؛ و از این‏‎ ‎‏مسائل. من گفتم به بعضیها، که خوب، این حالا پیدا شده است، یا از اول بوده است؟‏‎ ‎‏معلوم است که این همیشه بوده، این قبلاً بوده. چیزی که از اول بوده است، به مجرد اینکه‏‎ ‎‏آنهایی که خراب کردند، یا عمل نکردند رفتند، یکدفعه باید درست بشود؟ اینکه امکان‏‎ ‎‏ندارد. خوب، حالا ما یک کاری کردیم که اینها رفتند؛ فرض کنید که ما دیگر عُرضۀ‏‎ ‎‏اینکه کار دیگر انجام بدهیم نداریم؛ حالا دست خودتان است، خودتان درست کنید.‏

‏البته اینکه عرض می کنم، نه این است که عُرضه اش نباشد؛ هست، ان شاءالله درست هم‏‎ ‎‏می شود؛ اما این یک همتی ملی و الهی می خواهد. از ملت صبر و کار، از دولت صبر و‏‎ ‎‏کار؛ هر دو باید هم صبر داشته باشند، هم کار بکنند. دولت، صبر بر این هجومهایی که از‏‎ ‎‏اطراف به او می شود بکند، ملت، صبر کند در اینکه خوب، این ناداری و این گرفتاری،‏‎ ‎‏همه می دانیم که از سابق بوده، حالا پیدا نشده؛ این چیزی که از سابق بوده، یک قدری‏‎ ‎‏دیگر تأمل کنند، یک قدری دیگر صبر کنند؛ تا اینکه بتواند دولت، اقتصاد خودش را‏‎ ‎‏درست کند، کارخانه ها را راه بیندازد، کشاورزی راه بیفتد، تا اینکه این امور اصلاح‏‎ ‎‏بشود.‏

آزادی، بهترین نعمت خداوند

‏     این معنا که جمعیتها بیایند و بگویند که ما ‏‏[‏‏زندگی‏‏]‏‏ نداریم، این، ناچار یک دستهایی‏‎ ‎‏از پشت پرده اینها را بعث می کنند؛ همانهایی که می خواهند این گرفتاری تا آخر باشد.‏‎ ‎‏اینهایی که می روند می گویند که «خوب، حالا چه شد؟» باز هم دولت اسلامی شد و برای‏‎ ‎‏شما الآن نه اسفالتی هست، نه چیزی»! مثل اینکه همچو که مُهر دولت اسلامی خورد‏‎ ‎‏روی یک جایی، همان مُهر همۀ کارها ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ یکدفعه باید درست بکند!‏

‏     ملت ما باید بداند که این ‏‏[‏‏حرفی‏‏]‏‏ که اینها می آیند می گویند: چه شد و دولت اسلام‏‎ ‎‏هم آمد و کاری نکرد، اینها آنهایند که می خواهند هیچ کار نشود؛ نه آنهایی که‏‎ ‎‏می خواهند یک کاری بشود؛ برای اینکه اینها اشخاصی نیستند که بی اطلاع باشند. اینها‏‎ ‎‏اشخاصی هستند که مطالعه کرده اند؛ عمال یک دولتهایی هستند که در این امور مطالعه‏‎ ‎‏کرده اند. اینها بنایشان بر این است که به هر جوری که هست ناراضی درست کنند؛ بروند‏‎ ‎‏توی دهات بگویند که خوب، چه شد، حالا چه شد. این دهاتی بیچاره هم نمی داند به او‏‎ ‎‏بگوید که این شد که ما الآن نمی ترسیم از دولت، نمی ترسیم از ... نمی ترسیم که یکی‏‎ ‎‏بیاید با شلاق توی سر ما بزند و ما را اذیت بکند. چه بهتر از این می خواهد بشود؟ حالا ما‏‎ ‎‏فرض می کنیم هیچ ‏‏[‏‏کاری‏‏]‏‏ هم نشد؛ خوب، این یک چیزی است. آزادی، بهترین نعمتی‏

‏است که خدا برای بشر قرار داده.‏

ناراضی تراشیها

‏     اینها که می آیند، می گویند که چه شد، نه اینکه ندانند چه شده؛ می دانند که کاری شده‏‎ ‎‏است که دست اربابها را کوتاه کرده؛ می دانند خیلی کار شده؛ می دانند که یک معجزه ای‏‎ ‎‏شده است که دست اربابها کوتاه شده. چه بکنیم که دست اربابها دوباره باز بشود؟ برویم‏‎ ‎‏بگوییم «چه شد، چیزی نشد، هیچ خبری نشد»! آنها می دانند که این قدرت شیطانی‏‎ ‎‏شکست و رفت؛ اینها می دانند که نفت مال خودمان شده است، و خودمان باید دیگر‏‎ ‎‏برداشت از آن بکنیم. اینها می دانند که امریکا و شوروی و انگلستان و سایر ابرقدرتها‏‎ ‎‏نمی توانند دیگر الآن در مملکت ما یک تصرفی بکنند؛ ولو شیاطینشان مشغولند، لکن‏‎ ‎‏خودشان نمی توانند بیایند مستقیماً یک دخالتی بکنند؛ چنانکه می کردند.‏

‏     اینها می دانند اینها را؛ نه اینکه غافلند. اینها استادند در فن خودشان! تحصیلکرده اند‏‎ ‎‏اینها! اینها را آنها تربیت کرده اند؛ اجنبیها تربیت کرده اند؛ برای اینکه یک همچو موقعی‏‎ ‎‏به دردشان بخورند. می خواهند الآن اذهان را از آن معنایی که همه دنبالش بودیم، که‏‎ ‎‏پهلوی و امثالش نه، و حکومت اسلامی آری ـ «نۀ» آن شد، اما «آریِ» آن تا حالا نشده؛‏‎ ‎‏ما فقط رأی دادیم. همۀ شما رأی دادید به اینکه «جمهوری اسلامی»، اما تا حالا‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی پیاده نشده، اینها خوف این را دارند که این جمهوری اسلامی تحقق‏‎ ‎‏پیدا بکند؛ یعنی بعد از رأی، واقعش هم واقع بشود. از این می ترسند، می خواهند‏‎ ‎‏نگذارند این بشود؛ چنانچه می خواستند نگذارند رأی بدهند مردم. خیلی از صندوقها را‏‎ ‎‏ـ از قراری که به ما اطلاع دادند ـ سوزاندند! خیلی جاها مسلح رفتند نگذارند مردم رأی‏‎ ‎‏بدهند. با اینکه خوب، این رأی ملی بود و مردم می خواستند رأی خودشان را بدهند ـ‏‎ ‎‏همه هم با اشتیاق ـ چرا می خواستند نگذارند؟ برای اینکه می دیدند که با این رأی،‏‎ ‎‏دستشان کوتاه می شود. حالا هم می بینند که خوب، حالا رأیشان را دادند، تا حالا که‏‎ ‎‏نشده، نگذاریم بشود؛ یک کاری بکنیم نشود. چه بکنیم که نشود؟ برویم در بین اقشار‏

‏ملت، هر جا به هر کس که برسیم بگوییم خوب، تا حالا چه شد؟ هیچ چی که نشده! پس‏‎ ‎‏ناراضی درست کنیم. یک دسته کارگر را از کار باز بداریم، یک دسته دهقان را از‏‎ ‎‏کشاورزی باز بداریم، مدارس را از اینکه مشغول کارشان باشد، دانشگاهها را از اینکه‏‎ ‎‏مشغول کارشان باشد، باز بداریم؛ نگذاریم یک سامانی پیدا بکند این مملکت. و از آن‏‎ ‎‏نهضتی که اینها داشتند و هیچ کاری به اینکه حالا من چه دارم، چه ندارم نبود.‏

شگردهای شیطانی

‏     آن وقت که ‏‏[‏‏مردم‏‏]‏‏ می ریختند توی خیابانها و فریاد می کردند که مرگ بر این کذا،‏‎ ‎‏هیچ ابداً ‏‏[‏‏کسی‏‏]‏‏ به فکر این نبود که من شب می روم منزل، شاید شام نداشته باشم. هیچ به‏‎ ‎‏فکر نبود. آن روحیه بود که پیروزی آورد. آن روحیه را می خواهند از ما بگیرند. حالا باز‏‎ ‎‏متوجه به اینکه من خانه ام چطور است، چی ‏‏[‏‏ندارم‏‏]‏‏ خوب، چی شد؟ حالا که نشد، حالا‏‎ ‎‏کجاست خانه.‏

‏     الآن می خواهند خانه بسازند برای اینها، اینها باز نمی گذارند. اینها باز می آیند مانع‏‎ ‎‏می شوند. به هر اسمی به شما دارند «مستضعف» می گویند؛ شما قبول نکنید. آنها‏‎ ‎‏می فهمند «مستضعف» یعنی چه، به اینها بد حالی می کنند! ما همه جزء مستضعفین‏‎ ‎‏هستیم؛ یعنی ما که اشخاصی بودیم که ابرقدرتها ما را ضعیف می شمردند، ما را هیچ‏‎ ‎‏می دانستند؛ ما می خواهیم از این جهت بیرون بیاییم. می افتند دنبال اینها که اینها‏‎ ‎‏می گویند، خانه ما می خواهیم برای «مستضعفین» بسازیم. مگر شما مستضعفید؟! نخیر،‏‎ ‎‏شما خیلی کذا هستید! از این راه ـ هر راهی که بتوانند یک اخلالی بکنند ـ اخلال می کنند؛‏‎ ‎‏و همۀ نظر اخلالگرها به این است که نگذارند ایران برای خودش یک سامانی پیدا بکند‏‎ ‎‏که دست آنها تا ابد کوتاه بشود.‏

هشدار به جوانان

‏     شما جوانها که تا حالا مطلب را به اینجا رساندید، ملت ما که با همۀ اقشارش، با جان و‏‎ ‎‏خون خودش، مطلب را به اینجا رساند مبادا به این حرفها گوش بکند و خون جوانان‏

‏خودش را هدر بدهد. اگر به حرفهای اینها گوش بکنید، اگر ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ دانشگاه اینها وارد‏‎ ‎‏می شوند، جوانهای دانشگاهی ما به حرف اینها گوش بدهند، اگر در کارخانه ها اینها وارد‏‎ ‎‏می شوند، جوانان کارخانه ای ما به اینها گوش بدهند، اگر در کشاورزی وارد می شوند و‏‎ ‎‏در صحرا و بیابانها می ریزند و نمی گذارند کشاورزی بشود، گوش بدهند به این حرفها،‏‎ ‎‏اگر ما همه گوش بدهیم به این حرفها، این حرفها معنایش این است که باز همان آش و‏‎ ‎‏همان کاسه؛ همان خارجیها و همان بردن همه چیز ما؛ همان قلدریها. یک کس دیگر را‏‎ ‎‏می آورند می نشانند بالای سر ما با همان قلدری؛ و بدتر از اول.‏

‏     خیال نکنید که قلدری اگر پیدا بشود مثل قلدری این است؛ خیر، پوست را از سر همۀ‏‎ ‎‏شما می کند! اگر خدای نخواسته عود کند آن مسائل. اینها فهمیدند که ما یک همچو‏‎ ‎‏پاسدارانی داریم توی مملکت، شما را اول خواهند ‏‏[‏‏کشت‏‏]‏‏! اول آن جوانهایی که‏‎ ‎‏قدرتمند هستند و اینها از آنها ضربه خوردند، اول حساب شما را صاف می کنند، بعد هم‏‎ ‎‏حساب همه را. الآن نباید رعیت به فکر این باشد که من آبم کم است. ‏‏[‏‏امکاناتم‏‏]‏‏ کم‏‎ ‎‏است. تو آبت از اول کم بود؛ امسال هم که خدا به شما باران داد. نباید کارخانه ای خیال‏‎ ‎‏کند که من حالا چی ام کم است، چی ام ناقص است. این از اول ناقص بود. نباید حالا ـ‏‎ ‎‏عرض می کنم که ـ مردم به فکر این باشند که من حالا خانه ندارم. تو خانه از اول نداشتی؛‏‎ ‎‏تازه نشده این.‏

تداوم نهضت و برکندن ریشه های استعمار

‏     شما باید همه به هم دست بدهید، که این نهضت را به آخر برسانید. حکومت عدل‏‎ ‎‏اسلامی پیدا بشود، محقق بشود، خارجیّت پیدا بکند، بعداً برویم سراغ این فروع؛ که‏‎ ‎‏خوب، حالا حکومت اسلامی پیدا شد، «یاالله » شروع کنید! اما نه اینکه «یاالله »، یعنی الآن‏‎ ‎‏بده! شروع کنید! به کار، ملت بداند که دولت مشغول کار است؛ اما کار اینقدر زیاد است‏‎ ‎‏که به این زودی انجام نمی گیرد.‏

‏     اگر ما غفلت کنیم از آن مقصد اصلی مان، که کندن این ریشه های فاسدی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که‏‎ ‎‏زیرخاک هست در این مملکت ما و دارند اخلال می کنند، اگر ما غفلت کنیم از کندن این‏

‏ریشه ها، این ریشه ها رشد می کنند؛ بعد درخت تناور می شوند؛ و بعد ریشۀ ما را قطع‏‎ ‎‏می کنند. غفلت از این نکنید، نروید سراغ خانه ام چیه و زندگی ام چه! بروید سراغ‏‎ ‎‏مملکتتان ببینید مملکت چه. اول مملکت را اصلاح بکنیم، بعد برویم سراغ خانۀ خودمان‏‎ ‎‏و سراغ لانۀ خودمان. مبادا که اینها ما را اغفال کنند! این تبلیغات غلط و سوئی که می کنند‏‎ ‎‏که برای خودشان خیلی خوب است و برای اربابانشان؛ و برای ملت ما ذلت آور است.‏‎ ‎‏مبادا بین شما بیایند بگویند که خوب چی شد حالا! این حرفهایی که می زنند، و شما را‏‎ ‎‏اغفال کنند از این مقصد اصلی، که عبارت از پیشبرد این نهضت است. و به آخر رساندن.‏‎ ‎‏آن وقتی که بکلی ریشه ها کنده بشود، و یک مملکت اسلامی با احکام نورانی اسلامی و‏‎ ‎‏عدل اسلامی پیدا بشود. دنبال او برویم؛ سراغ این فروعی که هستش ‏‏[‏‏نرویم‏‏]‏‏.‏

دشمن بیدار است

‏     من هم گرفتاری دارم؛ مگر شما ... مردم همه گرفتارند؛ همه؛ این آقا هم گرفتار است؛‏‎ ‎‏شما هم گرفتارید؛ اما الآن وقت گریه و زاری نیست؛ الآن وقت «الله اکبر» و باز جلو رفتن‏‎ ‎‏است. باید هوشیار و بیدار باشیم همه. آنها هوشیارند، بیدارند. آنهایی که افتاده اند دور،‏‎ ‎‏توی دانشگاه، دانشگاه را تعطیل می کنند، می روند ـ عرض می کنم که ـ توی کارخانه ها،‏‎ ‎‏کارخانه را یا تعطیل می کنند، یا نمی گذارند کار بکنند، یا می گویند کم کار کنید، توی‏‎ ‎‏ادارات می روند ...، کم کاری ایجاد می کنند. آنها هوشیارند؛ آنها می دانند دارند چه‏‎ ‎‏می کنند. آنها روی نقشه دارند عمل می کنند؛ شما هوشیار باشید! ما هوشیار باشیم؛ ملت‏‎ ‎‏هوشیار باشد؛ توجه به فروع نکند و از اصل ـ چیزهای اصلی ـ غفلت بکند.‏

‏     خداوند ان شاءالله همۀ شما پاسدارها را برای اسلام نگه دارد. شما افتخار ما هستید؛‏‎ ‎‏شما کسانی هستید که آن ‏‏[‏‏هدف‏‏]‏‏از زندگی تان را ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏این عالم ثابت کردید؛ شما به عالم‏‎ ‎‏ثابت کردید که ایران یک مملکت زنده است؛ مملکتی است که می تواند خودش روی‏‎ ‎‏پای خودش بایستد؛ مملکتی است که می تواند جلوی اشخاصی که می خواهند بچاپند ـ‏‎ ‎‏آنها ـ را بگیرد. خداوند به شما قدرت زیادتر بدهد. همه را به وظایف اسلامی مان، به‏‎ ‎‏وظایف کشورمان و ملی مان آشنا بکند. سلام بر همۀ شما.‏

‎ ‎