سخنرانی
نقشه های استعمار برای جداسازی اقشار ملت از اسلام و روحانیت
سخنرانی در جمع وکلای دادگستری (توطئه های استعمار علیه اسلام)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 7 اس‍ف‍ن‍د ‭1357

زمان (قمری) : 28 ربیع الاول ‭1399

مکان: تهران

شماره صفحه : 235

موضوع : نقشه های استعمار برای جداسازی اقشار ملت از اسلام و روحانیت

زبان اثر : فارسی

حضار : اعضای کانون وکلای دادگستری

سخنرانی در جمع وکلای دادگستری (توطئه های استعمار علیه اسلام)

سخنرانی

‏زمان: 7 اسفند 1357 / 28 ربیع الاول 1399 ‏

‏مکان: تهران، مدرسۀ علوی ‏

‏موضوع: نقشه های استعمار برای جداسازی اقشار ملت از اسلام و روحانیت ‏

‏حضار: اعضای کانون وکلای دادگستری ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏توطئه های استعماری در سرزمینهای اسلامی‏

‏     یکی از چیزهایی که در این نهضت عاید ما شد، و شاید عاید شما هم، اینکه تاکنون ما‏‎ ‎‏و شما در زیر یک سقف با هم مجتمع نشده بودیم. قبل از این نهضت، ماها از هم دور‏‎ ‎‏بودیم. و این دور بودن به واسطۀ فعالیتهای اجانب بود که همۀ قشرها را از هم دور‏‎ ‎‏می کردند. آنها از وحدت کلمه می ترسند، چنانچه دیدند که چه شد. کارشناسهای آنها،‏‎ ‎‏چنانکه می دانید، از چند صد سال قبل مشغول مطالعه هستند. مطالعه از وجب به وجب‏‎ ‎‏زمینهای ما، حتی آن بیابانهای دورافتاده! اینها با شتر آن وقتها می رفتند می گردیدند و هر‏‎ ‎‏جایی که به یک مخزنی اطلاع پیدا می کردند، نقشه برداری می کردند. و ما خواب بودیم.‏‎ ‎‏مطالعات در روحیۀ این ملت، در گرایشهایی که این ملت دارد، در چیزهایی که اگر آن‏‎ ‎‏چیزها واقع بشود برخلاف مصالح آنهاست، اینها مطالعات دارند. و کارشناسهای آنها‏‎ ‎‏گردش کرده همه جا را دیده و با همۀ طوایف بوده اند. مثلاً در «بختیاری» اینها رفتند و‏‎ ‎‏بوده اند در بین آنها مدتها، برای اینکه به دست بیاورند روحیۀ اینها چه است. در‏‎ ‎‏«قشقایی» بودند، در کردستان بودند، همه جا اینها رفتند و مطالعه کردند؛ هم مطالعۀ‏‎ ‎‏زمینها را کرده اند و مخازن زیرزمینی را کشف کردند. من در همدان یک سالی بودم؛‏‎ ‎‏شاید سی سال پیش از این. یکی از دوستان من، که از اهل علم هم بود و بعد مشغول کار‏‎ ‎‏دیگر بود، یک صفحۀ بزرگی آورد پیش من که دیدم این صفحه همین طور نقشه کشی‏‎ ‎‏شده، نقطه در آن زیاد است. گفت که این یک نقشه ای است که این اروپاییها ـ نمی دانم‏

‏حالا گفت کدام طایفه شان ـ آمده اند از همدان برداشتند. و این نقطه ها که می بینید‏‎ ‎‏نقطه هایی است که در همدان مخازن هست. اینها کشف کردند و زیرزمین است؛ ما هم‏‎ ‎‏حالا اطلاع نداریم. همه جا اینطور بوده است. ‏

‏جَوسازی بر ضد اسلام‏

‏     اینها به آنجا رسیده اند که اگر این ملت تحت لوای اسلام مجتمع بشود، نمی توانند‏‎ ‎‏[‏‏بر‏‏]‏‏ آنها غلبه بکنند. کوشش کردند که این ملت را اول از اسلام کنار بگذارند، و اسلام را‏‎ ‎‏بد نمایش بدهند ‏‏[‏‏گفتند‏‏]‏‏ «اسلام، اصل ادیان، از اول یک مخدِراتی بوده است! اینها را‏‎ ‎‏سرمایه دارها ایجاد کرده اند برای اینکه مردم را خواب بکنند! ادیان اینطور بوده است که‏‎ ‎‏یا حکومتهای وقت یا سلاطین وقت یا قلدرهای وقت اینها را ایجاد کرده اند تا اینکه مردم‏‎ ‎‏را اغفال کنند، و آنهایی که باید بچاپند مردم را، بچاپند»! این یک منطقشان بوده است که‏‎ ‎‏جدا کرده اند مردم را از اسلام؛ می خواستند جدا بکنند از اسلام. و خیلیها هم شاید باور‏‎ ‎‏کردند. در صورتی که اولْ مطالعه ای که انسان از حال انبیا می کند اینها اشخاصی بودند که‏‎ ‎‏قیام کرده اند. ‏

‏پیامبران از اقشار محروم جامعه‏‏ ‏

‏     خوب آنهایی که ما اطلاع داریم حضرت ابراهیم بوده است، حضرت موسی بوده‏‎ ‎‏است، حضرت پیغمبر ما ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بوده است. باید دید که اینها‏‎ ‎‏خودشان چه کاره بوده اند، از چه قشری بوده اند تا ببینیم این منطقی که اینها می گویند که‏‎ ‎‏اینها را سرمایه دارها درست کردند صحیح است یا نه. حضرت موسی یک شبانی بوده‏‎ ‎‏است که مدتها شبانی می کرده است. حضرت موسی با عصای خودش از همین توده بلند‏‎ ‎‏شد و با فرعون معارضه کرد؛ نه فرعون موسی را ایجاد کرد! موسی از این مردم بود.‏‎ ‎‏فرعون هم هرچه جدیت کرد ـ لابد مثنوی را ملاحظه کرده اید؛ آن طولانی است در‏‎ ‎‏اینجا بحث دارد ـ ‏‎[1]‎‏ هر چند که خواست نشود این شد. و حضرت موسی از همین، از‏‎ ‎

‏همین تودۀ مردم، از همین جمعیت بود و با یک عصا پا شد و اساس فرعون را به هم زد. نه‏‎ ‎‏فرعون موسی را درست کرد که مردم را خواب کند! موسی مردم را بیدار کرد که فرعون‏‎ ‎‏را از بین ببرد. ‏

‏     تاریخ اسلام واضح است. همه می دانید. شماها، کسانی که اهل مطالعه اند، می دانید که‏‎ ‎‏پیغمبر اسلام هم از همین توده بود. از همین توده ای که وقتی که ظهور پیدا کرد و دعوت‏‎ ‎‏کرد، همین قریش با او مخالفت کردند؛ که آن وقت گردن کلفتها همینها بودند، قلدرها‏‎ ‎‏همینها بودند، سرمایه دارها همینها بودند. و ایشان نمی توانست در آنجا‏‏[‏‏مکه‏‏]‏‏ اظهاری‏‎ ‎‏بکند. در کوه، در آن غار حرا مدتها همان جا بود و نمی توانست بیرون برود؛ محبوس بود‏‎ ‎‏کَأَنّه. بعد هم از آنجا که رفت به مدینه، در مدینه هم همین اشخاصی که طبقۀ سوم بودند‏‎ ‎‏جمع شدند دور ایشان. ایشان وقتی مسجد را درست کرد ـ آن هم نه یک مسجد مجلل،‏‎ ‎‏یک مسجد خیلی محقر درست کرد ـ روی صُفۀ آن مسجد، که یک صفه ای بود که‏‎ ‎‏هیچی هم نداشت، آنجا بسیاری از اصحاب حضرت، از آنهایی که یاران او بودند آنجا‏‎ ‎‏می خوابیدند چون منزل نداشتند. در جنگهایی که می شد، یک خرما را از قراری که در‏‎ ‎‏تاریخ هست این می گذاشت دهانش درمی آورد می گذاشت دهان او، او دهان او، او‏‎ ‎‏دهان او.‏‎[2]‎‏ اینطور اینها فاقد بودند. مع ذلک اینها بودند که رفتند و قریش را و سایر ‏‎ ‎‏گردن کلفتهای ظَلَمه را سر جای خودشان نشاندند. نه آنها این را ایجاد کردند که توده را‏‎ ‎‏خواب کند! اینها توده را بیدار کردند که آنها را از بین ببرند. اینها یک راه بود که اینها جدا‏‎ ‎‏می خواستند بکنند اسلام را از ملت. ‏

‏تبلیغات علیه روحانیون‏

‏     و همین طور روحانیون را از ملت اینها می خواهند جدا کنند: «اینها درباری اند»! از‏‎ ‎‏حرفهایی که آنها درست کردند، ایجاد کردند: «اینها درباری اند! اینها مردم را خواب‏‎ ‎‏می کنند»! شما ملاحظه کردید که در این جنبشهایی که ـ در این طول زمانی که ما بودیم در‏‎ ‎


‏آن یا نزدیک به ما بوده ـ در این جنبشها کسی که قیام کرده باز از این طبقه بودند. طبقات‏‎ ‎‏دیگر هم همراهی کردند لکن اینها ابتدا شروع کردند. در قضیۀ تنباکو اینها بودند که به هم‏‎ ‎‏زدند اوضاع را؛ در قضیۀ مشروطه اینها بودند که جلو افتادند و مردم هم همراهی کردند با‏‎ ‎‏آنها؛ در این قضایای دیگر هم روحانیت با شما هم رفیق بوده است؛ بوده است با همه.‏‎ ‎‏این هم یکی از چیزهایی بود که اینها درست می کردند که اینها را جدا کنند از هم، و همه‏‎ ‎‏را با هم دشمن کنند. آنها ‏‏[‏‏مردم‏‏]‏‏ بجنگند با هم، آنها ‏‏[‏‏نفتخواران‏‎ ‎‏]‏‏نفتهای ما را ببرند! آنها‏‎ ‎‏ذخایر ما را ببرند. ‏

‏ایجاد اختلاف میان اقشار ملت‏

‏     در این زمان پنجاه سالی که شاید شما‏‎[3]‎‏ و من یادمان از اول باشد و بسیاری از آقایان‏‎ ‎‏یادشان نیست، از اول که رضاشاه آمد اینجا، این را انگلیسها آوردند، آن وقت امریکا‏‎ ‎‏خیلی ‏‏[‏‏قوی‏‏]‏‏ نبود، انگلیسها آوردند. در رادیو دهلی ـ که آن وقت تحت فعالیت انگلیسها‏‎ ‎‏بود ـ من خودم شنیدم که رضاخان را ما آوردیم در ایران؛ آوردیم و بعد به ما خیانت کرد‏‎ ‎‏بردیم او را! آوردن و بردن را خود آنها گفتند که ما کردیم این کار را! و مسئله اینطور بود.‏‎ ‎‏این آدم هم که بعد از رضاخان بود، که این بدتر از او کرد به این ملت، این هم در کتاب‏‎ ‎‏خودش اقرار کرد که متفقین که آمدند اینجا صلاح دیدند که ما باشیم! متفقین ایشان را‏‎ ‎‏گذاشتند اینجا، این مصیبت را برای ما بار آوردند. و این مصیبتهایی که الآن ما می کشیم و‏‎ ‎‏کشیدیم برای این بوده است که ما از هم جدا بودیم. ما و شما در یک مجمعی با هم‏‎ ‎‏صحبت نکردیم که ببینیم ما چه می گوییم شما چه می گویید. ما با قضات دادگستری از هم‏‎ ‎‏جدا بودیم. ما با دانشگاه از هم جدا بودیم. دانشگاهیها را آنها جوری کرده بودند که ما به‏‎ ‎‏آنها بدبین بودیم؛ ما را جوری کرده بودند که آنها به ما بدبین بشوند. ما از هم جدا بودیم.‏‎ ‎‏در زمان رضاخان آخوند را جوری کرده بودند که مردم سوار اتومبیل نمی کردند! یکی از‏‎ ‎‏دوستان من گفت که من در اراک می خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت که ما دو‏

‏طایفه را بنا داریم که سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش را، یکی آخوندها را! اینها با ما‏‎ ‎‏اینطور کردند. برای اینکه رضاشاه می دید که آخوند است، «مدرس» است که جلو او‏‎ ‎‏ایستاده است. او می دید که مدرس جلو او ایستاد و فریاد می زد که «زنده باد خودم، مرده‏‎ ‎‏باد رضاخان»! در آن وقتی که قدرت داشت رضاخان. اینها اینطور کردند با ما و با شما.‏‎ ‎‏همه را از هم جدا کردند. همه به هم بدبین. یک ملت همه به هم بدبین نمی تواند کار‏‎ ‎‏بکند. وقتی که نتوانست کار بکند، آنها کارهای خودشان را به آسانی انجام دادند: ذخایر‏‎ ‎‏ما را بردند، کشاورزی ما را به هم زدند، اقتصاد ما را فلج کردند، فرهنگ ما را‏‎ ‎‏عقب نشانده کردند؛ همه چیز ما را از دست ما گرفتند.‏

‏عنایات غیبی در انقلاب ایران‏

‏     شما ببینید در این بُرْهه از زمان که تقریباً یکی دو سال بعدش نیست؛ البته اولش از‏‎ ‎‏خرداد بود، خرداد 42 بود و بعدش یک فترتی حاصل شد، و از یک سال و نیم ـ دو سال‏‎ ‎‏پیش از این شروع شد، این اجتماعی که الآن ملت ما کرده ـ که من اعتقادم این است که‏‎ ‎‏هیچ دستی نمی تواند اینطور وحدت کلمه درست کند الاّ دست خدا ـ خدا این کار را کرد،‏‎ ‎‏این وحدت کلمه ای که بین همۀ اقشار پیدا شد. ماها همه که از هم دور بودیم، بدبین‏‎ ‎‏بودیم بعضمان آن وقت؛ حالا در تمام جاهای ایران شما هر جا بروید... من در پاریس که‏‎ ‎‏بودم یکی از آشنایان من آمد آنجا گفت که من رفتم در «قلعۀ حسن فلک» ـ قلعۀ حسن‏‎ ‎‏فلک را من می دانم کجاست؛ این نزدیک «کمره» است و نزدیک یک کوهی است. یک‏‎ ‎‏قلعه ای است شاید ده خانوار در آن باشد؛ این طرف و آن طرفش هم آن وقتها که من‏‎ ‎‏دیدم هیچی نبود ـ من رفتم آنجا. گفت در آنجا آن حرفهایی که در مرکز بود آنجا هم‏‎ ‎‏بود! در یک قلعۀ دورافتاده! و او می گفت که در دهات بختیاری و ـ عرض می کنم ـ‏‎ ‎‏آنجاها، «کمره» و آن طرفها، در دهات آنجا هر روز صبح که می شود، آخوند ده جلو‏‎ ‎‏می افتد، همۀ مردم دنبالش راهپیمایی می کنند. این معنا را نمی تواند یک نفر آدم درست‏‎ ‎‏کند. نمی تواند یک عده آدم درست کند. این معنا را خدا درست کرد. و لهذا من از اول‏

‏که دیدم یک همچو وحدتی پیدا شده است، یک همچو چیزی که دست کسی نمی تواند‏‎ ‎‏باشد، باید یک غیب در کار باشد، من امیدوار شدم. و لهذا هیچ وقت من هیچ سستی در‏‎ ‎‏کارم نبود برای اینکه من امید داشتم که خدا این کار را انجام می دهد. از اول هم می گفتم‏‎ ‎‏او باید برود؛ چاره ندارد. رفت! اینطور هم شد به راحتی.‏

‏بسیج عمومی برای سازندگی‏

‏     الآن که ما هستیم، وارث یک مملکت از هم گسیخته هستیم. می دانید شما همه‏‎ ‎‏چیزش به هم خورده است. الآن ما نه یک ارتش قوی ای داریم ـ ارتش به هم ریخت،‏‎ ‎‏الآن باید از سر بسازند، چه بکنند، دارند زحمت می کشند ـ نه یک اقتصاد صحیح داریم؛‏‎ ‎‏دارند باز زحمت می کشند. همۀ اینها مشغولند لکن توقع این نیست که یک همچو‏‎ ‎‏خرابه ای که در طول پنجاه سال، بلکه باید گفت در طول 2500 سال، خرابی ای که در‏‎ ‎‏طول 2500 سال بوده است، بشود با یک روز و ده روز و یک سال و دو سال درستش‏‎ ‎‏کرد. و بتواند یک قشر این کار را بکند یعنی دولت بتواند که تسلط پیدا کند بر همۀ این‏‎ ‎‏امور؛ این امکان ندارد. یا شما بتوانید؛ این هم امکان ندارد. یا قشر دیگر بتواند. نه، همه‏‎ ‎‏باید بکنند. همان طوری که برای برانداختن این نسل ‏‏[‏‏دودمان پهلوی‏‏]‏‏ از این زمین همه‏‎ ‎‏شرکت کردید و اگر همه نبودید نمی شد، برای ساختن ایران، که الآن کار بسیار مشکلی‏‎ ‎‏است، همه باید کمک بکنید. همه باید با هم دست به هم بدهید و با هم کار بکنید. و هیچ‏‎ ‎‏اینطور نیست که من بگویم که من مقدم، تو مقدم. این حرفها نیست در کار. با هم صف‏‎ ‎‏واحد: ‏بُنْیان مَرْصوُص.‎[4]‎‏ همه با هم باشیم تا بتوانیم کار را به انجام برسانیم. اگر اغراض‏‎ ‎‏شخصیه و ـ نمی دانم ـ من در پیش باشم شما نباشید، شما در پیش باشید من نباشم، این‏‎ ‎‏حرفها در کار بیاید باز برمی گردد کم کم به آن مطالب اول. باز شیاطین که در کمین هستند‏‎ ‎‏و آنها باز امیدشان بریده نشده، در کمین هستند که در این انقلاباتی که الآن هست و چه‏‎ ‎‏شده است، الآن یک دسته ای را انداختند تو برای تبلیغات و برای این چیزها؛ در کمین‏

‏هستند اگر ما سستی بکنیم. و اگر چنانچه با هم تشریک مساعی نکنیم و این وحدت کلمه‏‎ ‎‏را حفظ نکنیم و این نهضت را حفظ نکنیم، دوباره ما را برمی گردانند به حال اول و بدتر‏‎ ‎‏از آن. چرا بدتر از آن؟ برای اینکه دیدند قدرت ملت ایران چه است، دیدند که اینها با‏‎ ‎‏ایمان چه کردند؛ با یک همچو قدرت بزرگی که همه هم پشتیبانش بودند، همه هم اعلام‏‎ ‎‏پشتیبانی کردند، منتها بعضیها زیاد پشتیبانی کردند ‏‏[‏‏و علناً‏‏]‏‏ مثل امریکا، و بعضیها هم در‏‎ ‎‏خفا کردند. دیدند اینها که همۀ قدرتها قدرتشان را روی هم گذاشتند، و ملت ایران با‏‎ ‎‏دست خالی جلو افتاد و همه چیز را از بین برد. سلطنت 2500 ساله را از بیخ کند و‏‎ ‎‏پوساندش، و رفت از بین. آنها هم نتوانستند کاری بکنند، و نکردند کاری. نمی شد هم‏‎ ‎‏بکنند؛ برای آنکه همۀ قدرتها در مقابل هم ایستاده اند، همه هم مواظبند. خدا این را‏‎ ‎‏خواسته.‏

‏     بنابراین الآن ماها، من که طلبه هستم اینجا، شما که از وکلای دادگستری و از علما‏‎ ‎‏هستید و قضات دادگستری که همین طور هستند، سایرین ـ همه ـ همه باید دست به هم‏‎ ‎‏بدهیم و این کشوری که دست ما دادند و همه چیزش فرو ریخته است، این را هرکس در‏‎ ‎‏حیطۀ خودش آباد کند. ‏

‏تصویری از دادگستری دوران طاغوت‏‏ ‏

‏     البته وکلای دادگستری، حقوقدانها، باید بنشینند راجع به طرز دادگستری...‏‎ ‎‏دادگستری ما یک دادگستری بود که فجیعه بود! دادگستری نبود، فجیعه بود. این را من‏‎ ‎‏کراراً گفته ام ـ شاید آن روز هم که شما بودید ـ که یکی از وکلای دادگستری ـ در جوانی‏‎ ‎‏من شنیدم که گفته است؛ من آن وکیل را می شناختم ـ یکی از وکلای دادگستری گفته بود‏‎ ‎‏که در این محاکمه ای که هست، من تا زنده هستم، بعد هم پسر من، این را معطلش می کند!‏‎ ‎‏نمی گذاریم درست بشود. گاهی ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ در جریان انداختن یک محاکمه دو سال باید‏‎ ‎‏معطلی بشود تا جریان بیفتد محاکمه! مثلاً دادگاه آیا دایر است برای این یا نه. این می شود‏‎ ‎‏دادگاه! همانها که بلدند آنها! بعد هم، بعد از آنکه نیروی انسانی را از بین بردند، مردم‏

‏مدتها در دادگستری صبح بیایند تا غروب بایستند آنجا زندگی شان تباه بشود، آخر هم‏‎ ‎‏معلوم نبود که به چه برسند؛ بعد هم معلوم نبود که احقاق حق بشود. هر وکیلی که بهتر بلد‏‎ ‎‏بود مواد قانونی را، یا هر قاضی که بیشتر به او رشوه می دادند، آن قاضی... بود. ما یک‏‎ ‎‏قاضی داشتیم در خمین که او رشوه را می گرفت، ولی حکم را بر ضد آن می فرستاد! بله،‏‎ ‎‏آن بیچاره هرچه فریاد می زد که این حکم برخلاف داد و رشوه گرفته، خوب مردم قبول‏‎ ‎‏نمی کردند حرفش را! اینطور مسائل در کار بود. در هر صورت، شماها الآن موظفید،‏‎ ‎‏ملی، اسلامی، که بنشینید این دادگستری، دادگستری نیست! اصل این قضیه فرم غربی‏‎ ‎‏است منتها خوب عمل نمی توانند بکنند. ما عیب کارمان این است که از مسائل غربی‏‎ ‎‏وقتی می آوریم اینجا، در اینجا یک نیمۀ غربی درست می شود و ناقص، و بعد هم برای‏‎ ‎‏مملکت ما مناسب نیست شما بنشینید، حقوقدانها، مطلعین، بنشینند با هم طرز دادگستری‏‎ ‎‏را درست کنند. دادگستری ما نمی تواند دادگستری سابق باشد. دادگستری ما باید روی‏‎ ‎‏موازین شرع باشد، قضاوت روی موازین شرع باید باشد. آنطور نمی شود. شنیدم که‏‎ ‎‏یکی از اینهایی که تازه آمده است،‏‎[5]‎‏ برای اینکه دلش می خواهد یک چیزی بشود‏‎[6]‎‎ ‎‏گفته است که نمی شود اسلام را درست کرد! آقا تو از اسلام چه اطلاعی داری که‏‎ ‎‏می گویی نمی شود؟ چه می دانی اسلام چه هست و نمی شود. همین حرف است که من‏‎ ‎‏می گویم که اسلام را مخفی کردند نگذاشتند به مردم برسد. اسلام همین طور در بسته.‏‎ ‎‏خیال کردند همین است که بروند صبح نماز بخوانند! خوب ما ببینیم که رؤسای اسلام ما‏‎ ‎‏چه بودند. حضرت امیر نمازش را می خواند، شمشیرش را هم می کشید. شمشیرش‏‎ ‎‏دستش بود، نماز هم می خواند؛ هر دو بود. قضاوت هم می کرد. همۀ کارها را می کرد.‏‎ ‎‏البته حالا توسعه پیدا کرده. توسعه پیدا کردن این است که باید مسائلْ مسائلی بشود که‏‎ ‎‏یک قدری درست باشد. قضاوتْ قضاوتِ شرعی باید باشد. اینطور قضاوتهایی که‏‎ ‎‏محکوم می کردند مردم را روی یک همچو روابطی که درست می کردند، یا هر چیزی که‏

‏بود، رشوه خواری در کار بود، اینها باید از بین برود. طرز دادگستری را باید شماها بنشینید‏‎ ‎‏با هم، قضات و شماها و همه، تفکر کنید و طرز دادگستری را طوری کنید که این مراتب‏‎ ‎‏نباشد: امروز حکم بکند فردا برود آنجا، بعد برود آنجا، بعد از سر برگردد اینجا، دوباره‏‎ ‎‏برود آنجا! اینها همه تضییع اوقات است و تضییع اموال است. اینها باید اصلاح بشود. البته‏‎ ‎‏کار مشکل است و نمی شود یک روز و دو روز بشود؛ لکن نباید مأیوس شد. همان‏‎ ‎‏طوری که کار ما مشکل بود و نمی شد که یک همچو بساطی را به هم بزنیم، هیچ ‏‏[‏‏کس‏‏]‏‎ ‎‏احتمال این معنی را نمی داد؛ ولی خدا همراه بود. خدا که همراه بود، همۀ کارها آسان‏‎ ‎‏می شود. ما اگر نیتمان صادق باشد و همه مان بخواهیم خدمت بکنیم به این خلق، خدمت‏‎ ‎‏بکنیم به اسلام، باید مطمئن باشیم که خدای تبارک و تعالی با ما همراه است. و ان شاءالله ‏‎ ‎‏خداوند همۀ شما را توفیق بدهد و سالم نگه دارد.‏

‎ ‎

  • ـ اشاره به داستان موسی و فرعون در مثنوی معنوی ـ دفتر سوم.
  • ـ تاریخ طبری، ج 3، ص 33 ـ 32.
  • ـ اشاره به یکی از حضار سالخورده.
  • ـاقتباس از آیۀ 4، سورۀ صف: «سد و ساختمانی آهنین».
  • ـ علی شایگان، عضو جبهۀ ملی که 21 سال در امریکا به سر برده بود.
  • ـ جراید مرتباً احتمال ریاست جمهوری شایگان را عنوان می کردند.