سخنرانی
پیروزی انقلاب با امدادهای غیبی
سخنرانی در جمع علاقه مندان انقلاب اسلامی در کویت (پیروزی انقلاب)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 6 اس‍ف‍ن‍د ‭1357

زمان (قمری) : 27 ربیع الاول ‭1399

مکان: تهران

شماره صفحه : 226

موضوع : پیروزی انقلاب با امدادهای غیبی

زبان اثر : فارسی

حضار : مُهری، سید عباس، همراه با دویست و هفتاد تن از علاقه مندان انقلاب اسلامی در کویت

سخنرانی در جمع علاقه مندان انقلاب اسلامی در کویت (پیروزی انقلاب)

سخنرانی

‏زمان: 6 اسفند 1357 / 27 ربیع الاول 1399‏

‏مکان: تهران، مدرسۀ علوی ‏

‏موضوع: پیروزی انقلاب باامدادهای غیبی ‏

‏حضار: مُهری، سید عباس، همراه با دویست و هفتاد تن از علاقه مندان انقلاب اسلامی در کویت‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏علت هجرت به عراق‏

‏     من اول از آقایانی که زحمت کشیده اند و از کویت تشریف آورده اند اینجا برای تفقد‏‎ ‎‏از ملت ما و تفقد از من، تشکر می کنم. خداوند سعی همه شما را مشکور گرداند.‏

‏     خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سرّ آن را نمی فهمیم مگر بعد از زمانها. بعد‏‎ ‎‏از آنکه به واسطۀ فشار دولت ایران و فشار محمدرضا شاه بر دولت عراق و محصور‏‎ ‎‏کردن آنها منزل ما را، و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی شد و‏‎ ‎‏ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئلۀ شرعی است، یک وظیفۀ الهی است و من نمی توانم‏‎ ‎‏مسئلۀ الهی و وظیفۀ شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهایی که در اینجا انجام‏‎ ‎‏می دهم، شما هم هر کاری دارید بکنید. آنها از ما تقاضا می کردند که چون ما تعهداتی با‏‎ ‎‏دولت ایران داریم و این کارهایی که شما و اصحاب شما می کنند مخالف آن تعهدات‏‎ ‎‏است، ما نمی توانیم تحمل کنیم. من جواب دادم من که تعهدی ندارم، شما تعهد دارید!‏‎ ‎‏من یک تکلیف شرعی دارم، عمل می کنم و به تعهد شما اعتنایی نمی کنم. هم در منابر‏‎ ‎‏خطابه می خوانم، و هم اعلامیه صادر می کنم، و هم نوار پر می کنم و می فرستم. این‏‎ ‎‏تکلیف من. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد از رفت و آمدها، آنها‏‏[‏‏بعثیها‏‏]‏‎ ‎‏برادرهای من ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که جزء رفقای نجف بودند، آنها را ترساندند. و به من رسید که گفتند‏‎ ‎‏که ما با خودش ـ مثلاً ـ کار نداریم لکن شماها را چه خواهیم کرد. من دیدم که خوب،‏

‏ممکن است که یکوقتی گزندی به این دوستان من برسد، عازم حرکت شدم و آمدم به‏‎ ‎‏ـ البته تحت مراقبت دولت عراق ـ آمدم به سرحد کویت. و در سرحد کویت هم همان‏‎ ‎‏فشاری که در آنجا بر دولت عراق بود بر دولت کویت هم بود. و آنها حتی اجازۀ اینکه ما‏‎ ‎‏عبور کنیم از این طرف شهر به آن طرف شهر هم ندادند. و من گله ای از هیچ کس ندارم؛‏‎ ‎‏چون آنها ملتزم بودند به واسطۀ قراردادهایشان عمل کنند. و من نه از دولت عراق نه از‏‎ ‎‏دولت کویت گلایه ای ندارم. لکن خدای تبارک و تعالی تقدیری فرموده بود و «ما غافل‏‎ ‎‏بودیم».‏

‏تقدیر الهی اقامت در فرانسه‏

‏     ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ـ سه روزی که با آقایان ملاقات می کنیم‏‎ ‎‏برویم به سوریه، و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم. لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید‏‎ ‎‏راه، چیز دیگر باشد. و ما نمی دانستیم که این تقدیر به کجا منتهی می شود. از آنجا‏‎ ‎‏برگشتیم به بصره؛ و از آنجا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا‏‎ ‎‏برویم از این دوَل اسلامی همین مطلب است. به همین جهت تصمیم گرفتیم ـ بدون هیچ‏‎ ‎‏فکر سابق ـ که ما می رویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج‏‎ ‎‏بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آنجا به طور وسیع در همه جای دنیا‏‎ ‎‏پخش بشود؛ و خبرنگارها از اطراف عالَم هجوم کردند که گاهی روزی چندین‏‎ ‎‏مصاحبه ها می شد؛ و خصوصاً از امریکا که مصاحبه هایی با آنها شد. و آنها از همان جا‏‎ ‎‏پخش کردند به سراسر امریکا و به بعض از بلاد دیگر. و ما هم مسائل ایران را در آنجا‏‎ ‎‏روشن کردیم، به طوری که بسیاری از ابهاماتی که به واسطۀ تبلیغات سوئی که از طرف‏‎ ‎‏اجانب شده بود در آنجا رفع شد. ‏

‏خنثی کردن تبلیغات رژیم‏

‏     محمدرضا از قراری که به من گفته اند سالی صد میلیون دلار برای تبلیغات گذاشته‏‎ ‎‏بود! و این تبلیغات دامنه دار در همه جا، در همه جای دنیا، بوده است بر ضد ملت و‏‎ ‎‏روحانیت. و اینها و بعد نفاق... خود او و دار و دسته های او. و ما در این چند وقتی که در‏

‏پاریس بودیم این مسائل را تقریباً حل کردیم؛ و این مصاحبات و نوشته ها و اینها مسائل‏‎ ‎‏را بر مملکتهای خارج، ملتهای خارج، روشن کرد. کم کم به واسطۀ همین مسائل و به‏‎ ‎‏واسطۀ قدرتی که خداوند بر ملت ایران عطا فرمود، با قدرت ایمان و وحدت کلمه قیام‏‎ ‎‏کردند. و تقریباً یک سال بعد از اینکه از 15 خرداد یک قتل عامهایی شد و آنچه شد، و ما‏‎ ‎‏به ترکیه و به عراق تبعید شدیم، تقریباً یک قدری غفلت حاصل شد؛ لکن عواملی پیدا‏‎ ‎‏شد که در یک سال ـ قبل از یک سال و نیم تقریباً ـ این عوامل باعث شد که ایران به‏‎ ‎‏حرکت آمد. و دنبال این حرکت بود که ما از عراق شروع کردیم؛ و بعد آمدیم و رفتیم‏‎ ‎‏فرانسه و از آنجا تعقیب کردیم. تمام مسائل که واقع شد ما مرهون منتِ ـ بعد از خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی ـ این ملت ایران، و خصوصاً طبقۀ مستمندان، نه طبقۀ اشراف و اعیان و‏‎ ‎‏بالادستها، ما مرهون آنها هستیم. آنهایی که زن و مرد، صغیر و کبیر، در هر وقت که اقتضا‏‎ ‎‏می کرد در خیابانها می ریختند و هیچ در مقابل مسلسلها ابا نداشتند؛ سینه ها را باز‏‎ ‎‏می کردند و می گفتند: بزن. باید بگویم که گوشت و خون غلبه کرد بر تانک و مسلسل. و‏‎ ‎‏این قدرت خدای تبارک و تعالی بود. ‏

‏الهی بودن انقلاب اسلامی‏

‏     من وقتی که مطالعه از وضعیت ایران و گسترش این مسئلۀ واحد، مطلب واحد که یک‏‎ ‎‏دولتِ اسلامیِ حق می خواهیم، وقتی که من از گسترش این در همۀ بلاد، از تهران تا‏‎ ‎‏آخرین مرز، مرزهای ایران در هر طرف، در هر ده، در هر قریه، من مطالعۀ این را‏‎ ‎‏می کردم، امیدوار شدم که مسئله یک مسئلۀ الهی است نه یک مسئلۀ بشری. بشر‏‎ ‎‏نمی تواند، با هرچه باشد، هر قدرت بیانی داشته باشد، نمی تواند اینطور نفوذ بکند که از‏‎ ‎‏این بچه ای که تازه زبان باز کرده است تا آن پیرمردی که در مریضخانه خوابیده همه یک‏‎ ‎‏مطلب بگویند؛ همه فریاد بزنند در خیابانها، شب و روز فریاد بزنند، که ما استقلال و‏‎ ‎‏آزادی می خواهیم، رژیم سلطنتی نمی خواهیم و جمهوری اسلامی می خواهیم. من‏‎ ‎‏امیدوار شدم از این گسترش که این مسئله، مسئلۀ الهی است و خدای تبارک و تعالی در‏‎ ‎‏این مسئله پشتیبان است و پیروز خواهیم شد.‏


‏تحول در ارواح طیبه و نفوس قدسیه‏

‏     این معنا را من از همان اوایلی که یک قدری انقلاب زیاد شد و مردم هوشیار و بیدار‏‎ ‎‏شدند خیلی امیدوار بر آن بودم. و بحمدالله شد. لکن نباید کسی بگوید که من کردم. البته‏‎ ‎‏اشعاری که آقا خواندند از نظر شعری بسیار خوب بود، لکن باید عرض بکنم که من‏‎ ‎‏کوچکتر از اینم که اینطور مطالب گفته بشود. این زاغه نشینها بودند که در خیابانها فریاد‏‎ ‎‏کردند و خون دادند و جوان دادند؛ و مادرهایی که چهار تا بچه داشتند سه تا بچه هایشان‏‎ ‎‏رفته بود، باز می گفتند که این هم اگر برود برای خداست. آن چیزی که برای من خیلی‏‎ ‎‏امیدوار کننده است این روح تعاون و روح انسانیت و روح اسلامیت است که در ملت‏‎ ‎‏ایران شکوفا شد. این تحولی که در انسانها پیدا شد، از تحولی که در این رژیم پیدا شد‏‎ ‎‏بالاتر است. یک روز بود که اگر یک پاسبان می آمد در بازار تهران، که بزرگترین بازار‏‎ ‎‏ایران است، و می گفت که «4 آبان» است و باید بازارها تعطیل بشوند یا بیرق بزنند، احدی‏‎ ‎‏به خودش اجازه نمی داد که مخالفت کند. در ذهنش وارد نمی شد که با پاسبان مگر‏‎ ‎‏می شود مخالفت کرد! خدای تبارک و تعالی در مدت کمی همچو متحول کرد این ارواح‏‎ ‎‏طیبه را، همچو پشت و رو کرد این نفوس قدسیه را، که در خیابانها راه افتادند و فریاد‏‎ ‎‏کردند «مرگ بر این سلطنت پهلوی»! جلوی مسلسلها، جلو تانکها می پریدند روی تانکها‏‎ ‎‏و همان جا شعار می دادند. این تحول یک معجزۀ واضحی است که در یک مدت‏‎ ‎‏کوتاهی برای یک ملت، در همۀ اقشار، این تحول پیدا شد.‏

‏     هر جای این مملکت وقتی که می رفتی مردم مقابل قوای انتظامیه ای که مأمور بودند‏‎ ‎‏بِکُشند مردم را و درو کنند مردم را، ابداً اعتنا نمی کردند و شعارهای خودشان را،‏‎ ‎‏شعارهای اسلامی خودشان را می دادند.‏

‏غلبۀ سلاح ایمان بر همۀ قدرتها‏

‏این تحول روحی اعجاب آور است. این تحول روحی باعث شد که این پیروزی از برای‏‎ ‎‏ملت ما حاصل شد. دعا کنید که خداوند این تحول را در همۀ ملتهای اسلام و مستضعفین‏‎ ‎‏پیش بیاورد، و خدای تبارک و تعالی مقدر فرماید که همه متحول بشویم. این تحول‏

‏روحی و این انقلاب اسلامی تحفه ای است که خدای تبارک و تعالی از عالم بالا برای‏‎ ‎‏ملت ما به هدیه فرستاد و ما باید شکر خدای تبارک و تعالی را بکنیم؛ و از عهدۀ شکر بر‏‎ ‎‏نمی آییم. من باید شکر این نعمت را و شکر این رحمت را و شکر این محنتها را که ملت‏‎ ‎‏ایران کشیدند، شکر اینها را بکنم؛ و من از عهده برنمی آیم. آنها بودند که همۀ کارها را‏‎ ‎‏انجام دادند، و خدا بود که اینها را مؤید کرد. و قدرت خدا و قدرت ایمان ملت که در این‏‎ ‎‏اواخر شکوفایی پیدا کرد، این قدرت بود که با دست خدا یک سلطنت 2500 ساله را از‏‎ ‎‏ریشه کند؛ در صورتی که پشت سر او امریکا ایستاده بود، شوروی هم سِرّاً بود، و چین هم‏‎ ‎‏بود، انگلستان هم بود؛ تمام ابرقدرتها پشت سر او ایستاده بودند. و آن هم دارای همۀ‏‎ ‎‏سلاحهای مدرن بود و ملت ما دست خالی بود؛ تفنگ هم نداشت، هیچ نداشت! لکن‏‎ ‎‏قدرت ایمان بود، قدرت خدا بود. این تعجب ندارد که خدای تبارک و تعالی مقدر‏‎ ‎‏بفرماید یک ملتی که هیچ ندارد، هیچ سلاح ندارد، همین سلاح ایمان دارد، بر همۀ‏‎ ‎‏قدرتها غلبه بکند. ‏

‏نقشۀ ممانعت از حرکت به سوی ایران‏

‏     اینها کم کم عقب نشستند. ما در پاریس که بودیم، رفت و آمدهای زیاد، مخفی و‏‎ ‎‏بعضی وقتها آشکار بود برای اینکه ما را وادار کنند که دست برداریم. می گفتند هرچه‏‎ ‎‏می خواهید می دهیم، هر کاری بخواهید می کنیم. خود شاه ـ شاه سابق ـ به وسایل پیغام‏‎ ‎‏داد که من مملکت را تسلیم شما می کنم، و من همین شاهی باشم در صورت، و همۀ کارها‏‎ ‎‏در دست شما باشد. و من به او اعتنا نکردم. و این قدرت الهی بود که ما را کمک می کرد.‏‎ ‎‏رفت و باز تتمۀ قدرت باقی مانده بود. اینها باز کوشش کردند حتی به وسیلۀ جمهوری‏‎ ‎‏فرانسه ـ رئیس جمهور فرانسه ـ به من پیغام دادند که شما حالا زود است بیایید، به طور‏‎ ‎‏دلسوزی مثلاً! از طرف امریکا پیشنهاد کردند که حالا شما چند وقتی بایستی بمانید؛ حالا‏‎ ‎‏زودرس است رفتن شما! از طرف ایران باز همین معنا را گفتند؛ بعض افرادی که از همین‏‎ ‎‏طوایف بودند باز همین پیشنهاد را می کردند. و همین پیشنهاد اسباب این شد که من قصد‏‎ ‎‏کردم بیایم، هر چی می خواهد بشود بشود! من فهمیدم که این مسئله یک مطلبی است.‏

‏آنها می خواهند من را آنجا نگه دارند، و از اینجا توطئه ها را تقویت کنند به طوری که‏‎ ‎‏دیگر هیچ نتوانیم کاری کنیم. من اعلام کردم که خواهم رفت. آنها بستند فرودگاهها را.‏‎ ‎‏همۀ فرودگاهها را بستند. ما صبر کردیم گفتیم که وقتی فرودگاه باز شد می رویم؛ باز‏‎ ‎‏بستند. باز گفتیم وقتی باز شد می رویم. آنها دیدند که خوب، بالاخره نمی شود تا آخر‏‎ ‎‏بسته باشد؛ ارعاب کردند. از این کارها. ما آمدیم. و وقتی که وارد شدیم ـ البته مرهون‏‎ ‎‏عواطف ملت ایران هستیم که از همه اطراف و اکناف آمده بودند و البته... بسیاری هم‏‎ ‎‏رفته بودند. به واسطۀ اینکه... لکن خود مردم تهران بودند. اینجا باز مبتلا شدیم به یک‏‎ ‎‏حرفهایی که بین ما و دولت که آمدیم... ما اعتنایی نکردیم به حرفهایشان و‏‎ ‎‏نخست وزیری خودمان تعیین کردیم، گفتیم که ما به واسطۀ ولایت شرعیه و به واسطۀ‏‎ ‎‏اینکه ملت به ما رأی داده است، ما شما را نخست وزیر می کنیم. دولت گفت که ما این‏‎ ‎‏نخست وزیر را توقیف می کنیم. ‏‏[‏‏گفتیم‏‏]‏‏ خوب بکنید، یکی دیگر می آید! بعد باز‏‎ ‎‏ارعابهایی، چیزهایی شروع شد. ما امر کردیم که وزرا ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ به وزارتخانه ها راه ندهند و‏‎ ‎‏اَتْباع وزارتخانه ها هم این را قبول کردند و راه نمی دادند. حتی تعبیر رئیس دولت این بود‏‎ ‎‏که تا این به طور شوخی، این نخست وزیری به طور شوخی است، ما کاری نداریم. اول‏‎ ‎‏گفته بود توقیف می کنیم؛ حالا یک خرده عقبتر رفت و گفت تا شوخی است ما حرفی‏‎ ‎‏نداریم، لکن اگر جدی بشود چه خواهیم کرد‏‎[1]‎‏ ما کم کم گفتیم جدی بشود! امر منتهی‏‎ ‎‏شد به اینکه آن آدمی که می گفت که توقیف می کنیم و چه خواهیم کرد به واسطۀ خوی‏‎ ‎‏بیابانی که داشت. این خوی بیابانی بود که در شاپور بختیار بود و من هم این خوی بیابانی‏‎ ‎‏را می دانستم، که ما با اینها دیری است که سوابق داریم امر منتهی شد به اینکه ایشان‏‎ ‎‏جنایاتی کرد، کشتاری کرد. امر به کشتاری کرد به حَسَب اقرار خودش که در روزنامه ها‏‎ ‎‏منعکس می شد، که با امر من است و ارتش کاری انجام نمی دهد الاّ به امر من.‏‎[2]‎


‏اعلام به دنیا برای برگرداندن شاه جانی‏

‏     بعد او ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ فرار کرد و ما اعلام می کنیم که ملت ایران و همۀ ملتها که در خارج‏‎ ‎‏هستند، که این جانی را به ما تحویل بدهند. ‏‏[‏‏هرکس‏‏]‏‏ هر جا پیدا کرد این جانی را به ما‏‎ ‎‏تحویل بدهد. و این را اعلام خواهیم کرد. و همین هم اعلام است. و دوستان ما که در‏‎ ‎‏خارج ایران هستند، به آنها هم همین سفارش را می کنیم که او را هر جا پیدا کردند بگیرند‏‎ ‎‏و به ما اطلاع بدهند؛ تا ما بخواهیم از آن دولتی که آنجاست. و مطلب به آنجا رسید که آن‏‎ ‎‏آدمی که آن قدرت عظیم را داشت ـ ما با دست خالی و آنها با همه چیز، با پشتیبانی‏‎ ‎‏دولتهای ابرقدرت، ما با دست خالی لکن پشتیبانی خدای تبارک و تعالی بود ـ وضع این‏‎ ‎‏آدم به آنجا رسید که الآن هیچ یک از ممالک دنیا قبولش نمی کنند! الآن همان جایی که‏‎ ‎‏هست، همان رفیق شفیق خودش، که ملک حسن باشد، همین دیشب یا پریشب در‏‎ ‎‏روزنامه دیدم که او گفته ما او را به عنوان شاهی قبول نداریم! و دولتهای دیگر هم گفتند‏‎ ‎‏ما او را نمی پذیریم. اخیراً مثل اینکه امریکا گفته است می پذیریم. بپذیرند یا نپذیرند، ما‏‎ ‎‏او را خواهیم آورد و خزاینی که در خارج دارد. و نمی دانید آقا چه چیزهایی اینها چپاول‏‎ ‎‏کردند از ما و رفتند.‏

‏لزوم نگارش جنایات و خیانتهای دودمان پهلوی‏‏ ‏

‏     الآن مملکتی که در دست ماست مملکتی است که از هم ریخته است. همه چیزش را‏‎ ‎‏اینها خراب کردند و رفتند. این نفت که باید به نفع ملت صرف بشود، این نفت را با اسم‏‎ ‎‏اینکه ما اسلحه می دهیم بردند و اسلحه ای که دادند اسلحه ای بود که برای خود امریکا و‏‎ ‎‏پایگاه درست کردن برای آنها در مملکت ما بود، نه اینکه اسلحه مال ماست. ما‏‎ ‎‏نمی توانیم ‏‏[‏‏استفاده‏‏]‏‏ کنیم این اسلحه ها را. این مال خود امریکاست در اینجا. به عنوان‏‎ ‎‏اینکه پول نفت را ما داریم به این اسلحه می دهیم، اینجا پایگاه درست کردند که در مقابل‏‎ ‎‏شوروی اگر یکوقت جنگی شد پایگاه داشته باشد. اینطور خیانتها اینها کردند. شاید‏‎ ‎‏اکثریت ملت این مطلب را نداند، خیال کند که نه اسلحه دادند. منتها اسلحه به درد ما‏‎ ‎


‏نمی خورد. البته آن هم خیانت بود که نفت را بدهند اسلحه بخرند ـ اسلحه ای که به درد ما‏‎ ‎‏نمی خورد... لکن مسئله این بود که هم عوض را آنها بردند هم معوض را! هر دو توی‏‎ ‎‏جیب آنها بود. آنکه باید در اینجا اگر بخواهد پایگاه درست کند و برخلاف همۀ موازین‏‎ ‎‏دنیا بخواهد پایگاه درست کند باید میلیونها، بیلیونها دلار به ما بدهد تا اجازه بدهیم که در‏‎ ‎‏اینجا یک پایگاه درست کند، او نفت ما را برد و پایگاه درست کرد! خیانتهای اینها‏‎ ‎‏اینطور بود. ما نمی توانیم خیانتهای اینها را بشمریم. خدای تبارک و تعالی احاطه دارد. و‏‎ ‎‏بعدها هم کم کم اشخاصی که مطلع بر این مسائل هستند، و بر همۀ مسائل هم مطلع نیستند،‏‎ ‎‏بعدها هم کم کم کشف خواهد شد. در هر صورت تا اینجا رسیده است. و الآن پریشانی‏‎ ‎‏زیادی در این مملکت به واسطۀ خیانتهایی که اینها کردند هست. ارتش ما را غیر ملی و‏‎ ‎‏متکی بر غیر تربیت کردند. اقتصاد ما را بکلی شکست دادند. و ما الآن در همه چیز‏‎ ‎‏محتاج‏‏[‏‏یم‏‏]‏‏ به اینکه از خارج بیاوریم. در صورتی که مملکت ما اگر یک اُستانش درست‏‎ ‎‏کشت می شد، برای همۀ ما کفایت می کرد. ما صادرکننده بودیم، و امروز همۀ چیزها را‏‎ ‎‏احتیاج به خارج داریم. دامداری ما را از بین بردند. مراتع ما را، مراتع بسیار غنی ما را ـ که‏‎ ‎‏وقتی آمده بودند از طرف ملکۀ انگلستان، اینطور که نقل کردند، برای مطالعۀ آن مراتعی‏‎ ‎‏که بنا بود به او بدهد، گفته بودند غنی ترین مراتع دنیاست برای دامداری ـ این را دادند به‏‎ ‎‏دیگران. مراتع ما را «ملی» کردند یعنی از دست ملت گرفتند و دادند به اجانب! جنگلهای‏‎ ‎‏ما را «ملی» کردند و آنها را دادند به اجانب. اگر کسی بخواهد آن جنایات و خیاناتی که‏‎ ‎‏این سلسله کردند، و خصوصاً این دومی ‏‏[‏‏محمدرضا شاه‏‏]‏‏، این جنایات و خیاناتی که این‏‎ ‎‏شخص بر ملت ما کرد بخواهد بنویسد و بگوید، طولانی خواهد بود. و من امیدوارم که‏‎ ‎‏مطلعین، آنهایی که اطلاع بر این مسائل دارند، و کسی نداریم که به همۀ مسائل مطلع‏‎ ‎‏باشد، آن مقداری که مطلع هستند، امیدوارم که بنویسند و بگویند تا دنیا بداند ما چه‏‎ ‎‏ابتلایی داشتیم. و الحمدلله امروز دست آنها و دست اربابهایشان کوتاه شده است، و‏‎ ‎‏امیدها‏‏[‏‏یشان‏‏]‏‏ هم باید بریده شود. نباید خیال کنند که اگر چنانچه یک قدری سستی پیدا‏‎ ‎‏شد، ما باز خواهیم آمد. خیر در ایران دیگر سستی پیدا نمی شود. ملت ما بیدار است و‏

‏هوشیار است، و هوشیار شد. بچه های کوچک ما هم الآن بیدار شده اند. و یک همچو‏‎ ‎‏ملتی را اگر چنانچه اتکا به خدا بکند، کسی نمی تواند شکست بدهد؛ چنانچه نتوانستند.‏

‏تشکیل دولت بزرگ اسلامی در دنیا‏

‏و من از ملت خودم و از همۀ شما و از همۀ ملتهای مُسْلم می خواهم که اتکال به خدا‏‎ ‎‏بکنید؛ در همۀ کارها اتکال به خدا بکنید. قدرتها در مقابل قدرت خدا هیچ است، قوه ها‏‎ ‎‏در مقابل قوه الهی نابود است. اتکال به خدا بکنید، غلبه به هر چیز می کنید. پیغمبر اسلام با‏‎ ‎‏آنکه یک نفر بود در مقابل همۀ دشمنها، با اتکال به خدا غلبه کرد بر همه. و وقتی وارد‏‎ ‎‏مکه شد ـ مکه ای که او را آنقدر زجر داده بودند ـ وارد مکه شد، پیروزمندانه با فتح، با‏‎ ‎‏نصر وارد شد و دنیا را روشن کرد. نهضت رسول اکرم نهضت انسانی بود، نهضت الهی‏‎ ‎‏بود؛ مثل قدرتهای دیگر نبود که شیطانی است ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ برای منافع شخصی یا برای دولتداری‏‎ ‎‏قیام کردند و آدمکشی می کنند. خیر، یک قدرت الهی دنبال این بود. تعلیمات الهی بود‏‎ ‎‏که ملتهایی که به سنگ پرستی و بت پرستی و آتش پرستی و بدتر از اینها مبتلا بودند، اینها‏‎ ‎‏را... موحد کرد، و نور توحید و پرچم توحید را بر همۀ ممالک اسلام سایه افکن کرد.‏‎ ‎‏برای اینکه اتکالش به خدا بود، جبرئیل امین پشت سرش بود. شما هم اتکال به خدا کنید‏‎ ‎‏تا جبرئیل امین پشت سر شما با شما همراه باشد، فرشتگان با شما همراه باشند. من‏‎ ‎‏امیدوارم که همۀ ملتهای اسلام که به واسطۀ تبلیغاتی که، فعالیتهایی که از اجانب شد و‏‎ ‎‏اینها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند. یک‏‎ ‎‏دولت بزرگ اسلامی، یک دولت زیر پرچم «‏لااله الاالله ‏» تشکیل بدهند و این دولت بر‏‎ ‎‏همۀ دنیا غلبه بکند. خداوند همۀ شما را تأیید کند. موفق باشید؛ مؤید باشید.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله ‏

‎ ‎

  • ـ بختیار: «دولت موقت را تا شوخی است می پذیرم ولی اگر وارد عمل شوند، عمل را با عمل جواب می دهیم». کیهان، 17 بهمن 57.
  • ـ بختیار: «... ارتش از دولت دستور می گیرد و خود رأساً دخالتی در سیاست نمی کند...». کیهان، 19 بهمن 1357.