سخنرانی
غیر قانونی بودن مجلس و دولت منصوب شاه و مفاسد رژیم
سخنرانی در بهشت زهرا (غیر قانونی بودن مجلس و رژیم)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 12 ب‍ه‍م‍ن‌ ‭1357

زمان (قمری) : 3 ربیع الاول ‭1399

مکان: تهران

شماره صفحه : 10

موضوع : غیر قانونی بودن مجلس و دولت منصوب شاه و مفاسد رژیم

زبان اثر : فارسی

مناسبت : بازگشت امام خمینی به ایران پس از پانزده سال تبعید

حضار : میلیون ها نفر از مردم تهران و شهرهای مختلف ایران

سخنرانی در بهشت زهرا (غیر قانونی بودن مجلس و رژیم)

سخنرانی

‏زمان: 12 بهمن 1357 / 3 ربیع الاول 1399‏

‏مکان: تهران، بهشت زهرا‏

‏موضوع: غیرقانونی بودن مجلس و دولت منصوب شاه و مفاسد رژیم‏

‏مناسبت: بازگشت امام خمینی به ایران پس از پانزده سال تبعید‏

‏حضار: میلیونها نفراز مردم تهران و شهرهای مختلف ایران‏

‏اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

‏تشکر و تسلیت‏

‎ ‎‏     ما در این مدت مصیبتها دیدیم؛ مصیبتهای بسیار بزرگ. و بعضِ پیروزیها حاصل شد‏‎ ‎‏که البته آن هم بزرگ بود. مصیبتهای زنهای جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده،‏‎ ‎‏طفلهای پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از‏‎ ‎‏دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من‏‎ ‎‏نمی توانم از عهدۀ این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم. من نمی توانم تشکر‏‎ ‎‏از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد. خدای تبارک و تعالی باید به آنها‏‎ ‎‏اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم‏‎ ‎‏آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به‏‎ ‎‏جوانهایی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم.‏

‏رژیم سلطنتی مغایر عقل و قانون‏

‎ ‎‏     خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبتها برای چه به این ملت وارد شد. مگر این ملت‏‎ ‎‏چه می گفت و چه می گوید که از آن وقتی که صدای ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم‏‎ ‎‏و غارت و همۀ اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت‏‎ ‎‏ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین‏

‏بود. آنهایی که در سن من هستند می دانند و دیده اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد،‏‎ ‎‏با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را‏‎ ‎‏با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه رأی‏‎ ‎‏سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتی از‏‎ ‎‏اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما‏‎ ‎‏فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رأی دادند که یک نفری سلطان باشد؛ بسیار خوب،‏‎ ‎‏اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان‏‎ ‎‏هستند، رأی آنها برای آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتی رأی دادند ـ ولو تمامشان‏‎ ‎‏ـ به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ‏‏[‏‏است؟‏‎ ‎‏]‏‏ملتِ پنجاه سال‏‎ ‎‏پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین می کند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش‏‎ ‎‏است. ما در زمان سابق ـ فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه ـ نبودیم؛ اگر فرض کنیم که‏‎ ‎‏سلطنت قاجاریه به واسطۀ یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همۀ ملت هم ـ ما فرض کنیم‏‎ ‎‏که ـ رأی مثبت دادند اما رأی مثبت دادند بر آغا محمد خان قَجَر و آن سلاطینی که بعدها‏‎ ‎‏می آیند؛ در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هیچ یک از ما زمان آغا‏‎ ‎‏محمد خان را ادراک نکرده؛ آن اجداد ما که رأی دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه‏‎ ‎‏حقی رأی دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش‏‎ ‎‏است.‏

‎ ‎‏رژیم پهلوی، تحمیلی و غیر قانونی‏

‏     ملت در صد سال پیش از این، صد و پنجاه سال پیش از این ملتی بوده، یک سرنوشتی‏‎ ‎‏داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ما را نداشته است که سلطانی را بر ما مسلط‏‎ ‎‏کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تأسیس شد ما فرض می کنیم که به‏‎ ‎‏اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این‏‎ ‎‏می شود که ـ بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد ـ فقط رضا خان سلطان باشد؛ آن‏

‏هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند. و اما محمدرضا سلطان باشد بر این جمعیتی که‏‎ ‎‏الآن بیشترشان ـ بلکه الاّ بعضِ کم، بعض قلیلی از آنها ـ ادراک آن وقت را نکرده اند، چه‏‎ ‎‏حقی داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنابراین سلطنت‏‎ ‎‏محمدرضا اولاً که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس‏‎ ‎‏شده بود، مجلس غیرقانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیرقانونی است. و اگر‏‎ ‎‏سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت‏‎ ‎‏معین کند؟ هر کسی سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما ولیّ ما هستند؟ مگر آن‏‎ ‎‏اشخاصی که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت‏‎ ‎‏ملتی را که بعدها وجود پیدا می کنند آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت‏‎ ‎‏محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آن وقت درست کرده‏‎ ‎‏بودند و مجلس مؤسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت‏‎ ‎‏خودش با خودش باید باشد در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی‏‎ ‎‏که اینها رأی دادند به اینکه ما سلطنت رضا شاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژیم‏‎ ‎‏سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای‏‎ ‎‏اینکه سلطنت او باطل است.‏

‏ ‏

‏دولتهای دست نشانده و مجالس فرمایشی‏

‏     حالا می آییم سراغ دولتهایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهایی که ما‏‎ ‎‏داریم. در تمام طول مشروطیت ـ الاّ بعض از زمانها آن هم نسبت به بعض از وکلا ـ مردم‏‎ ‎‏دخالت نداشتند در تعیین وکلا! شما الآن اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست‏‎ ‎‏ـ چه مجلس شورا و چه مجلس سنا ـ و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در‏‎ ‎‏تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سؤال می کنم که آیا این وکلایی که در مجلس‏‎ ‎‏هستند ـ چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا ـ شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان‏‎ ‎‏تعیین کنید؟ اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان وکیل مجلس سنا یا‏

‏مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسی که‏‎ ‎‏بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس مجلسِ غیرقانونی است.‏‎ ‎‏بنابراین اینهایی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر‏‎ ‎‏... وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهایی هم که‏‎ ‎‏در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند.‏

‏     و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیرقانونی است،‏‎ ‎‏خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلایی که تعیین کرده است غیرقانونی است،‏‎ ‎‏دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این‏‎ ‎‏ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضا خان می گفتند که این سلطنت را ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی‏‎ ‎‏می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا‏‎ ‎‏کسی که خودش از ناحیۀ مجلس، از ناحیۀ مجلس سنا، از ناحیۀ شاه منصوب است، و همۀ‏‎ ‎‏آنها غیرقانونی هستند، می شود که قانونی باشد؟ ما می گوییم که شما غیرقانونی هستید‏‎ ‎‏باید بروید. ما اعلام می کنیم که الآن دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی‏‎ ‎‏می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است! خودش تا چند سال پیش از این، تا آن‏‎ ‎‏وقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است؛ حالا چه شده‏‎ ‎‏است که می گوید من قانونی هستم؟! این مجلس غیرقانونی است؛ از خود وکلا بپرسید که‏‎ ‎‏آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما‏‎ ‎‏دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزۀ انتخابیه اش، در حوزۀ انتخابیه‏‎ ‎‏از مردم سؤال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست؟ شما او را تعیین کردید؟ حتماً‏‎ ‎‏بدانید که جواب آنها نفی است. بنابراین آیا ملتی که فریاد می کند که ما این دولتمان، این‏‎ ‎‏شاهمان، این مجلسمان برخلاف قوانین است، و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما‏‎ ‎‏این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان‏‎ ‎‏شهید برای ما درست بکنند در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر؟‏


‏فساد و ویرانی به نام اصلاح و ترقی‏

‏     من باید عرض کنم که محمدرضای پهلوی، این خائن خبیث ... رفت، فرار کرد و همه‏‎ ‎‏چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد کرد. مملکت ما را از‏‎ ‎‏ناحیۀ اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر‏‎ ‎‏بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهای طولانی با همت همۀ مردم، نه‏‎ ‎‏یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند‏‎ ‎‏بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از‏‎ ‎‏بین ببرند. شما ملاحظه کنید به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقانها را دهقان‏‎ ‎‏کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم! «اصلاحات ارضی»‏‎ ‎‏درست کردند. اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که‏‎ ‎‏بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت، و الآن شما در همه چیز محتاجید‏‎ ‎‏به خارج. یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای امریکا و ما محتاج به‏‎ ‎‏او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را. تخم مرغ از او‏‎ ‎‏بیاوریم، یا از اسرائیل که دست نشاندۀ امریکاست بیاوریم.‏

‏     بنابراین کارهایی که این آدم کرده به عنوان «اصلاح»، این کارها خودش اِفساد بوده‏‎ ‎‏است! قضیۀ «اصلاحات ارضی» یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید‏‎ ‎‏بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم؛ مگر همۀ ملت دست به هم بدهند و‏‎ ‎‏کمک کنند تا سالهایی بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ ‏‎ ‎‏عقب نگه داشته درست کرده است. فرهنگ ما را این ‏‏[‏‏شاه‏‏]‏‏ عقب نگه داشته به طوری که‏‎ ‎‏الآن جوانهای ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تامِّ تمام نیست و باید بعد از اینکه یک‏‎ ‎‏مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند، آن هم با این مصیبتها، آن هم با این ‏‏[‏‏فشار‏‏]‏‏ها،‏‎ ‎‏باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه‏‎ ‎‏داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم؛ لکن چون خیانت شده‏‎ ‎‏است به ما، از این جهت رشد نکرده؛ رشد انسانی ندارد. تمام انسانها و نیروی انسانی ما را‏

‏از بین برده است این آدم.‏

‏     این آدم به واسطۀ نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز‏‎ ‎‏فحشاست، رادیوش ـ بسیاری اش ـ فحشاست. مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز‏‎ ‎‏باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی‏‎ ‎‏بیشتر از کتاب فروشی است، مراکز فساد دیگر اِلی ماشاءالله است. برای چه؟ سینمای ما‏‎ ‎‏مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف‏‎ ‎‏نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت‏‎ ‎‏اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن‏‎ ‎‏مخالف هستیم. ما کیْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از‏‎ ‎‏اروپا پایش را در شرق گذاشت ـ خصوصاً در ایران ـ مرکز ‏‏[‏‏عظیمی‏‏]‏‏ که باید از آن‏‎ ‎‏استفادۀ تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که‏‎ ‎‏باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما می دانید که جوانهای‏‎ ‎‏ما را اینها به تباهی کشیده اند. و همین طور سایر این ‏‏[‏‏مراکز‏‏]‏‏. ما با اینها در این جهات‏‎ ‎‏مخالف هستیم. اینها به همۀ معنا خیانت کرده اند به مملکت ما.‏

‏ ‏

‏فریاد از دست شاه و امریکا‏

‏     و اما نفت ما. تمام نفت ما را به غیر دادند! به امریکا و غیر از امریکا دادند. آنی که به‏‎ ‎‏امریکا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، یک اسلحه هایی برای پایگاه درست کردن برای‏‎ ‎‏آقای امریکا! ما هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم! امریکا با این حیله،‏‎ ‎‏که این مرد‏‎[1]‎‏ هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما ‏‏[‏‏ربود‏‏]‏‏ و برای خودش‏‎ ‎‏در عوض، پایگاه درست کرد. یعنی اسلحه هایی آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این‏‎ ‎‏اسلحه را استعمال بکند؛ باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناسهای آنها باشند. این‏‎ ‎‏هم از ناحیۀ نفت، که این نفت ما را اگر چند سال دیگر ـ خدای نخواسته ـ این ‏‏[‏‏شخص‏‏]‏

‏عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود،‏‎ ‎‏زراعتمان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای‏‎ ‎‏اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خونهای جوانهای ما برای این‏‎ ‎‏جهات ریخته شده؛ برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق‏‎ ‎‏به سر بردیم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم؛‏‎ ‎‏نه خطیب می توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت‏‎ ‎‏می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد؛ نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را‏‎ ‎‏می توانستند ادامه بدهند. و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و‏‎ ‎‏باقی بود. و الآن هم باز نیمۀ حشاشۀ ‏‎[2]‎‏ او که باقی است، نیمۀ حشاشۀ این اختناق هم باقی‏‎ ‎‏است. ما می گوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم ـ تمام اینها غیرقانونی‏‎ ‎‏است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند، و ما آنها را محاکمه‏‎ ‎‏می کنیم.‏

‏ ‏

‏تعیین دولت با پشتیبانی ملت‏

‏     من دولت تعیین می کنم! من تو دهن این دولت می زنم! من دولت تعیین می کنم! من به‏‎ ‎‏پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم! من به واسطۀ اینکه ملت مرا قبول دارد‏‎[3]‎‏ ... این‏‎ ‎‏آقا‏‎[4]‎‏ که خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش‏‎ ‎‏ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده، به ارتش‏‎ ‎‏دستور داده که از این پشتیبانی بکنید؛ انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که‏‎ ‎‏باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک از طبقات‏‎ ‎‏ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی‏

‏خیابانها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرفها هم می زنند. لکن‏‎ ‎‏ملت این است، این‏‎[5]‎‏ ملت است.‏

‏    ‏‏می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود! خوب، واضح است این؛ یک‏‎ ‎‏مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیر قانونی هستی! دولتی‏‎ ‎‏که ما می گوییم، دولتی است که متکی به آرای ملت است؛ متکی به حکم خداست. تو‏‎ ‎‏باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را! باید سر جایش بنشیند این آدم! و یا اینکه به امر امریکا‏‎ ‎‏و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار، این ملت را قتل عام کند.‏

‏هشدار به ملت ایران‏

‎ ‎‏     ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند. ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن‏‎ ‎‏حیثیت سابق و آن ظلمهای سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد. اینها‏‎ ‎‏می خواهند او را برگردانند. بیدار باشید! ای مردم، بیدار باشید! نقشه دارند می کشند. ستاد‏‎ ‎‏درست کرده مردکه‏‎[6]‎‏ در آن جایی که هستش؛ روابط دارند درست می کنند. می خواهند‏‎ ‎‏دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد، و همۀ هستی‏‎ ‎‏ما به کام امریکا برود. ما نخواهیم گذاشت؛ تا جان داریم نخواهیم گذاشت.‏

‏     و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را خواستار هستم. و من عرض می کنم‏‎ ‎‏بر همۀ ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتی که اینها ساقط بشوند؛ و ما‏‎ ‎‏به واسطۀ آرای مردم، مجلس سنا‏‎[7]‎‏ درست بکنیم؛ و دولت اول را ـ دولت دائمی را ـ‏‎ ‎‏تعیین بکنیم.‏

‏اندرز و اتمام حجت به ارتش‏

‏     و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یک ارکان ارتش، یک‏‎ ‎‏قشرهایی از ارتش. اما آن نصیحتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل‏

‏باشید. ما داریم زحمت می کشیم، ما خون دادیم، ما جوان دادیم، ما حیثیت و آبرو‏‎ ‎‏دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای‏‎ ‎‏ارتشبد، شما نمی خواهید، آقای سرلشکر، شما نمی خواهید مستقل باشید؟ شما‏‎ ‎‏می خواهید نوکر باشید؟! من به شما نصیحت می کنم که بیایید در آغوش ملت؛ همان که‏‎ ‎‏ملت می گوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم. ملت می گوید ارتش باید مستقل‏‎ ‎‏باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای امریکا و اجنبی باشد؛ شما هم بیایید ـ ما برای‏‎ ‎‏خاطر شما این حرف را می زنیم ـ شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید،‏‎ ‎‏بگویید: ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند. ما که این حرف‏‎ ‎‏را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان، خون‏‎ ‎‏جوانهای ما را بریزید که چرا می گویید من باید مستقل باشم! ما می خواهیم تو آقا باشی.‏

‏قدرشناسی از نظامیان پیوسته به ملت‏

‎ ‎‏      و اما تشکر می کنم از این قشرهایی که متصل شدند به ملت. اینها آبروی خودشان را،‏‎ ‎‏آبروی کشورشان را، آبروی ملتشان را، اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها،‏‎ ‎‏افسرهای نیروی هوایی ـ اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند؛ و همین طور آنهایی که‏‎ ‎‏در اصفهان و در همدان و در سایر جاها اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را‏‎ ‎‏دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت کردند. ما از آنها تشکر‏‎ ‎‏می کنیم و به اینهایی که متصل نشدند می گوییم که متصل بشوید به اینها. اسلام برای شما‏‎ ‎‏بهتر از کفر است؛ ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوییم این مطلب را،‏‎ ‎‏شما هم برای خودتان این کار را بکنید. رها بکنید این را. خیال نکنید که اگر رها کردید، ما‏‎ ‎‏می آییم شما را به دار می زنیم! این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست‏‎ ‎‏کرده اند؛ و الاّ این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با‏‎ ‎‏کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم. و ما می خواهیم که مملکتْ مملکت قوی‏‎ ‎‏باشد. ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد. ما نمی خواهیم نظام را به‏

‏هم بزنیم. ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظامِ ناشی از ملت در خدمت ملت؛ نه‏‎ ‎‏نظامی که دیگران سرپرستی اش بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.‏

‏     مقصود من از مجلس «سنا» مجلس «مؤسسان» بود نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش‏‎ ‎‏یک حرف مزخرفی است! همیشه بوده!‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • ـ شاه.
  • ـ پَرِکاه؛ بقیه روح در شخص بیمار.در اینجا منظور دولت بختیار است.
  • ـ ابراز احساسات شدید مردم موجب شد که سخنان امام قطع شود.
  • ـ بختیار.
  • ـ اشاره به حضار.
  • ـ شاه.
  • ـ به توضیح امام در پایان همین سخنرانی توجه کنید.