سخنرانی
زمان: ؟ (بین 1344 تا شهریور 1346 هجری شمسی)
مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری
موضوع: تهذیب نفس و حفظ وحدت
حضار: علما، فضلا و طلاب حوزۀ علمیۀ نجف
أعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اختلافات بی اساس، توطئۀ دشمن
بنده می خواستم امروز مباحثه بکنم لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و مطالبی گفتند که موجب تأسف شد، و لازم شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض بکنم. حتی بعضی شان گفتند ـ در پرده گفتند ـ که اگر یک جلوگیری نشود، ممکن است که یک اختلاف شدید و یک زد و خورد راه بیفتد در بعضی موارد. و من نمی دانم که این اختلافات سر چیست؟ سر دنیا هست؟ شما که دنیا نداشته اید؛ ما و شما که دنیا نداریم که سر دنیا این اختلافات را داشته باشید. همۀ زندگیهای ما را که روی هم بریزند، به مرتبۀ زندگی اشخاص مرفه نیست. برای یک امر خیلی مبتذل و خیلی پیش پا افتاده آیا لازم است که آقایان قیام بکنند و با هم جبهه بندی کنند؟ و خوف این برود که سه دسته از آقایان در بعضی موارد بریزند به جان هم؟ شما احتمال نمی دهید که یک دستی در کار باشد برای اینکه این حوزه ها را مفتضح کند؟ از این مفتضح تر؟ شما احتمال نمی دهید که دشمن دنبال این مطلب باشد و دست داشته باشد در این مسائل، به طوری که شما ملتفت نشوید. از پشت یک حجابی باشد، با آن زرنگیهایی که آنها دارند و سیاستی که آنها دارند و خدعه ها و فریبی که آنها دارند، یک دستی دنبال این مطلب باشد، دست ناپاکی، و بخواهد شما را در جامعه مفتضح کند و بعد از افتضاح از بین ببرد، و مردم تشکر کنند بر اینکه این آخوندها از بین رفتند. احتمال این معنی نمی رود به صورت دیانت، به صورت
عرض می کنم که مقدسی، به صورت ظاهرالصلاح، اشخاصی وارد بشوند در بین شما؛ یا اشخاصی اشخاص دیگری را که از خود شما هستند اغفال کنند؛ یا این اغفال شده ها در بین شما بیایند و یک مطلبی را پخش بکنند که به واسطۀ این مطالب یک مفسده هایی پیدا بشود، علاوه بر این مفسده هایی که در حوزه ها انسان می بیند؟
توطئه برای ایجاد آشوب در حوزه ها
ما عددمان ـ اصلش ـ چندتاست؟ عدد ما که الآن در نجف هستیم و در اعتاب مقدسۀ دیگر و در ایران و در سایر ممالکی که حوزۀ شیعه هست، شما عددتان چندتاست؟ به بیست هزار می رسد عدد شما؟ حوزه های ما به بیست هزار... ما فرض می کنیم شما دویست هزار جمعیت باشید از آخوند ده و غیر ده و اینها، دویست هزار جمعیت شما باشید؛ این دویست هزار جمعیت اگر چنانچه با هم بودند و اجتماع داشتند و همین طوری که اسلام دعوت کرده است اینها هم تبعیت می کردند، ازشان خیلی کار برمی آمد. لکن دویست هزار نفری که، اگر نگویم دویست هزار رأی، آرای متشتت مختلف دارند، هر کسی هر جبهه ای به قول شما یک رأی مستقلی دارد که روی آن رأی جبهه های دیگر را می کوبد، اگر بنا شد جمعیت ما اینطور شد که در داخل خودمان ما یکدیگر را مفتضح کردیم، پیرمردمان پیرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پیرمرد را، پیرمردمان جوان را، مفتضح کردیم، ویک دستهایی هم در دنبال قضیه بود که علاوه بر این مفسده ای که هست و انسان می بیند، یک آشوبی در حوزه ها بپا کند به اسم جبهۀ کذا و جبهۀ کذا، و دنبال این آشوب یک نتیجه هایی ـ آنهایی که می خواهند این حوزه ها نباشند و اینها را مضر به حال خودشان می دانند، اینها یک نتایجی ـ ببرند و با این نتیجه ملت هم به شما اظهار تأسف نکند، بگوید اینها وضعشان این بود که دیدید و وضعشان این است که می بینید.
جبهه بندیهای کاذب
من متأسفم که یک نفر جوان ـ از اروپا آمده بود اینجا، یا یکی دو دفعه با من ملاقات کرد، و شاید هفت ـ هشت روز، پنج ـ شش روز، هفت ـ هشت روز، یک همچو چیزی،
خیلی کم اینجا بود، به یکی از آقایان گفته بود ـ به من صحبتی نکرد ـ به یکی از آقایان گفته بود که خوب شد که من که آخوندزاده ام آمدم نجف، اگر یک کس دیگری می آمد و این وضع را می دید چه می کرد؟! من نمی دانم که در این چند روز، در این چهار ـ پنج روز، یک نفر، یک نفر آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست، ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نیست، این در این حوزۀ مبارکه چی دیده است! با چه اشخاصی تماس پیدا کرده، آنها چه مطالبی به این آدم گفته اند که باید اظهار تأسف کند یک نفر آدم محصل جدید. اظهار تأسف کند از اینکه چرا وضع نجف اینطور است! اگر یک دستهایی در کار باشد و شما را همین دستها وادار کند که من از جبهۀ کذا و زید از جبهۀ کذا و آن از جبهۀ کذا ـ حتی در یک مدرسه ـ شما با هم جبهه بندی کنید و خدای نخواسته اگر راست باشد این مطلب، یکوقتی یک انفجاری در یک مدرسه پیدا بشود و از این مدرسه هم به مدرسۀ دیگر سرایت کند و از این طایفه هم به طایفۀ دیگر سرایت کند و دستهای ناپاکی هم اینها را دامن بزند و این آتش را روشن کند، علاوه بر اینکه در دنیا ما کاذب می شویم و نجف ساقط می شود ـ نه من و شما تنها ـ یک حوزۀ هزار سالۀ دینی ساقط می شود، یک اشخاص عالم متدین که بحمدالله باز فراوانند، اینها هم در جامعه ساقط می شوند ـ علاوه بر این ما جواب خدا را چه بدهیم؟
آفات علمِ بی عمل
اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی می شوند از بوی عالِمی که به علمش عمل نکند، این برای چیست که عالِم وضعش اینطور است؟ این برای این است که فرق است مابین عالِم و غیر عالِم ـ از جهاتی فرق است. عالِم اگر خدای نخواسته منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند. من خودم دیده ام این مطلب را که در بعضی از شهرستانهایی که در ایام تابستان ما می رفتیم، بعضی از شهرستانها را من
می دیدم که اینها بسیار مؤدب به آداب، جامعۀ آنجا مؤدب به آداب شرع هستند ـ مثل محلات که آن وقتها این جور بود ـ انسان وقتی ملاحظه می کرد می دید که عالِم خوبی آنجا بوده. چند تا ملاّی متدین خوب اگر در یک جامعه ای، در یک شهری، چند نفر ملاّی متوجه به دیانت، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نیست موعظه کند اصلاً، خود وجود او موعظه است. ما اشخاصی را دیدیم که خودِ وجودشان در انسان تأثیر می کرد. ملاّهایی یکوقتی در قم بود[ند] که خودِ وجودشان، اصلاً انسان وقتی نگاه می کرد به او ـ همان نگاه ـ موعظه بود. از آن طرف، ما الآن می بینیم که، تهران را من یک قدری اطلاع دارم؛ محلات مختلف تهران فرق دارد، یک گوشه می بینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است، یک طایفه ای را منحرف کرده است! این گندش چقدر است؟ همان گند است که اینجا به مشام می رسد. این گندی است که ما در دنیا تهیه می کنیم؛ نه یکی یک گندی را به ما اضافه بکنند؛ این گند خود ماست. هر چه در عالم آخرت واقع می شود، یک چیزی است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد می کنیم در عالم آخرت. به ما یک چیزی خارج از عملمان نمی دهند؛ اعمال ماست اینها.
فساد عالِم، فساد عالَم
وقتی بنا شد که یک عالِمی مفسده جو باشد و یک حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، این گندش یک حوزه را بلکه یک امت را می گیرد؛ و همین گند است که الآن شامۀ ما درست نمی تواند ادراک کند؛ وقتی که در جهنم رفتیم ـ خدای نخواسته ـ آنجا ادراک می کند شامه ها. و این گندی که از این عالِم بلند شده است و در دنیا اینطور کرده، آنجا مردم را متأذی می کند. و در همین روایت است که اَشدُّ الناس حسرةً آنهایی هستند که دعوت می کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می کنند و عمل می کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می روند، و خود این آدم عالِمی است که به علم خودش
عمل نمی کند و در جهنم می رود! آن شاید می بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطۀ ارشاد من و به واسطۀ امر و نهی من الآن وارد شده است در نعیم مقیم، و این منم که به واسطۀ اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد!
آداب و وظایف اهل علم
وظایف عالِم خیلی زیاد است. همان طوری که آن همه تعریف از برای عالِم شده است در روایات کریمه، در قرآن هم تعریف شده است، وظایفی که در روایات شریفۀ ما وارد شده است مراجعه بفرمایید، کتاب کافی را مراجعه بفرمایید، کتاب وسائل را، آن ابوابی که مُعَد برای این چیزهاست مراجعه بفرمایید، اصول کافی خصوصاً در این مسأله، در این مسائل مراجعه بفرمایید که آن وظایفی که از برای ملاّها هست، آن وظایفی که از برای اهل علم هست، آن آدابی که از برای مفید و مستفید هست.
آقا این اصطلاحات ـ خدا می داند که این اصطلاحات ـ یک وبالی است به عهدۀ ما! خدا می داند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد، اگر تهذیب نفس در کار نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعۀ مسلمین تمام می شود. اصطلاحاتْ اثری ندارد. علم توحید، اگر چنانچه مشفوع نباشد با این صفای نفس، همان علم توحید برای انسان وبال خواهد شد! چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند طوایفی را؛ اشخاصی را منحرف کردند؛ و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که همین اطلاعات شما را بهتر می دانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند، وقتی که وارد شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را.
انحراف عالِم، وسیلۀ لطمه به اسلام و حوزه های دیانت
از اموری که باید مواظبت بشود ـ و نکته این است که عالِم وضعش اینطوری است ـ
این است که (آقا بفرمایید) [خطاب به یکی از حضار] در سایر مردم اصلاً وضع این جور شده اگر یک بقالی یک خلافی بکند مردم می گویند فلان بقال آدم بدی است؛ یک عطاری، یک اداری، یک کذا، اینطور می گویند؛ لکن اگر یک آخوندی یک کاری را بکند، می گویند «آخوندها» کذا! نمی گویند که، آخوند را تجزیه و تحلیل نمی کنند که در بین آخوند، خوب، اینها هم بشرند، دو طایفه هستند، یک طایفه شان مردم صالحی هستند، یک طایفه شان هم مردمِ ـ نعوذبالله ـ غیر صالحی هستند. اینجا تجزیه نمی کنند؛ اینجا اگر من یک کار بدی بکنم، می گویند «آخوندها» کذا هستند! این لطمه اش به اسلام وارد می شود؛ این لطمه اش به حوزه های دیانتی وارد می شود؛ این لطمه اش به احکام اسلام وارد می شود.اگر چنانچه شما خودتان حذف کنید خودتان را، و خود جامعه های علمی به جان هم بیفتند و هم را حذف کنند و فحش بدهند و تفسیق بکنند و تکفیر بکنند، و عرض می کنم هیاهو درست کنند و امثال ذلک، اگر ما خودمان را بشکنیم و خودمان را از بین ببریم، در جامعه دیگر از قول ما اسلام قوّت نمی گیرد؛ ما نمی توانیم پخش اسلام بکنیم. این امانت است در دست ما آقا! خدای تبارک و تعالی دینش را امانتاً در دست ما ـ الآن اشخاصی که در اینجا هستیم، اشخاصی که در جاهای دیگر هستند ـ امانت گذاشته خدا این دیانت را؛ خیانت به این امانت نکنید. این جبهه بندیها خیانت است. مگر شما از دو دین هستید؟ مگر مذهب شما شُعَب مختلفه دارد؟ مگر ملاّهای شما هر کدام به یک دینی دعوت می کنند؟ جبهه بندی یعنی چه؟ این دنبال آن ملاّ، آن دنبال آن ملاّ. اینها غلط است؛ اینها کفر است؛ اینها از کبایر، از اعظم کبایر است اگر چنانچه این مفاسد بر آن مترتب بشود. نکنید این طور.
دیانت که دعوا ندارد!
این اختلافاتْ جزئی تر و یک مطالبِ خیلی غیر ارزنده است؛ خیلی مبتذل! از جهت مادی حساب کنند، هیچ نیست. مگر آقایان به شما چه می دهند؟ پول سیگارتان است. من در یک روزنامه ای، مجله ای، کجا یادم نیست الآن، یک وقتی دیدم که بودجه ای را که
پاپ برای آن کشیشی که در واشنگتن دارد، آن بودجه ای که برای همان کشیشی که در واشنگتن است، آن وقت من یادم است که حساب کردم، حساب کردیم دیدیم شد، قلم؛ یک قلمی بود که از تمام بودجه ای که حوزه های شیعه دارند بیشتر بود! شما چیزی ندارید که سر او دعوا کنید. سر دیانت است؛ دیانت هم که دعوا ندارد. الحمدلله دیانت دارید اما دیانت که دعوا ندارد. سر همۀ اینها به دنیا برمی گردد. انسان خودش را بازی می دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا می کند! تکلیف شرعی اقتضا می کند که انسان اهانت کند به مسلمین؟! اهانت کند به ملاّ؟! اهانت کند به ـ عرض می کنم که ـ همجنس خودش؟! این تکلیف شرعی است؟! دنیاست آقا اینها! هواهای نفس است.
دستهای ناپاک در پی ساقط کردن حوزه ها
انسان اگر چنانچه در خلال تحصیلی که مشغول تحصیل است یک قدم هم برای تهذیب نفس بردارد... این حوزه ها فاقد شدند این مطالب را. این نیست الآن، کم است اینها. اینها هم نمی گویند. کم است آن اشخاصی که حالا هم یک حوزۀ تهذیبی داشته باشند؛ یک حوزۀ اخلاقی داشته باشند؛ یک حوزۀ موعظه ای داشته باشند. یک دستهای ناپاک اینها را ساقط کرده؛ یعنی این حوزه ها را ساقط کرده است. ای آقا! فلانی اهل منبر است! خوب، اهل منبر باشد. حضرت امیر هم اهل منبر بود. اینها برای این است که این حوزه ها از این معنویاتی که دارند ساقط بشوند. مادیات هم که ندارند، یک آبرویی هم که در جامعه دارند که دولتها از این آبرویی که اینها در جامعه دارند می ترسند، از من و جنابعالی که نمی ترسند، من و شما که قدرتی نداریم، اگر از یک آخوندی، از یک مرجعی، بترسند، نه از دعای او می ترسند و نه از نفرین او می ترسند، کیْ آنها اعتقاد به دعا و نفرین دارند؟ آنها از ملتها می ترسند؛ می ترسند که اگر اهانتی به فلان بکنند ملتها بر آنها چه بشود. اگر ما به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هر دومان ساقط بشویم، خوب در بین ملتها هم، ملت هم از دست ما می رود؛ چنانچه رفته است
حالا؛ یک مقدار کمی از آن مانده، باقی اش از بین رفته. همه اش وقتی که انسان می شنود از اشخاص، هی اشکال بر این است که آخوندها این جورند و این جورند!
وضع حوزۀ نجف
در خصوص نجف یک زوایدی هست که در سایر جاها نیست؛ این از مختصات نجف است. حوزه، حوزۀ قدیمی هزار ساله است؛ دیگر حوزه ها حوزه های جدید هستند. حوزه در جوار حضرت امیر واقع شده، دیگران در جوار حضرت امیر نیستند. خوب، ما باید یک قدری مطالعه کنیم در وضع زندگی این مرد بزرگ. ما ادعا می کنیم شیعه هستیم؛ چه شیعه ای؟! خوب آن زهد دارد، من که ندارم، باز شیعه ام؟! او تقوا دارد، ما نداریم، باز شیعه هستیم؟! او وضع زندگی اش چطور است، ما نداریم، باز هم شیعه هستیم؟! شیعه هستی، آخر شیعه باید یک مشایعتی از او کرده باشد، یک تبعیتی از او کرده باشد تا شیعه باشد.
تعجیل در «توبه»
من می ترسم که وقتی که رسید به اینجایی که موت آمد برای ما، ما از این مذهب شیعه و از این اسلام و از اینها اصلاً خارج بشویم ـ خدای نخواسته ـ از این دنیا برویم! اگر بنا باشد که اعمال ما اینطور باشد که وضع زندگی ما وضع اعمال ما این نحو باشد که انسان ملاحظه می کند، بترسید از اینکه خدای نخواسته در آخر عمر وقتی که... در روایتی هست که وقتی که نفَس به اینجا رسید، یا نفَس به اینجا رسید و اشاره به حلقوم کرد، عالِم دیگر برایش توبه نیست! برای اینکه در آیۀ شریفه فرموده است که آنهایی که عمل می کنند «بِجَهالَةٍ»، آنها برایشان توبه است. عالِم حالا که مهلت دارد، توبه می تواند بکند؛ اما به شما سند دادند که از این مجلس می توانید بیرون بروید؟ شاید صاعقه آمدش. سندی ندادند که. به شما سند دادند که تا فردا زنده هستید؟ شاید نبودید! به ما سند دادند که تا ده سال دیگر زنده هستیم؟ خوب، شاید نبودیم. اگر جوانها به فکر نباشند
و به فکر نیفتند؛ ما به پیری رسیدیم و مصیبت را می دانیم آقا. من که حالا آمده ام به شما عرض می کنم، نه اینکه خود من یک آدمی هستم، آدم شدنْ مرحوم آقای حاج شیخ می گفت محال است! من عرض کردم که سنم یک قدری از شما زیادتر است، و شما وقتی به سراغ بنده می آیید اینجا حرف من را گوش کنید، از این جهت به شما عرض می کنم تا جوان هستید می توانید یک کاری انجام بدهید. ریشه های فساد در قلب جوان ضعیف است؛ هر چه بزرگ شد... آن روایت را ملاحظه کرده اید؛ من سابقاً [در احادیث] دیده ام که قلب انسان نقطۀ سفید است؛ بعد که چیز می کند، گناه می کند، نقطۀ سیاهی پیدا می شود؛ و هر چه گناه زیاد بشود، سیاهْ سیاهتر می شود. این جوان قلبش لطیف است، ملکوتی است، لکن وقتی که وارد شد در این جامعه ها، وارد شد در این چیزها، کم کم ـ خدای نخواسته ـ ابتلائات پیدا می کند. دائماً یک کاری می کند؛ یک شب و روزی از او نمی گذرد الاّ اینکه یک کار ـ نعوذبالله ـ خلافی می کند. خوب، این یک نقطۀ سودا در قلبش پیدا می شود؛ نه در این قلب، در آن قلبی که نفسانی و روحانی است. کم کم آن نقطۀ سیاه زیاد می شود؛ وقتی که به پیری رسید و قلبش سیاه شده است، او نمی تواند به این زودیها این قلب را برگرداند به حال اول؛ لکن شما جوانها می توانید؛ قدرت دارید؛ قدرت جوانی دارید. از این طرف قدرت جوانی دارید، از آن طرف این امور در شما ضعیف است الآن. هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم، بروی به طرف آخرت، آن چیزهایی که منافی است با سعادت انسان زیاد می شود؛ قدرت هم کم می شود. به سن پیری که رسید نمی تواند دیگر؛از او نمی آید توبه.
معنای واقعی توبه
توبه یک امری نیست که انسان بالفظ اَتوبُ اِلی الله کارش درست بشود! ندامت است. این ندامت به این زودیها نمی آید برای یک اشخاصی که پنجاه سال غیبت کرده؛ پنجاه [سال] فحش داده؛ ریشش را سفید کرده در فحش و غیبت! او نمی تواند.او تا آخر عمر
مبتلاست. اما [شما] جوانها که گاهی اتفاق می افتد ـ و نگذارید اتفاق بیفتد ـ اگر یک مجلسی دیدید که غیبت می کنند،در یک روایتی مثل اینکه هست که حضرت می فرماید: پاشو ازاین مجلس. می گوید نمی شود. گفت:اگر به پدرت فحش می داد تو پانمی شدی که جلوبگیری؟ پامی شدی دیگر! مثل اینکه یک همچو روایتی هست؛نگذارید غیبت بشود السامِعُ اَحَدُ المُغتابَیْن. این جور نیست که او غیبت می کند؛ منی هم که گوش می کنم اَحَدُ المغتابَیْن هستم. نگذارید که این مفسده ها پیدا بشود؛ خودتان را نصیحت کنید.
ایمان مستودَع و موقت
آقا شما چند نفر جوانید که عمرتان را گذاشته اید روی این کار، در صورتی که این کار برای شما یک منافع سرشاری ندارد. جوانیتان را دارید تلف می کنید. اگر چنانچه این جوانی را در راه خدا بدهید و در راه خدا تلف بکنید، تلف نشده؛ برای شما باقی است. اگر چنانچه خدای نخواسته شما هم مثل سایر اهل دنیا باشید، جوانی از دستتان برود، آنها دنیا را دارند، شما جوانی را دادید دنیا را هم ندارید، خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرَة. خوب، آنها دنیا را لااقل دارند. اگر بنا شد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سد راه هدایت ما بشود، کم کم زیاد بشود این معنی تا آنجایی که گفته می شود که شیطان ایمان را می خواهد... همۀ وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد. این آخر امرْ ایمان را از دست ما بگیرد. کسی سند ندارد که من ایمانم همین طور صاف! زیرا شاید مُسْتَوْدَع باشد.
گند عالِم فاسد در جهنم
من باید جدیت کنم؛ شما باید جدیت کنید. مهذب کنید خودتان را. موظفید علاوه بر تهذیب خودتان، رفقایتان را هم مهذب کنید. جرم شما مثل جرم سایرین نیست؛ در روایت است فقط این نیست که یک گناهی من می کنم؛ اگر چنانچه عالِم ارتکاب یک
معصیتی بکند، این جامعه را فاسد می کند: اِذا فَسَدَ العالِمُ فَسَدَ العالَم. این یک مطلب واضحی است که هر مقداری که شعاع وجودی این عالِم است، همان مقدار فاسد می کند. الآن عالِمهایی پیدا می شود ـ که درفرض کنید ـ که یک جایی، درتهران،درجاهای دیگر، پیدا می شود که همان جا که هستند یک محله را به گند زده اند! خوب گند این آخوند در آنجا یک محله را برده؛ در جهنم هم گندش را همه می شنوند؛ اذیت می کند همه را.
قرآن کریم: امانت نزد ما
ما وظیفه نداریم؟ آقا، این قرآن، این قرآن کریم پیش ما امانت است؛ ما وظیفه نداریم حفظ این قرآن کریم را بکنیم؟ حفظ این احکام اسلام را ما وظیفه نداریم بکنیم؟ وظیفۀ ما همین است که یک مطالب اصولی را بحث کنیم تا آخر. بعد از پنجاه سال که مطالب اصولی هم خیلی درست شده است، وقتی که اخلاقش را، عرض می کنم آدابش را، آداب دینی اش را اینها... اینها نیست اینطور. باید از اول این مطلب را شما در نظر داشته باشید، شما جوانید می توانید، از اول هر قدمی که برای علم برمی دارید، همان قدر یک قدم هم برای تقوا بردارید؛ برای تهذیب نفس بردارید؛ برای اینکه هوای نفس را کم کنید بردارید.
اعظمِ معاصی: اختلاف علما
برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چه تان است؟ چه دشمنی ای با هم دارید شما؟ هر کدام از یک بلدی هستید، همه تان هم اهل علم هستید، و همه تان هم ان شاءالله خوب هستید، چرا باید اینطور باشد که بگویند که آقایان اگر چنانچه یک صحبتی نشود، اگر چنانچه یک موعظه ای نشود، ممکن است یک انفجاری حاصل بشود! ممکن است که به جان هم بیفتند! آخر چرا؟ سر چی شما دعوا دارید؟ شما خیال می کنید دعوای شما دعوای بین دو نفر پهلوان است؟ دعوای شما پیش خدا اعظمِ از همۀ معاصی است؛ ... برای اینکه یک جامعه را شما به گند می زنید؛ یک نجف را شما ساقط می کنید در نظر
مردم. نجف اگر ساقط شد دیانت اسلام ساقط است. شما باید وقتی که وارد اینجا می شوید، وقتی اینجا هستید و از اینجا می خواهید بروید در یک شهر دیگری، باید مردم آن شهر از علم شما، از اخلاق شما، از ـ عرض می کنم که ـ اعمال شما، از همۀ اینها باید استفاده کنند و موعظه گیرند. شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید که بیخود من همۀ کارها را می کنم ولی می روم آنجا با ریا! نمی توانید. بالاخره کشف می شود فساد. خوب، فرض کنید توانستید؛ چند سال عمر می کنید؟ چند سال با ریا و تزویر و با خدعه و با فحشِ به مردم زندگی می کنید؟ صد و بیست سال؟ و حال اینکه صد و بیست ساله در بین ما نیست! در بین مردم هم خیلی خیلی کم اند ـ حالا ما فرض می کنیم صد و بیست سال؛ شما صد و بیست سال با خدعه و فریب توانستید یک زندگی [داشته باشید]؛ چه زندگی ای؟ چه زندگی ای؟ یک زندگی طلبگی! یک زندگی مبتذل! ما فرض می کنیم یک زندگی مثل هارون الرشید ـ اینطور فرض می کنیم که ـ یک زندگی ای شما صد و بیست سال عمر می کنید و یک زندگی ای پیدا می کنید مثل هارون الرشید! صد و بیست سال در مقابل غیر متناهی چه نسبتی دارد؟ بَعدش غیر متناهی معذبید! اگر چنانچه به دیانت اسلام اعتقاد دارید، اگر اعتقاد انسان باقی ماند و اینطور چیزها، خوب، فشارها وارد می کند.
خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش؛ عقل داده به اینها؛ عرض می کنم که قوۀ اینکه بتوانند خودشان را تهذیب کنند داده است؛ اکتفا به این نکرده، انبیا فرستاده است؛ کتاب فرستاده است؛ اولیا فرستاده است؛ مهذِّبین فرستاده است؛ اگر اینها تأثیر نکرد، باز فشارهایی در دنیا به آنها وارد می کند. اینها عنایاتی است که از طرف حق تعالی است که فشار بر آنها وارد می کند؛ یوغ و خنّاق بر آنها وارد می کند؛ حبسشان می برد و ـ عرض می کنم که ـ جلویشان را در امور می گیرند؛ عمامۀ آنها را برمی دارند، هزار اهانتها می کنند. اینها همه عنایاتی است که خدا بر شماها دارد، و ما خودمان نمی فهمیم که اینها عنایت است. اگر چنانچه با این هم آدم نشد، در مرضها فشارها بر او
وارد می شود. اگر در آنجا هم نشد، عِنْدَ النَّزْع فشار زیاد بر او وارد می شود. اگر آن هم نشد آن مهالک و آن «عَقَباتی» که در کار هست، در آن عقبات، در برازخ و در آن عقبات بر او چیز [فشار] واقع می شود. اگر نشد در قیامت بر او یک فشارهایی وارد می شود، برای اینکه جهنم نرود. لکن اگر نشد چطور؟ آخِرُ الدَّواءِ اَلْکیّ؛ خدا نکند به او برسد. در روایتی هست که لابِثینَ فیها اَحقاباً، این مال اشخاصی است که اهلِ ـ عرض می کنم که ـ هدایت هستند؛ یعنی اشخاصی هستند که دیانتشان محفوظ است! برای من و جنابعالی است! آن وقت هر «حَقْبه»اش چند هزار سال! آقا شما الآن یک سنگ گرمی را نمی توانید دستتان بگیرید، آتش است؛ بترسید از آتش! این آتشها را از حوزه ها بیرون کنید؛ از قلبهایتان این اختلافات را بیرون بکنید. مهذب کنید خودتان را. شما می خواهید وارد بشوید در یک جامعه ای، تهذیب کنید آنها را؛ از شما که تهذیب برنمی آید! کسی که خودش را نتواند اداره کند دیگران را می تواند؟! این دسته بندیها غلط است؛ این دسته بندیها فسق است. حوزه ها را ضایع می کند این کارها. دست بردارید از این لوطیگریها.
خطر نفوذ دشمن در حوزه ها
من همه اش خوف ـ خیلی خوف ـ از این مطلب دارم که یک اشخاصی در بین این جمعیتها پیدا می شود، پیدا شده باشد. ممکن هم هست که اینجا توی مدرسه ها نباشد، توی مدرسه ها ممکن است اصلاً نباشد، همه اشخاص مهذب و خوب باشند لکن او به وسایط، وسایط به واسطه، واسطه به واسطه برسد به اینکه تکلیف شرعی درست کنند!
تکلیف شرعی من این است که باید چه بکنم، تکلیف شرعی او هم این است که باید چه بکند! با این تکلیف شرعی یک فسادی در حوزۀ نجف ایجاد بکنند. آنها از آدم می ترسند؛ می خواهند این آدمها ساقط بشوند. آنها می خواهند آدمها را ساقط کنند. آن دستها بیاید حوزه ها را اینطور کند که اگر یک جوانی که برای آتیۀ اسلام مفید هست یا اشخاصی برای آتیۀ اسلام مفید هستند، اینها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر فایده بدهند به اسلام و مسلمین. شما باید فایده بدهید به اسلام؛ و الاّ یک موجود بیفایده ای که در اینجا باشد و نه درس بخواند نه درس بدهد نه هیچ، این چه اثری دارد؟ اینها اگر چنانچه تحصیل کرده اند، چه کرده اند، آنهایی که در اینجا هیچ کاری ندارند، خوب، بروند مشغول کار بشوند؛ مشغول تهذیب مردم بشوند.
برنامۀ اخلاقی برای آیندۀ طلاب
شما جوانها باید خودتان را مهیا کنید برای آتیه. آتیۀ شما بدتر از آتیۀ ماست. ما آتیه مان تمام شد دیگر. من چند سال دیگر هستم؟ من هفتاد سالم است؛ از ما تمام شد. ما این نفَسهای آخر هستیم، چند روز دیگر می گذرد و تمام می شود. شما برای آتیۀ اسلام باید به درد بخورید. آتیۀ شما یک آتیۀ بدی است. باید مجهز بشوید. دستهای دشمنهای کثیر برای شما هست از هر طبقه. مجهز بشوید؛ تهذیب کنید خودتان را آقا. اخلاقتان را تهذیب کنید. حب دنیا را از دلتان بیرون کنید ـ این دنیای ناداشته! آنها حب دنیا دارند، دنیایش را هم دارند؛ من و شما حبش را داریم! آن مفسده اش را داریم، آن مصلحتش را نداریم! خودش را نداریم، حبش را داریم! حُبُّ الدُنیا رَأسُ کلِّ خطیئة ما ذِئْبانِ ضاریانِ ـ در قطیع غَنَم ـ هذا مِن اَوَّلهِ و هذا مِن آخِرِه و اضرِّ بر این ظاهراً از حب نفس
است و از حب دنیاست یک همچو چیزهایی. آن ـ حالا اگر با این تعبیر هم نباشد ـ واقع مطلب همین است. دین اسلام، دین ما را، از بین می برد این حب نفس؛ این حب جاه؛ این حب مسند ـ اینها دین را ازبین می برد. یک قدری فکر کنید که این حب را از دلتان بیرون بکنید.چیزی نیست. آخراین صحیح نیست که اینها حب دنیا داشته باشند؛ آن هم این دنیا!
من تکلیفم این بود که امروز به آقایان این مطالب را عرض بکنم، و آن مقداری که از قِبَل من است ابلاغ بکنم به آقایان که آقایان خیلی توجه داشته باشند این نحو کارها که انجام می گیرد، یا بنا دارند انجام بدهند یا امثال ذلک، اینها به ضرر آبروی خودشان تنها تمام نمی شود؛ به ضرر آبروی یک جامعه تمام می شود، به ضرر آبروی یک ملت تمام می شود، به [ضرر] اسلام تمام می شود. و شما خیلی مسئولید در این باب اگر چنانچه جلوی مفاسد را نگیرید. دست بردارید از اینطور اختلافات جزئی و امثال این اختلافات جزئی که خیلی مبتذل است! بسیار مبتذل است! مبتذل! خودمان این را نمی فهمیم چقدر مبتذلیم. ما مبتذلیم! ما یک اشخاصی هستیم که جامعه هم، کأَنه دنیامان را رأس خودمان قرار داده ایم. حب نفس ما... چیزی دست ما نیست! همه را از دست ما گرفته اند. ما را زیر یک مدرسه ای، کنج یک مدرسه ای، یک خانه ای، کنج یک خانه [گذاشته اند]! سر این مدرسه، سر این کنج خانه دعوا کنیم! سر چی دعوا کنیم؟ این دعوا دارد؟! این حرفها چیست آقا؟ شما با نظر رحمت نگاه کنید به بندگان خدا. خوب، هر کسی حق دارد خوب یک کاری بکند، به شما چه اگر خلاف شرع است؟... امر به معروف و نهی از منکر برای شما... امر به معروفش کنید، دعوا و چیز دیگر لازم نیست.
ان شاءالله خدای تبارک و تعالی به همۀ آقایان توفیق عنایت کند؛ و اصلاح حال همۀ حوزه های اسلامی را ان شاءالله بکند؛ و ما را مجهز کند برای آن دنیا. این دنیا از دست ما رفته و می رود، چیزی نیست؛ چیز حسابی نیست که انسان به او دل ببندد، مهم آن دنیاست. ان شاءالله خداوند آن دنیای شما را آباد کند؛ و شما را موفق کند به خدمت به اسلام و مسلمین؛ و شما را مهذب کند؛ و خود شما در فکرِ تازه ان شاءالله بیفتید. و فردا ان شاءالله مباحثمان ...