در نجف اشرف سر هر چهار راهی و خیابانی و کوچه ای مأمورانی برای دستگیری اهل علم ـ فقط افراد معمم ـ گذاشته بودند. ساعت خاصی مقرر کرده بودند که مثلاً از ساعت 6 غروب شروع کنند، اما خوب از آنجایی که نیروی کافی برای گماشتن در سر هر کوچه و خیابانی نداشتند خواه ناخواه از افرادی استفاده کرده بودند ...
امام به کفشداری که میرسید با اینکه آقای فرقانی که یکی از همراهان همیشگی امام بود اجازه نمیدادند که کفش ایشان را آقای فرقانی بردارد و به کفشداری بدهد، ایشان نعلین خودش را در میآورد و همانجا جلوی میز کفشداری میگذاشتند، بعد هم داخل ایوان حرم حضرت امیر(ع) میرفت...
آیت الله العظمی حکیم فرموده بود من آدمی به ادب آقای خمینی ندیدم. در جلسه درس، بعد از نماز، در جلسه بیرونی و در اندرون یکسان نشسته است و تکان نمیخورد، زانو به زانو شود و چهره عوض بکند، یک آدم مؤدب و موقر و سنگین که در همه حالات و همه جا یکسان است. ایشان چهرهاش در همه جا همان قیافهای بود که شما ملاحظه کردید، فرق نمیکرد...
....آن زمان که آقاروح الله به دنیا آمد، هشت سال از فوت ناصرالدین شاه مىگذشت. عده اى او را شاه شهید مى نامیدند و هر ساله برایش مجالس فاتحه برگزار مىکردند. چرا که او براى زیارت حضرت عبدالعظیم به شهر رى رفته بود که توسط یک جوان جانباخته بنام میرزارضاکرمانى به ضرب گلوله کشته شد...
من اگر هر جا وظیفۀ شرعى ام ایجاب بکند نمی توانم ساکت بنشینم.
عراقى ها به من گفتند می توانید در عراق بمانید به شرط آنکه فعالیت نداشته باشید و جواب من به آنها این بود که من هر جا که باشم باید به وظیفه خودم عمل کنم. من در این دنیا جز به یک محل کوچک براى نشستن به چیز دیگر نیاز ندارم و این مقدار جا در این عالم به هر حال پیدا می شود...
از این ماجرا تعجب کرده بودم که چگونه امام با وجود آن همه مشغله فرصت می کنند که تمام مقالات را بخوانند و تمام جزئیات را زیر نظر دارند.
مواردی را که امام بر روی آنها انگشت می گذاشتند و در آنها دخالت می کردند بسیار حساس بود.
امام مدیر روزنامه را ملزم ساختند که آن خبر را در روزنامۀ خود تکذیب کند و خواستۀ خود را با قدرت و با شدت تمام پیگیرى کردند.
در گزارشهای سرهنگ افضلی آمده بود که ایشان مرتب بیرون می روند و قدم می زنند و این وضع نگران کننده است و نباید ایشان را تنها گذاشت.
امام هیچگاه در برابر دشمنان اسلام کرنش و تواضع نکرد و این در حالى بود که امام در برابر یک طلبه و مردم عادى کمال تواضع را می نمود.
تشخیص امام این بود که مشى مبارزاتى باید با آگاهى و حرکت عمومی مردم همگام باشد.
این تصور غلطی است که تو از امام داری. ایشان مستقیماً حرف طرف را می شنود و مستقیماً تصمیم می گیرد. کسی در امام نفوذ ندارد.
اگر من پیشنماز بودم و رضاخان لباس را ممنوع مى کرد همان روز با لباس تغییر یافته به مسجد مى آمدم و به میان اجتماع مى رفتم.
امام، به هنگام شهادت حاج آقا مصطفى بجز اظهار رضایت چیز دیگرى نفرمودند.
برای ملاقات رزمندگان قطارى آماده شد و رزمندگان را با همان سر و وضع و لباس و کلاه و پیشانى بندهایى که داشتند. از منطقۀ عملیاتى به حسینیۀ جماران رساندیم. قبل از ملاقات برادر محسن رضایى فرماندۀ کل سپاه با اظهار تشکر از عنایت امام این پیروزى بزرگ را به ایشان از قول تمامى رزمندگان اسلام تبریک گفت ...