از کارهای مداوم امام در مدت اقامتشان در نجف این بود که هر شب بعد از نماز مغرب و عشا که منزل برمیگشتند اول در حدود نیم ساعت قرآن میخواندند و کسی را هم به ملاقات نمیپذیرفتند. ما نمیدانستیم که این برنامه امام است، من کاری داشتم به آقای رضوانی گفتم من میخواهم خدمت امام بروم، ایشان گفت نمیشود. بار دوم هم این قضیه تکرار شد مجددا آقای رضوانی فرمود نمیشود. گفتم مگر امام چکار میکند که نمیشود؟ ایشان گفت امام الآن قرآن میخواند و فرموده است کسی را داخل نفرستید، بگذارید من قرآنم را بخوانم بعد بیرونی میآیم اگر کسی با من کاری داشت آنجا با من صحبت کند. بعد از قرآن خواندنشان امام بیرونی میآمدند و آنجا طلاب و اهل علم و فضلا جمع میشدند و بحث علمی داشتند امام هم تشریف میآوردند و در آن بحثها شرکت میکردند و نظریات خودشان را ارائه میکردند. آنجا هم یکساعت بیشتر طول نمیکشید بعد از یکساعت بلند میشدند. در این هنگام تقریباً ساعت، سه از شب نجف میشد. امام وقتی که سه ساعت از مغرب میگذشت حرم حضرت امیر(ع) مشرف میشد و زیارت مفصلی میخواندند. آن ایام و آن اوایل که هنوز ایرانیها زیاد نبودند و هنوز کاروانها راه نیفتاده بود امام فراغتی داشتند و کسی مزاحم ایشان نمیشد اول اذن دخول میخواندند. اینجا یک نکته جالبی که شاید خیلیها به آن توجه نداشتند این است که بعضی از شبها امام به طور عادی مشرف میشدند یعنی کسی نمیآمد جلوی امام را بگیرد امام هم به طور عادی اذن دخول میخواندند و وارد حرم میشدند و سپس روبروی حضرت امیر(ع) زیارت امینالله را میخواندند. بعد قسمت پشت سر و قسمت بالا سر حضرت مینشستند و زیارت جامعه را میخواندند و دعاهایی که خودشان تصمیم داشتند بخوانند مفصل میخواندند. بعضی وقتها اوضاع غیر عادی میشد مخصوصاً زمانی که ایرانیها در نجف بودند و کاروانها میآمدند. وقتی میدیدند که امام دارد از همان درب صحن مشرف میشود اطراف امام را میگرفتند دست امام را میبوسیدند. امام به کفشداری که میرسید با اینکه آقای فرقانی که یکی از همراهان همیشگی امام بود اجازه نمیدادند که کفش ایشان را آقای فرقانی بردارد و به کفشداری بدهد، ایشان نعلین خودش را در میآورد و همانجا جلوی میز کفشداری میگذاشتند، بعد هم داخل ایوان حرم حضرت امیر(ع) میرفت. اول که وارد ایوان میشد سمت چپ یک گلدستهای است که قسمت پایین آن گلدسته مقبره مرحوم مقدس اردبیلی است، امام مقابل قبر مقدس اردبیلی میایستادند و فاتحهای میخواندند و سپس عبور میکردند و اذن دخول میخواندند. وقتی که شلوغ میشد خیلی دست ایشان را میبوسیدند، عبایشان را میبوسیدند، زنهای عرب میآمدند عبای امام را میبوسیدند. وقتی که زنها حمله میکردند ما مواظب بودیم. امام دستشان را میپیچیدند به عبا که اگر زنان آمدند دست امام را ببوسند از روی عبا ببوسند. بعد از زیارت که شاید حدود یک ساعت طول میکشید ایرانیها میآمدند و خیلی مزاحمت ایجاد میکردند از این رو زیارت خودشان را مختصرتر میکردند و زودتر زیارت را میخواندند و از حرم خارج میشدند.
منبع:
خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور(صص 93-88)
منابع مرتبط:
خاطرات خادمان و پاسداران
اقلیم خاطرات
خاطرات مبارزه و زندان
خاطرات سیاسی - اجتماعی دکتر صادق طباطبایی
.
انتهای پیام /*