اصول اخلاق
علمای اخلاق گفته اند: اصول اخلاق در انسان چهار اصل می باشد: شهوت، غضب، قوۀ علمیه، و قوۀ عدالت.
البته علمای اخلاق در اصول اختلاف دارند؛ چون بعضی از علمای اخلاق، اصول اخلاق را سه اصل می دانند؛ زیرا قوۀ عدل و تعدیل را قدرت نفس می دانند، ولی بعضی دیگر اصول اخلاق را چهار اصل می دانند که عبارت است از قوۀ شهوت، عدل، غضب و علم.
ناگفته نماند که هر یک از اینها مقتضای خود را به طور اطلاق مقتضی می باشند؛
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 354 شهوت، مقتضی ملایمات خود است که حاصل شود ولو تمام عالم خراب و نابود شود، و این قوه نظر ندارد بر اینکه اگر من هیجان کردم و هرچه را که مایلم انجام دهم، عالم خراب می شود، و اگر فهم داشت و می فهمید که خراب می شود، می گفت: به جهنم که خراب می شود، من باید به «ما یلایم» خود برسم، البته اگر انسان از چنین قوۀ عاصی جلوگیری نکند و جلویش را سدّ ننماید، او را به هلاکت می اندازد؛ چون برای این مبدأ، تقاضای این گونه از مقتضیات، جبلّی و قهری است، و این شأن هر علتی نسبت به معلول خود است که به طور اطلاق خواهان معلول است.
به همین نحو قوۀ غضب «ما یلایم» خود را می خواهد ولو خانمانها خراب شود و عزیزها ذلیل گردند.
این قوه اگر خودش باشد و ذاتش، الی غیر النهایه شعله های خرابی و فساد بر اعمال این قوه و حصول مقتضیاتش مترتب می شود و ابداً از اقتضای خود دست بردار نیست؛ برای اینکه محال است، شی ء من نفسه از مبدأیت ذاتی خود دست بردار باشد؛ زیرا این معنی، مساوق با دست برداری ذات از ذات است و این محال است.
و همچنین قوۀ خیالیه هم که به آن قوۀ شیطنت می گویند، طالب ریاست است و از تشکیل صور و ترتیب مقدمات در رسیدن به اقتضای ذاتی خود به هیچ نحوی کوتاهی ندارد که تقاضای «ما یناسب» ذات خودش را نداشته باشد و از حیله و بازی دادن و گول زدن و فریب دادن مردم و اخفای «ما یلایم لها» دست نمی کشد، ولو در رسیدن به مقتضای خود ـ مثلاً به مرتبۀ کدخدایی ـ هزاران تلفات باشد، پس انسان باید این قوا را تعدیل کند.
همان گونه که دایره، یک مرکزی دارد که نسبت جمیع نقاط به آن مرکز، علی حدٍّ سواء است، و بعیدترین نقاط دایره به مرکز، آن نقطه ای می باشد که سر شعاع دایره به آن برسد، و اصلاً دایره حاصل می شود از اینکه یک سر خطی ثابت نگه داشته و سر دیگرش را از یک نقطه چرخانده و به همان نقطۀ اُولی که مبدأ بوده برگردانیم. پس ابعد نقاط به مرکز، آن نقطه ای خواهد بود که سر این خط که برمی گردد به آن برسد،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 355 پس لابد این نقطه، در محیط دایره خواهد بود و نقاطی که دور محیط می باشند، همه بعیدترین نقاطی هستند که ممکن است در این دایره فرض شود، و همه به یک میزان از مرکز دورند، پس اگر یک نقطۀ معینی را روی محیط فرض کنیم و در مقابل آن نقطه در محیط، نقطۀ دیگری را هم معین کنیم، اگر بخواهیم از یکی از این نقطه ها به نقطۀ دیگر خطی وصل کنیم، باید آن را از مرکز عبور داده تا به نقطۀ دیگر وصل شود، و وسط این خط به طور حقیقی مرکز خواهد بود.
همچنین هر یک از این اصول ـ قوۀ علم و شهوت و غضب و عدل ـ به منزلۀ یک دایره است که نقطۀ مرکزی آن، قوۀ اعتدال است، پس از این مرکز و حد اعتدال هرچه رو به ضعف بگذارد، دور از اعتدال است تا برسد به آن درجۀ ضعیفی که اگر بخواهد از آن هم ضعیف تر باشد معدوم می شود، پس این آخرین نقطۀ بعیده از مرکز و حد اعتدال خواهد بود و بین آخرین نقطۀ ضعف و بین مرکز، نقاط و مراتب و درجاتی از طرف تفریط واقع خواهد گردید، و همین طور اگر از این مرکز و حد اعتدال، به طرف بالا برود تا آن اندازه ای که نسبت به این مرکز نهایت بُعد را داشته باشد، آن هم آخرین مرتبه در قوّت است که دیگر امکان ندارد زیادتر از آن باشد؛ این نقطه هم، طرف افراط آن حد اعتدال و نقطۀ مرکزی است، و بین این آخرین نقطۀ بُعد و مرکز درجات، طرف افراط صفت و قوه است. پس با این فرض، برای هر صفتی و قوه ای یک حد اعتدال است که اصل ثمرۀ فاضلۀ آن، ثبت به این درجه است، و اگر از این نقطۀ اعتدال مرکزی به این طرف یا به آن طرف برود، در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته و ثمرۀ فاضله، از آن قوه حاصل نخواهد گردید.
بنابراین: چنانکه علمای اخلاق گفته اند: چهار قوه است، هر یکی را یک مرکز و حد اعتدال است؛ لذا اصول اخلاق و ثمرات و فضایل این چهار مرکز و چهار قوه، حال اعتدال این چهار قوه است که ریشۀ فضایل انسانی و اخلاقی بر اینها مترتب می باشد، و چون گفتیم که هر قوه یک مرکز دارد و لابد یک طرفش که در نهایت بُعد از مرکز اعتدال است در جانب ضعف می باشد، و طرف دیگر مقابل آن نقطه که در نهایت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 356 بُعد از مرکز است در جانب قوّت و شدت است که از یکی به افراط و از دیگری به تفریط تعبیر کردیم؛ لذا منشأ و اصول رذایل و اوصاف خبیثه و مهلکه، هشت عدد می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 357