باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل سوم تبیین قول حق در مسأله نفس و نقد سایر اقوال
عدم ورود اشکالات بنا بر قول حق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

عدم ورود اشکالات بنا بر قول حق

عدم ورود اشکالات بنابر قول حق

‏و اما بنا به عقیدۀ ما که گفتیم: نفس، جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست این‏‎ ‎‏اشکال مرتفع است؛ زیرا ما گفتیم که نفس، موجودی صاحب اطوار و شؤون بوده و‏‎ ‎‏ذو مراتب است و مادامی که در طبیعت است یک شأن طبیعی دارد که به جهت این‏‎ ‎‏شأن، همان موجود طبیعی است؛ جسم است، نامی است، حیوان است، و هر قدر جنبۀ‏‎ ‎‏تجردی پیدا کند، دیگر به آن جهت تجردی؛ مادی، طبیعی، جسم، نامی و‏‎ ‎‏حیوان نیست.‏

‏و بالجمله: همان موجود طبیعی است که یک مرتبه اش بالا رفته و به حس لمسی‏‎ ‎‏متبدل شده است، البته حس لمسی در عین حال که جنبۀ مادیت دارد، جهت تجردی‏‎ ‎‏هم دارد، تا به تدریج قوای دیگر ـ مثل وهم و خیال ـ که پیدا شد به تجرد خیالی‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 107

‏می رسد و باز بالاتر که رفت، تجرد عقلانی حاصل می شود. البته نه اینکه تمام نفس‏‎ ‎‏مجرد عقلی باشد، بلکه یک حقیقت ذو مراتب است که در یک مرتبه، مجرد عقلانی‏‎ ‎‏است و در یک مرتبه، خیال است، و در یک مرتبه، قوۀ واهمه، و در مرتبۀ دیگر سامعه،‏‎ ‎‏باصره، ذائقه و لامسه، و در مرتبۀ دیگر جسم، نامی و حیوان است.‏

‏البته نه اینکه قوا طوری باشند که از هم منعزل باشند؛ مثلاً لمس، چیزی باشد که در‏‎ ‎‏کنار افتاده و ممتاز و منفک از باصره، و باصره ممتاز از آن باشد و برای اینها یک ترکیب‏‎ ‎‏اعتباری قائل باشیم، قضیه این طور نیست، بلکه یک هویت است که همۀ اینها از‏‎ ‎‏شؤون آن می باشند. در لمس، مدرِک همان است که در ذوق است؛ لذا می گویی: من‏‎ ‎‏چشیدم، من لمس کردم، پس لامس و باصر یکی است، و سامع همان است، و مدرک‏‎ ‎‏عقلیات نیز همان است. پس این شی ء عجیب در عین حال که یک هویت است، در‏‎ ‎‏بعضی مراحل لامس است، در بعضی مراحل باصر است، در بعضی مراحل سامع‏‎ ‎‏است، در بعضی مراحل متخیل است، در بعضی مراحل مجرد است، در بعضی مراحل‏‎ ‎‏جسم است، در بعضی مراحل حیوان است، در بعضی مراحل نامی است و در بعضی‏‎ ‎‏مراحل هیولی است.‏

‏از هیولای اُولی تا مرتبۀ عقلانیت یک هویت است که دارای شؤون و مراتب‏‎ ‎‏است و مادامی که در طبیعت است و تجرد پیدا کرده، اگر انسان فقط آن مرتبه را‏‎ ‎‏لحاظ کند، ممکن نیست حیوان و جسم بر آن حمل شود، و آن وجهۀ طبیعی که‏‎ ‎‏از شؤون طبیعی آن است، جسم و نامی است و تمام اجناسی که در طبیعت است بر‏‎ ‎‏او صدق می کند.‏

‏آن وقتی که محمولی را بر این هویت حمل می کنیم این طور نیست که بعض‏‎ ‎‏مراتبش را علی حده ببینیم؛ زیرا مراتب از هم جدا نیستند و چون جدا نیستند، وقتی که‏‎ ‎‏دیدن و شنیدن محقق شد می گویی: من دیدم، من شنیدم، البته نه چنین است که‏‎ ‎‏یک قسمت از نفس شنیده است و یک گوشه از نفس دیده است و مجازاً به نفس‏‎ ‎‏نسبت دهی.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 108

‏بالجمله: بنا به عقیدۀ آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ هیچ اشکالی ندارد مادامی که نفس در طبیعت‏‎ ‎‏است، جسم، نامی و حیوان باشد، ولی بعد از آنکه تجرد پیدا کرد و مستقل شد و از‏‎ ‎‏طبیعت بیرون رفت و در آن افقی که هیچ مادیت در او نیست قرار گرفت، دیگر جسم‏‎ ‎‏و حیوان نیست، صورت این بدن هم نیست؛ چون که ارتباط قطع می شود، نه این بدن،‏‎ ‎‏مادۀ اوست، و نه آن مجرد، صورت این بدن است. آنهایی که بر خلاف قول آخوند‏‎ ‎‏گفته اند دچار اشکال شده اند و متحیّرند که چه بگویند، این است که بعضی آمده و‏‎ ‎‏تجرد نفس را منکر شده اند. و بعضی به عدم بقای نفس بعد از بدن قائل شده اند. و‏‎ ‎‏بعضی در حمل صورت بر ماده و حمل ماده بر صورت گرفتار شده اند. بلی همۀ این‏‎ ‎‏حیرتها، برای این است که نفس را آن طوری که هست نتوانسته اند صاحب شؤون و‏‎ ‎‏اطوار تشخیص بدهند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 109