عدم ورود اشکالات بنابر قول حق
و اما بنا به عقیدۀ ما که گفتیم: نفس، جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست این اشکال مرتفع است؛ زیرا ما گفتیم که نفس، موجودی صاحب اطوار و شؤون بوده و ذو مراتب است و مادامی که در طبیعت است یک شأن طبیعی دارد که به جهت این شأن، همان موجود طبیعی است؛ جسم است، نامی است، حیوان است، و هر قدر جنبۀ تجردی پیدا کند، دیگر به آن جهت تجردی؛ مادی، طبیعی، جسم، نامی و حیوان نیست.
و بالجمله: همان موجود طبیعی است که یک مرتبه اش بالا رفته و به حس لمسی متبدل شده است، البته حس لمسی در عین حال که جنبۀ مادیت دارد، جهت تجردی هم دارد، تا به تدریج قوای دیگر ـ مثل وهم و خیال ـ که پیدا شد به تجرد خیالی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 107 می رسد و باز بالاتر که رفت، تجرد عقلانی حاصل می شود. البته نه اینکه تمام نفس مجرد عقلی باشد، بلکه یک حقیقت ذو مراتب است که در یک مرتبه، مجرد عقلانی است و در یک مرتبه، خیال است، و در یک مرتبه، قوۀ واهمه، و در مرتبۀ دیگر سامعه، باصره، ذائقه و لامسه، و در مرتبۀ دیگر جسم، نامی و حیوان است.
البته نه اینکه قوا طوری باشند که از هم منعزل باشند؛ مثلاً لمس، چیزی باشد که در کنار افتاده و ممتاز و منفک از باصره، و باصره ممتاز از آن باشد و برای اینها یک ترکیب اعتباری قائل باشیم، قضیه این طور نیست، بلکه یک هویت است که همۀ اینها از شؤون آن می باشند. در لمس، مدرِک همان است که در ذوق است؛ لذا می گویی: من چشیدم، من لمس کردم، پس لامس و باصر یکی است، و سامع همان است، و مدرک عقلیات نیز همان است. پس این شی ء عجیب در عین حال که یک هویت است، در بعضی مراحل لامس است، در بعضی مراحل باصر است، در بعضی مراحل سامع است، در بعضی مراحل متخیل است، در بعضی مراحل مجرد است، در بعضی مراحل جسم است، در بعضی مراحل حیوان است، در بعضی مراحل نامی است و در بعضی مراحل هیولی است.
از هیولای اُولی تا مرتبۀ عقلانیت یک هویت است که دارای شؤون و مراتب است و مادامی که در طبیعت است و تجرد پیدا کرده، اگر انسان فقط آن مرتبه را لحاظ کند، ممکن نیست حیوان و جسم بر آن حمل شود، و آن وجهۀ طبیعی که از شؤون طبیعی آن است، جسم و نامی است و تمام اجناسی که در طبیعت است بر او صدق می کند.
آن وقتی که محمولی را بر این هویت حمل می کنیم این طور نیست که بعض مراتبش را علی حده ببینیم؛ زیرا مراتب از هم جدا نیستند و چون جدا نیستند، وقتی که دیدن و شنیدن محقق شد می گویی: من دیدم، من شنیدم، البته نه چنین است که یک قسمت از نفس شنیده است و یک گوشه از نفس دیده است و مجازاً به نفس نسبت دهی.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 108 بالجمله: بنا به عقیدۀ آخوند رحمه الله هیچ اشکالی ندارد مادامی که نفس در طبیعت است، جسم، نامی و حیوان باشد، ولی بعد از آنکه تجرد پیدا کرد و مستقل شد و از طبیعت بیرون رفت و در آن افقی که هیچ مادیت در او نیست قرار گرفت، دیگر جسم و حیوان نیست، صورت این بدن هم نیست؛ چون که ارتباط قطع می شود، نه این بدن، مادۀ اوست، و نه آن مجرد، صورت این بدن است. آنهایی که بر خلاف قول آخوند گفته اند دچار اشکال شده اند و متحیّرند که چه بگویند، این است که بعضی آمده و تجرد نفس را منکر شده اند. و بعضی به عدم بقای نفس بعد از بدن قائل شده اند. و بعضی در حمل صورت بر ماده و حمل ماده بر صورت گرفتار شده اند. بلی همۀ این حیرتها، برای این است که نفس را آن طوری که هست نتوانسته اند صاحب شؤون و اطوار تشخیص بدهند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 109