جواب از استدلال اهل تناسخ
علی ایّ حال با این بیانات خواسته اند تناسخ را تمام کنند که آیات و ظاهر کلمات اقدمین بر آن دلالت دارد.
ولی ناگفته نماند: اولاً: ظواهر در مقابل ادلۀ عقلیه به هیچ نحوی نمی توانند پایداری کنند، و اگر در ظاهر کلمات قرآنی ولو بر فرض کلماتی باشد که ظاهرش این باشد که خدا جسم است یا خدا دوتاست و یا اینکه خدا مضلّ و ظالم است، این ظواهر حجیت نداشته و نزد دلیل عقلی کأن لم یکن است، بلکه حقیقةً باید بالبتّ و الیقین گفت این ظواهر حتماً اراده نشده اند.
ثانیاً: اینکه آقایان تناسخیها که به این آیات استدلال می کنند، اولاً: آیۀ شریفه «اخْسَئُوا» مثلاً چه دلالتی دارد؟ مگر جز این می باشد که به آنها با کلمۀ «اخسئوا» که موقع دور کردن سگ می گویند و به تندی کردن به سگ اختصاص دارد تندی می کنند، و شاید به جهت توهین است به آنها که با چنین کلمه ای آنها را دور می کنند و از تکلم باز می دارند، پس مراد خصم این است که چون به آنها «اخْسَئُوا» می گویند معلوم می شود آنها سگ شده اند و سگ شدن آنها دلیل بر جواز تناسخ است، حال آنکه از ظاهر این آیه چنین مطلبی استفاده نمی شود.
اگر آقایان تناسخی با رجعت که ضروری مذهب ماست پیش می آمدند بهتر بود؛ چون رجعت را خصم می تواند بگوید این است که روح و نفس در بدنی داخل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 192 می شود و ما چون اصلاً محال می دانیم نفسی که از بدن خارج شد دوباره به جسد دیگری متعلق شود، حال تفاوت نمی کند که دوباره در بدن سابق حلول کند یا در بدن دیگری از ابدان انسانی، و همچنین ممکن نیست به بدن حیوانی از حیوانات تعلق گیرد، همۀ اینها روی یک میزان محال است، پس اگر رجعت و یا معاد جسمانی را برای صحت تناسخ دلیل می آوردند سر و صورتی داشت.
ولی ناگفته نماند: اولاً: اینها ـ یعنی تناسخیها ـ خلط و اشتباه کرده اند میان تناسخ مُلکی و تناسخ ملکوتی، آنکه محال است تناسخ ملکی است و الاّ تناسخ ملکوتی به این نحو که ملکوت نفس مجلای انشایی و ظهوری است و از باطن خود طبق ملکات خویش و مناسب با باطن و ملکات خود صوری انشا می کند که آن صور بدل نفس که مجلی و ظهور باطن آن است. البته در عالم آخرت عالم اشباح و عالم شکل و صورت هست، نه اینکه ماوراء و فوق این عالم فقط عالم عقل باشد و بس، بلکه عالمی است برای غیر آن کسانی که به تجرد عقلانی رسیده اند ـ یعنی هر کس به تجرد عقلانی محض نرسید ـ عالم آن، عقلی صرف نیست، بلکه عالمی است که خالی از مقدار و شکل نیست.
فلذا نفس در آنجا ظلّ دارد که ظهور اوست، چنانچه در این عالم قوای بدن ظهور نفس است. بلی بدنی که در این عالم دارد نوعی تقدم بر نفس دارد، ولی آنجا بدن مقدم بر نفس نبوده و ظهور باطن او بوده و کاملاً به انشای آن منشأ می باشد، و نفس هم مناسب با آنچه در باطن خود به نحو ملکات دارد ظهور و بروز خواهد نمود.
آخوند رحمه الله به این نحو جواب داده است و از آیۀ شریفۀ «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ» هم این طور جواب داده که اول، مراد از جلود را تمام بدن گرفته است، سپس گفته است: بدنی را که نفس مطابق با یکی از ملکات خود انشا می نماید
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 193 که عین ظهور النفس است تماماً می سوزد، آن گاه آن ملکه ای که طبق آن، این صورت از باطن نفس انشا شده است آن هم به واسطۀ این ریاضت و سوختن ـ بسته به قوۀ آن ملکه، که به یکباره از باطن می سوزد، یا محتاج دفعات در سوختن باشد که هر دفعه طبق آن بدن خلق و انشا می شود ـ خواهد سوخت، سپس بعد از آنکه آن خُلق از باطن تمام شد و باطن نفس از آن تصفیه شد و به ترتیب همین طور ملکات رذیله همه از باطن نفس رد شد و سوخته گردید اگر اعتقاداً مؤمن و مسلمان باشد بعد از همۀ این فشارها آن نور ایمان و نور توحید و نور شفعاء غلبه کرده و از زندان ناری مستخلص می گردد، و اگر اعتقاداً غیرمؤمن و کافر باشد، چون هویت ذاتش جهل مرکب است، لذا تصفیه شدن ندارد و گرفتار تعذیب ابدی خواهد بود.
هذا کله بنابر اینکه جلود را تمام بدن بگیریم، و اما اگر مراد از جلود همان پوست باشد جواب پر واضح است که پوست که سوخت، پوست دیگر روییده می شود؛ چنانچه اگر در این عالم این پوست سوخت، پوست دیگر به جای آن می آید و ممکن است آن هم بسوزد.
و اما جواب از قضیۀ حشر و معاد جسمانی و رجعت که به آنها از طرف ما تلقین گردید این است که: معاد جسمانی ان شاء الله در موقع خود و بعد از طی مقدماتش خواهد آمد، و معلوم خواهد شد که قضیه اصلاً چنین نیست که آقایان قائلین به معاد جسمانی گفته اند که این خاک ریزه ها را جمع می کنند و بدن درست می شود، این اصلاً قول به معاد جسمانی به عین بدن نیست، بلکه به مثل بدن است، منتها خودشان ملتفت نیستند که این قول به معاد جسمانی به عین بدن نیست، خودشان چیزی را می گویند که اصلاً ملتفت نیستند و توجه ندارند که مستلزم انکار معاد می باشد.
و اما جواب از قضیۀ رجعت این است که آنکه برای ما مسلّم است اصل رجعت است و این ضروری مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم، اما بر مازاد بر این، که بدنی خلق می شود، یا آن بدن اوّلی را آورده و ارواح پاک رجعت کنندگان در آن داخل می شود دلیل نداریم، فلذا ممکن است قضیۀ رجعت به نحو تمثّل مثالی ولو در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 194 عالم ملک صورت بگیرد، و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد؛ زیرا ما بر اصل رجعت دلیل داریم نه بر کیفیت آن، و کیفیت آن ضروری مذهب ما نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 195