فصل سوم
مراتب و درجات انسان
قوایی که انسان دارد، به ترتیب در انسان حاصل می شود؛ جلوتر از همه، قوۀ شهوت حاصل می گردد؛ مثلاً بچه ای که متولد شد، شهوت در او جلوتر از قوای سه گانۀ دیگر است و لذا بالطبع مایل به باطل است، و شاید در این مرتبه، قوۀ غضب هم حاصل شود، ولی خیلی ضعیف است؛ چون اگر او را از اکل و پستان مادر منع کنند، در مقام دفع برمی آید؛ ولو به اظهار انزجار باشد، و به تدریج این قوه قدرت می گیرد و یا اینکه حتی مرتبۀ ضعیفه اش هم بعد از مدتی حاصل می گردد، سپس قوۀ واهمه حاصل می شود که گاهی از آن به قوۀ شیطنت تعبیر می شـود.
البته همۀ این قوا، شریف و لازم هستند؛ مثلاً اگر قوۀ شهوت نباشد، بقای نوع، ممکن نمی گردد و استبقاء نوع منوط به این قوه است و بلکه بقای شخصی هم، به قوۀ شهوت محتاج می باشد، حتی قوۀ واهمه هم بسیار قوۀ شریفی است؛ زیرا اگر انسان تدبیر نداشته باشد و در کارهای خود بدون قوۀ تدبیر اقدام کند، نمی تواند زندگی خود را ادامه دهد و امور معاش خود را اصلاح نماید، ولی اگر قوا، خودسر باشند و مجال آزادی داشته باشند و بدون قیدی از قیود کار کنند، فساد به دنبال دارند، پس لازم است تحت یک میزان صحیح وارد شوند و در هر اقتضائی که دارند و به هر چیزی که مایلند با اجازه و رخصت وارد شوند؛ چون اینها قدرت تمییز ندارند که بفهمند از
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 365
مقتضیاتشان در بعضی از موارد، ترتب فساد و اختلال نظام و اقتحام در مهلکه است.
در نتیجه، قوۀ دیگری لازم است که قوۀ ناصحه و عاقله و ممیزه است و این قوه در مملکت بدن، بعد از اینها حاصل می شود و چون بعد حاصل می شود غلبه اش بر این قوا سخت است، به جهت اینکه او باید قلعه گیری کند و طوری مستقر شود که اینها را تحت تسخیر حکومت خود بیاورد و حال آنکه اینها قبلاً مستقر شده اند و خودشان را در صفحۀ قلب با تمام توابع گسترده اند، پس غلبه بر اینها مشکل است و تسلط بر اینها بدون ارتیاض نفس ـ که در حقیقت همان به تضعیف کشاندن اینها است ـ کار دشواری است، و اگر اینها به هرچه مایل شدند، عنانشان را شل نگه داریم، قوی می شوند؛ چون اینها سابقۀ تصرف در قلب دارند و خارج کردن ریشه های واردۀ اینها از قلب، امر مشکلی است.
بنابراین: قوۀ تمییز و عقل به تنهایی کافی نیست، لذا حضرت احدیت، انبیا و مرسلین و اولیاء الله و علماء بالله را برای اعتضاد این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را لجام کنند و تحت فرمان عقل، بلکه عقل کل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کرده و توابع رذیله را از صفحۀ دل بردارند، و به همین معنی از حضرت ابوعبدالله جعفر بن محمّد علیه السلام در اول کافی روایت شده و از اینها به جهل تعبیر آورده شده که جنودش را قریب هفتاد و پنج شمرده اند و جنود عقل را هم قریب به هفتاد و پنج تا فرموده است.
انبیا و اوصیا، جنود رحمانی را به هر نحوی که ممکن بوده، قولاً و فعلاً تقویت فرموده اند، البته فعل آنها بیشتر در این معنی راسخ بوده و مردم را به خدا توجه داده اند و بلکه وجودشان در این معنی بیشتر از اقوال آنها دخیل می باشد. اگر تاریخ انبیا مورد دقت قرار گیرد، معلوم می شود که خود افعالشان، دعوت به حقیقت و سعادت می باشد و آثار انبیا و قصص و حکایات آنها در این معنی خیلی دخیل است؛ مثلاً فلان غزوه را که ذکر نمودند، باید جهات افعال آنها را دید، و قصص قرآنی از قبیل احوال
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 366
موسی بن عمران علیه السلام و یوسف علیه السلام و آدم علیه السلامرا از جهت نکته ای که ما ذکر کردیم باید دقت کرد تا ملتفت شد که چه کرده اند و در راه هدایت بشر چگونه کوشیده اند و وضع خودشان با خدا چگونه بوده است، حضرت امیر علیه السلام نه فقط معلم قولی بشر بلکه معلم عملی است؛ چنانکه عملاً در زمان خودش معلم بوده است.
حضرت زین العابدین علیه السلام با آن عملش بشر را تعلیم داده و می دهد و چقدر این ادعیه که شاید از مختصات شیعه باشد، برای بشر مفید است و دستور عملی برای اوست؛ اگرچه آنها همان دعا را که می خواندند و با خدا مناجات می کردند، در حقیقت با خدای خودشان مناجات داشتند، ولی اگر ما خوب بنگریم، برای ما پند است.
می توان گفت: حضرت زین العابدین علیه السلام کمتر از حضرت صادق علیه السلام ترویج دین ننموده است و عصر آن حضرت علیه السلام گرچه طوری بوده که ممکن نبود حضرتش کسی را دعوت به دین نماید و حتی از حضرتش یک نفر مسأله سؤال نمی کرد، اما در همان حال که در خانۀ خود نشسته، نیمه شبها با خدا مناجات می کرده و این مناجات که به دست مردم می رسید، مورد انتفاع قرار می گرفت.
در معارف، بهترین و مؤثرترین آثار حضرات، همان ادعیه شان است؛ چون وقتی که حضرات جواب سؤال مردم را می دادند ناچار بودند که طبق متفاهم عرفی و افق عقل مردم تکلم نمایند؛ زیرا آنچه از معارف که به حضرت صادق علیه السلام رسیده است، با چندین درجه تنزل هم، حضرت نمی تواند آن را به مردم عادی منتقل کند، ولی چون توجه ادعیه به خداست آنچه که حق مطلب است ادا فرموده اند و آداب ذلّ عبودیت و عزّ ربوبیت را مراعات فرموده اند، و می توان گفت: ادعیه، همان قرآن صاعد است و قرآن، قرآن نازل است که روی قرآن و خطابش به مردم بوده و تنزل کرده، ولی روی ادعیه الی الله می باشد، و در نتیجه انبیا و ائمه علیهم السلام فعلاً هم داعی به حق هستند، چنانکه در زمان خودشان هم داعی به حق بودند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 367