پارسایی
در عهد حضرت امیرالمؤمنین(ع) طرز حکومت اصلاح شده و رویه و اسلوب
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 242 حکومت صالح بود. آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت می کرد، که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی می کرد که یک طلبۀ فقیر هم نمی تواند زندگی کند. به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد؛ و پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد. پیراهن آستین پاره را بر تن کرد. در صورتی که بر کشور بزرگ و پرجمعیت و پردرآمدی فرمانروایی می کرد.(628)
* * *
حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگی اش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قراری که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان نمی توانستند بشکنند، با زانو می شکستند آن نان را و با آب تناول می کردند. این حکومت اسلام بود. می فرمود که ـ به طوری که نقل شده است ـ من می ترسم که در یکی از حوالی مملکت من یکوقت یک گرسنه ای باشد، یکوقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم«سیر»، و رعیت من یک نفرشان ـ ولو در بعض از اجزاء مملکت ـ اینها گرسنه باشند.(629)
1 / 4 / 50
* * *
جشن برای او باید بگیرند که وقتی که احتمال این را می دهد که در آخر مملکت یک گرسنه ای باشد، به خودش گرسنگی می دهد. آنی که کنار مسجد، دارالاماره اش و
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 243 دکة القضائش همین مسجد کوفه ـ یک گوشه ای از مسجد کوفه ـ دکة القضائش هست و روی زمین می نشیند و یأکُلُ کَمٰا یأکُلُ العَبیدُ و یَمْشِی کَما یَمْشِی الْعَبید». وقتی هم پیراهن گیرش می آید پیراهن نو را به «قنبر» می دهد، پیراهن کهنه را خودش بر می دارد و آستینش هم، آستینش هم که بلند است پاره می کند همانطور می پوشد و می رود خطبه می خواند؛ یک مملکتی هم دارد که دَه مقابل مملکت ایران است. این جشن دارد.(630)
1 / 4 / 50
* * *
امیرالمؤمنین که خلیفۀ صحیح پیغمبر است، شما ببینید چه جور زندگی این داشته؛ سلطان بوده، سلطنتش تقریباً یک دامنۀ بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته تا برود افریقا و کذا، همه جاها را این سلطنت داشته است؛ آن وقت زندگی اش را ببینیم چه است، که روزش چه جوری می گذشته، شبش چه جوری می گذشته، چه جوری زندگی می کرده، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جور بوده، توجهش به مردم چه جوری بوده، با ضعفا چه جور بوده. غصه می خورد که مبادا من نان جو می خورم، می ترسم که یک نفری در سر حد کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم خوراک داشته باشد.(631)
30 / 7 / 57
* * *
دستگاه و بارگاهش این مسجد است؛ توی این مسجد می آید می نشیند، همه می آیند حرفهایشان را به او می زنند، از مسجد هم لشکر درست می کند، می فرستد به این طرف و آن طرف برای، عرض می کنم پیشرفت اسلام، لکن زندگی اش همان است که عرض کردم که یک پوست هست.(632)
6 / 8 / 57
* * *
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 244 حضرت امیر با سلطنتِ ـ جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم ـ با خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمی دانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها [بوده]؛ این یک همچو دامنه ای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنۀ سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا اینهایی که اینها می گویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آنی که نقل می کنند یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش می خوابیده اند؛ روز هم این را می گذاشتند آنجا برای شترشان علف می ریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن [صندوقچه] را ـ به حَسَب نقل ـ مُهر می کرده، آنجایی که توی آن [نان] جو بوده است، مُهر می کرده است که مبادا اینها باز کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند، یک چربی، یک چیزی، که این مثلاً به واسطۀ ترحمی که فرزندانش می خواستند به پدر بکنند، و زینب مثلاً می خواسته به پدر بکند، [خورشتی] داخل این بکند، مُهر می کرده که دست نخورده باشد؛ این خوراک حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ بود.
آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم، می گویند بوده است؛ وقتی که برایش غذا می آورند، ایشان غذا برای افطارش می آورد، می بیند که نمک آورده و شیر؛ می گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکی اش را بردار. می گویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان من شیر را بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است، حاکم اسلام است.(633)
8 / 8 / 57
* * *
حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره اش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مُهر می کرده که مبادا دخترش
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 245 مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود. سرش را مهر می کرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوری اش بوده.(634)
14 / 8 / 57
* * *
حاکم دوم که دیگر توسعۀ حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقریباً. آن هم آن حاکم که زندگی اش ـ یک پوست داشت، آنجا شبها روی آن دوتایی (زن و شوهر) می خوابیدند، که حضرت امیر باشد و فاطمۀ زهرا ـ سلام الله علیها ـ و روزها علف شترش را روی آن می ریختند که علف بخورد آن.(635)
17 / 8 / 57
* * *
آن کسی که در رأس بود، در زندگی از همۀ افراد پایین تر بود: شاید در یمامه، شاید در سرحدات یک نفر باشد که گرسنه باشد؛ یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب بکند؛ بنابراین من اینجا که هستم باید زندگی ام این باشد یعنی یک لقمه نان با یک قدری نمک. این حکومت ما بود.(636)
15 / 12 / 57
* * *
بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول الله پیدا شد حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ بود و مع الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیرۀ ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات ایشان را در خطبه ها، در نامه ها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می فرستادند در اطراف. یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سیطره
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 246 بودند. و وقتی که می فرستادند، سفارشهایی که می کردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید؛ و چه جور هم رفتار می کردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در تاریخ هست. زندگی خود امیرالمؤمنین که معروف است همه می دانند. یک آدم متعارف نمی تواند آنطور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگی ات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی می فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا می شود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. اینطور نیست که هرکس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی ای بشود. بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم می آورد. در هر صورت در زندگی اش وقتی که انسان می بیند، می بیند که یک پوستی بوده است ـ اینطور نقل می کنند ـ که شبها این پوست را می انداختند و خودشان با حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رویش می خوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش می ریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی توانست آنطور زندگی بکند، هیچ کس. همچو زندگی و خودشان هم می فرمایند شماها نمی توانید؛ لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت اینطوری بود و اینطور خاضع در مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعۀ ریاستش اینقدر زیاد بود و قدرت ارتشش آنطور، آنطور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی ای که خودش نصب کرده او را دعوت می کند، که یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف، وقتی که ـ به حسب نقل ـ قاضی ایشان را احضار می کند، همان قاضی که خودش نصب کرده، تشریف می برند. وقتی قاضی می گوید یا اباالحسن، می گوید نه. باید من و او را علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و به من با کنیه که یک احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که قاضی رسیدگی می کند و حکم بر ضد حضرت امیر می دهد، حق می دهد. منتها یهودی می آید ایمان می آورد، اسلام می آورد. می بیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگی شان، وضع عدالتشان، رسیدگی شان به فقرایشان معروف است. [در ]تاریخ هم هست که خانه هایی بوده است که مطلع نبودند که کی می آید برایشان چیز می آورد. ایشان می بردند. از یک جایی می رفتند،
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 247 بچه ها گریه می کردند. ایشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع کردند یک صدای مثل صدای شتر که بچه ها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچه ها گریه می کردند. دلم می خواهد حالا که می روم بخندند بچه ها. این یک حاکمی است که توسعۀ حکومتش از حجاز تا مصر، تا ایران تا افریقا، تا همۀ اینها، بوده است.(637)
30 / 3 / 58
* * *
همان که بعد از اینکه مقام ریاست داشت ـ به حسب اصطلاح شما ـ تمام ایران و عراق و مصر و جاهای دیگر در زیر سلطۀ او بود، رفتارش با مردم آن طور بود که هیچ کس نمی تواند آن رفتار را داشته باشد. در خطبۀ جمعه، گاهی که یک وقتی که در خطبۀ جمعه آمده بودند و منبر بودند، دامنشان را حرکت می دادند برای اینکه پیراهن را شسته بودند. و پیراهن عوضی نداشتند.(638)
7 / 10 / 59
* * *
دوم شخص اسلام، علی بن ابی طالب ـ سلام الله علیه ـ است. ایشان خودش یک کارگر بوده؛ یعنی، قنات حفر می کرده، می رفته است قنات می کنده است آب بیرون می آورده، لکن برای خودش نه، بعد از آنکه بیرون می آمده، وقف می کرده برای مستمندان، برای آنها. یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشۀ خودش هم کار می کرده و در عین حالی که آن طور قنات ها را ـ چندین قنات از ایشان هست ـ کنده با دست خودش. و همان روز ـ به حسب نقل ـ همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او و به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت دنبال کار... این، دو نفر شخص اول اسلام که کارشان باید سرمشق باشد برای همۀ ما.(639)
11 / 2 / 61
* * *
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 248