معرفت
تو خیال می کنی که امتیاز نماز حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، با ما این است که «مّد» «ولاالضّالین» را طولانیتر می کند؟ یا قرائتش صحیحتر است؟ یا طول سجود و رکوع و اذکار و اورادش بیشتر است؟ یا امتیاز آن بزرگوار به این است که شبی چند صد رکعت نماز می خواند؟ یا مناجات سیدالساجدین، علیه السلام، هم مثل مناجات من و تو است؟ او هم برای حورالعین و گلابی و انار این قدر ناله و سوز و گداز داشت؟ به خودشان قسم است «و إنَّهُ لَقَسَمٌ عَظیمٌ» که اگر بشر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لاٰإلٰهَ إلاَّالله امیرالمؤمنین را بگویند نمی توانند! خاک بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت علی، علیه السلام! به مقام علی بن ابی طالب قسم که اگر ملائکه مقرّبین و انبیای مرسلین ـ غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست ـ بخواهند یک تکبیر او را بگویند نتوانند. حالِ قلب آنها را جز خود آنها نمی داند کسی.(578)
* * *
حضرت مولی الموالی می فرماید: وَالله لاَبْنُ أبی طٰالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه. «به خدا قسم که پسر ابوطالب مأنوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش.» زیرا که آن سرور حقیقت این عالم را مشاهده کرده به چشم ولایت، و جوار رحمت حق تعالی را به هر دو عالم ندهد. و اگر به واسطۀ مصالحی نبود، در این مجلس ظلمانی
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 218 طبیعت نفوس طاهرۀ آنها لحظه ای توقّف نمی کرد. و خود وقوع در کثرت و نشئۀ ظهور و اشتغال به تدبیرات مُلکی، بلکه تأییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی است که ما تصور آن را نمی توانیم کنیم.(579)
* * *
یقین علی بن ابیطالب، علیه السلام، او را به آنجا رسانده که می فرماید: «اگر همۀ عالم را به من دهند که یک مورچه را در حبّه ای که برداشته ظلم کنم، نخواهم کرد.»(580)
* * *
کسی که تحمل این قرآن را می تواند کند وجود شریف ولی الله مطلق، علی بن ابی طالب، علیه السلام [است]؛ و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزّل از مقام غیب به موطن شهادت.(581)
* * *
آن کسی که زمام یک مملکتی که از حجاز گرفته تا مصر و همۀ اینجاها را؛ ایران و سایر جاها تحت سلطۀ او بود، و قدرت جسمی و روحی خودش آنطور بود، می بینیم که از یکی از افراد پایین و متوسط متواضعتر است. و این قدرتها ابداً در روح او تأثیر نکرده. برای اینکه، روح این قدر بزرگ است که همۀ عالم را می گیرد. یک روح مجردی که از این آلایشها تجرد پیدا کرده است، اینقدر وسیع است که همۀ عالم مثل یک نقطه می ماند در آن. آنها لایق زمامداری اند. اسلام آنها را زمامدار کرده است.(582)
25 / 9 / 58
* * *
علی ـ علیه السلام ـ در وقتی که رسول اکرم، به حسب روایت، فرمود که تو شهید
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 219 خواهی شد، به فکر این بود که آیا با سلامت دین یا نه. سؤال می کند که من هنگام شهادت دینم سالم است. می فرماید که بله. آن چیزی که اولیای خدا توجه به او داشتند سلامت در دین و سلامت نفس بود.(583)
28 / 2 / 60
* * *
شما شیعۀ همان هستید که می فرمود: اگر همۀ عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل همه می ایستم. آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز می ایستاند. آن اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت اوست. و شما هم شیعۀ او هستید. و امیدوارم که از روحانیت او و از علومی که خدای تبارک و تعالی به او عنایت کرده است و از نفخات الهی که در روح مبارک او دمیده شده است، به شما و همۀ ما نصیبی داده بشود.(584)
28 / 1 / 61
* * *
نگذاشتند و نشد که ائمۀ ما ـ علیهم السلام ـ آن طوری که می خواستند بروز بدهند حقایق را، این هم بسیار مورد تأسف است، تأسف این از تأسف او بالاتر است، این چه علمی بوده است که نزدیک وفات، حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیخ گوشی به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ فرموده است و ایشان به حسب روایت ـ می فرماید ـ که «هزار باب از علم ـ یا هزار علم، هر کدام چه ـ برای من حاصل شد». این علم معمولی که دست ما هست، دست فقها هست، دست فلاسفه هست، دست عرفا هست، این نیست. او چه بوده است که حضرت امیر می گوید که من علم جم دارم، «هٰیهُنٰا عِلماً جَمّاً»، لکن حَمَله نیست، این علم فقه نبوده، علم فقه را تعلیم کرده اند، هیچ در او قصوری نشده است، این فلسفه و این چیزهایی که دست ماهاست اینها هم نبوده است و
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 220 این مورد تأسف است که مهلت ندادند به اینها، نشد. در آن وقت حَمَله ای که آنها می خواستند نبود و آن علوم با خود آنها به ملأ اعلی رفت، و ما باید تا آخر دنیا تأسف از این بخوریم که از آن هیچ بهره نداریم؛ و او بلااشکال از این علوم رسمی که دست بشر است و دست مسلمین است، از اینها خارج است، برای اینکه اینها حَمَله داشتند، آن که حَمَله نداشته است، آنکه مورد تأسف خود ائمه ـ علیهم السلام ـ بوده است که پیدا نکردند کسانی را که به آنها تعلیم بدهند آن علوم را، و قرآن که مخزن همه علوم است، نشد که آنها تفسیر کنند، و آن معارفی که در قرآن هست آنها بیان کنند برای ما. اینها از تأسف هایی است که ما باید در گور ببریم.(585)
18 / 5 / 63
* * *
بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیۀ حضرت معلوم می شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی تواند صادر بشود. «اِلٰهی وَ سَیِّدی وَ مَوٰلاٰیَ و ربی صَبَرْتُ عَلیٰ عَذٰابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلیٰ فِرٰاقِکَ» کی می تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی ترسد لکن می ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر می نالد، از فراق حضرتِ حق تعالی ناله می زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر می شود، از این عشق صادر می شود، از این عشق به خدا صادر می شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست، و این سبب شده است که ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق اَفْضَلُ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَین. فرضاً که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی این عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 221 ترویج پیدا کند، لکن چون مبدأ، مبدأ عشقی نبود، «افضل من عباده ثقلین» نخواهد شد. انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلاً اجر ندارد و اصلاً فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که «اَفْضَلُ مِنْ عِبٰادَةِ الثَّقَلَیْن». این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست، دست او نیست، چشم، چشم او نیست، یدالله است، عین الله است. اینها را ما با لَقْلَقۀ لسان می گوییم و نمی توانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است، اما تصورش را نمی توانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.(586)
23 / 6 / 63
* * *
ان شاءالله ، این روز که بزرگترین روزهاست در مذهب تشیع به همۀ مسلمانها، به همۀ شیعیان جهان خصوصاً، به ملت بزرگوار ما مبارک باشد.
من گاهی فکر می کنم که ما با چه شباهتی می توانیم دعوی کنیم که شیعۀ آن بزرگوار هستیم. اگر متفکرین، نویسنده ها، کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور می توانیم ادعا کنیم که ما شیعۀ این بزرگوار هستیم، باید همه و همۀ کسانی که دعوی تشیع می کنند ـ الاّ معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمۀ هدیٰ بودند ـ ما اظهار عجز کنیم که نمی توانیم. من نمی توانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم، لکن برای اینکه یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند، بررسی او را و بررسی حال ماها را.
در بُعد معارف، کسی که ادعیۀ حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 222 بررسی کرده باشد، می داند که پایه اش روی چه پایه ای هست؛ یعنی، آن که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمۀ هدیٰ. دعوی معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه معارفی هستیم، این آسان است، دعوی هم خیلی کرده اند. اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم نمی توانیم پیدا کنیم یک شباهتی ما بین خودمان و او. آن عشقی که مولا به خدای تبارک و تعالی داشته است که در دعای کمیل عرض می کند که «من فرضاً جهنم را بتوانم تحمل کنم ولی چطور فراق تو را تحمل کنم»، این را می شود یک کسی شعر بگوید؛ یکی کسی نثر بگوید، یکی خطابه بخواند و بگوید چه. اما واقعیت این طور است؟ ماها این طور هستیم؟ امثال ماها این بودند که اصلش پیششان فراق از حق تعالی مطرح بوده است؟ فراق به قدری که به آتش جهنم، آتش جهنم غیر از این آتشهاست؛ آتش جهنم قلب را هم می سوزاند؛ یعنی، قلب معنوی را می سوزاند، علاوه بر اینکه جسم را می سوزاند در قلب انسان هم هست، وارد می شود، قلب معنوی انسان را هم می سوزاند و ایشان می گویند «من فرضاً او را تحمل کنم اما فراق تو را چه کنم». این را هر کس پیش وجدان خودش حساب بکند که واقعاً از فراق حق تعالی تا حالا یک لحظه شده است که تأثر پیدا کند که من فراق دارم از حق تعالی؟ اینها، ادعاهایش خیلی آسان است، خیلی از دراویش ادعا کردند، خیلی از کسانی که اهل معرفت اند ادعا کردند، اما واقعیت را انسان وقتی حساب بکند، مسئله این نیست.
یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است نه یک مقام بالایی است که حضرت امیر می فرماید، دیگران هم همین طور که «عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید می ترسند و عبادت می کنند. یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت می کنند. این دو تا عبادت یکی اش مال اُجَرا هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که عبادتش را می کنیم، برای محبتی است که به خدا
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 223 داریم». شما حساب کنید که اگر برای ما وعدۀ قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاویدانند و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم می کردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان می دیدید این را که محبت خدا شما را را وادار کند به عبادت؛ نه خوف، نه رجا، نه جهات نفسانی.
عرض کردم که این ادعاها را می شود کرد که من بگویم من هم محبت دارم، امّا ما محبتی نداریم به خدا، هر چی هست حب نفس است، هر چی هست مال خودمان است. تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم؛ یعنی، آن قدم اولی هم که اهل سیر می گویند که یقظه است، ما باز بیدار نشده ایم، خِدر طبیعت در ما الآن هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.(587)
4 / 1 / 65
* * *
من واقعاً نمی دانم راجع به حضرت امیر از کجا شروع کنم؛ مسئله بغرنجی است؛ مسئله ای نیست که انسان بتواند بفهمد این همه ناله هایی که ایشان می زده است، سر در چاه می کرده ناله می کرده، هر جا می رسیده ناله می کرده، این دعاهایی که از ایشان وارد شده است که در آن، آن همه ناله است، اینها چی است. آیا حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ برای خاطر اینکه توجه به این دنیا دارد و از مرتبۀ وحدت به سوی کثرت آمده است، این قدر فریاد می زند؟ آیا توجه به کثرت موجب این همه فریاد ایشان است؟ آیا در آن ناله های شب و در آن چاهها، که ایشان ناله می زده است و در آن مواردی که ایشان با خدای تبارک و تعالی مناجات می کرده است، راجع به این معنا بوده است؟ راجع به این بوده است که خدایا، مرا از جوار خودت برگرداندی به عالم کثرت؛ و همان حرفی که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند؛ از ایشان نقل شده است که یغان علیٰ
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 224 قلبی و اِنِّی لاََسْتَغْفرُ الله فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرة. این «یغان علی قلبی»، یعنی همین طوری یک کدورت حاصل می شده یا همین رجوع به کثرت کدورت بوده؟
توجه به این عالم طبیعت با اینکه در نظر آنها جلوۀ خداست، مع ذلک، از آن جلوۀ باطنی و از آن مرتبۀ غیر حضرت الوهیت، آنها را واداشته است. از این جهت ناله می زدند. این مسئله است که ما نمی توانیم ادراکش را بکنیم.(588)
23 / 5 / 66
* * *
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 225