بخش سوم: تاریخ پیامبر اکرم (ص)
صفات پیامبر
تواضع
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1369

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1393

زبان اثر : فارسی

تواضع

تواضع

‏ ‏

‏     ‏‏رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که علمش از وحی الهی مأخوذ بود و روحش به قدری بزرگ‏‎ ‎‏بود که یکتنه غلبه بر روحیات میلیونها میلیون بشر کرد، تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را‏‎ ‎‏زیرپا گذاشت و نسخ جمیع کتب کرد و ختم دایرۀ نبوت به وجود شریفش شد، سلطان دنیا و‏‎ ‎‏آخرت و متصرف در تمام عوالم بود ـ باذن الله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود.‏‎ ‎‏کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد پایین‏‎ ‎‏می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود «من بنده ای‏‎ ‎‏هستم، می خورم مثل خوردن بنده و می نشینم مثل نشستن بنده‏‎[1]‎‏». از حضرت صادق،‏‎ ‎‏علیه السلام، نقل است که پیغمبر، صلی الله علیه و آله، دوست داشت بر الاغ بی پالان سوار شود و‏‎ ‎‏با بندگان خدا در جایگاه پست طعام میل فرماید، و به فقرا به دو دست خود عطا فرماید. آن‏‎ ‎‏بزرگوار سوار الاغ می شد و در ردیف خود بندۀ خود یاغیر آن را می نشاند. در سیرۀ آن سَرور‏‎ ‎‏است که «با اهل خانۀ خود شرکت در کارِ خانه می فرمود، و به دست مبارک گوسفندان را‏‎ ‎‏می دوشید، و جامه و کفش خود را می دوخت؛ و با خادم خود آسیا‏‏[‏‏ب‏‏]‏‏ می کرد و خمیر‏‎ ‎‏می نمود؛ و بضاعت خود را به دست مبارک می برد؛ و مجالست با فقرا و مساکین می کرد و‏‎ ‎‏همغذا می شد‏‎[2]‎‏.» اینها و بالاتر از اینها سیرۀ آن سرور است و تواضع آن بزرگوار است. در‏‎ ‎‏صورتی که علاوه بر مقامات معنوی، ریاست و سلطنت ظاهری آن بزرگوار نیز به کمال بود.‏‏(215)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     در حدیث است که جبرئیل کلید خزاین ارض را در حضور خاتم النبیین، صلّی الله علیه‏‎ ‎‏و آله، آورد و عرض کرد در صورت اختیار آن از مقامات اخروی شما نیز چیزی کم‏‎ ‎‏نشود. حضرت برای تواضع از حق تعالی قبول نفرمود و فقر را اختیار فرمود.‏‎[3]‎‏(216)‏

*  *  *


کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 91

‏     صورت ظاهر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، و سایر مردم فرقی نداشت، و لهذا بعضی‏‎ ‎‏از اعراب غریب که به حضور مبارکش می رسیدند و آن حضرت با جمعی نشسته بودند،‏‎ ‎‏می پرسیدند: کدام یک پیغمبر هستید‏‎[4]‎‏ آنچه پیغمبر(ص) را از غیر ممتاز می کند، روح‏‎ ‎‏بزرگ قوی لطیف آن سرور است، نه جسم مبارک و بدن شریفش.(217)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     وضع زندگی پیغمبر اکرم(ص) بسیار ساده بود. از مقام و منصب خود به نفع زندگی‏‎ ‎‏مادی استفاده نکردند تا چیزی از خود به جای گذارند. و آنچه را که باقی گذاشتند علم‏‎ ‎‏است که اشرف امور می باشد. خصوصاً علمی که از ناحیۀ حق تعالی باشد.(218)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏حضرت رسول ـ صلی الله  ‏‏[‏‏علیه و آله‏‏]‏‏ و سلم ـ در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که‏‎ ‎‏هرکس به من حقی دارد بگوید، خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب پا شد گفت من یک‏‎ ‎‏حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا که می رفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به‏‎ ‎‏اینجا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانه ام از بوده، شما هم شانه تان باز کنید. بسیار‏‎ ‎‏خوب. شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من می خواستم ببوسم بدن رسول الله را! ولی‏‎ ‎‏مسئله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آن وقت بوده است و بعضی جاهای‏‎ ‎‏دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هرکس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه تو‏‎ ‎‏دهشاهی از من برداشتی‏‏!(219)‏

14 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     حکومت اسلام مثل حکومتهای دیگر از قبیل سلاطین، از قبیل رؤسای جمهوری‏‎ ‎‏نیست. حاکم اسلام حاکمی است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 92

‏می آمد جلوس می کرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات‏‎ ‎‏مردم در مسجد اجتماع می کردند؛ و طوری بود اجتماعشان که کسی که از خارج می آمد‏‎ ‎‏نمی فهمید که کی رئیس مملکت است و کی صاحب منصب است و کی از فقراست. لباسْ‏‎ ‎‏همان لباس فقرا و عشرتْ همان عشرت فقرایی. و در اجرای عدالت طوری بود که اگر‏‎ ‎‏چنانچه یک نفر از پایین ترین افراد ملت بر شخص اول مملکت، بر سلطان، بر‏‎ ‎‏رعیت ادعایی داشت و پیش قاضی می رفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار‏‎ ‎‏می کرد و او هم حاضر می شد.(220)‏

18 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏آنهایی که سرتاسر کشور اسلامی را اداره می کردند، آن هم آن کشوری که از حجاز تا مصر،‏‎ ‎‏افریقا، عراق، ایران و همۀ این ممالک اسلامی که می بینید، اروپا هم یک مقداری اش تحت فرمان‏‎ ‎‏بود، مع ذلک اینطور نبود که معاملاتشان با رعیت، معاملۀ فرمانفرما و فرمانبر باشد. خود رسول‏‎ ‎‏اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وضعشان با مردم مثل یکی از سایرین بود، یکی از اشخاص‏‎ ‎‏بود. نه یک منزل فرمانفرمایی داشتند و نه در محافل که بودند یک امتیازی بود که مردم ببینند که‏‎ ‎‏این بالا نشستن است و پایین نشستن، این مسائل مطرح نبود‏‏.(221)‏

26 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     صدر اسلام را ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ صدر اسلام وضع حکومت چه طور بود. پیغمبر اسلام ـ صلی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله و سلم ـ با مردم چه طور رفتار می کرد در عین حالی که با کفّار، وقتی که نمی شد‏‎ ‎‏هدایتشان بکنند و توطئه گری می کردند، با خشونت رفتار می کرد؛ با ملت چه طور رفتار‏‎ ‎‏می کرد؛ یک پدر مهربان و بالاتر از یک پدر مهربان بود.(222)‏

2 / 6 / 58 

*  *  *


کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 93

‏     پیغمبراکرم که شخص اول بود و بنیانگذار اسلام و بنیانگذار هدایت مردم،‏‎ ‎‏سیره اش را بروید ببینید چه جور بوده. آیا هیچ وقت سلطه جو بوده؟ وقتی با همین‏‎ ‎‏اشخاصی که رفقایش بودند، دوستانش بودند، دیگر سیاه و سفید و اینها مطرح نبود،‏‎ ‎‏نشسته بودند همه با هم، دور هم می نشستند؛ یکی آنجا بنشیند یکی پهلویش، بالا و‏‎ ‎‏پایین باشد، این هم نبوده.(223)‏

15 / 4 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏     پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود با اینکه مقامش آن بود ولی خدمتگزار بود. خدمت‏‎ ‎‏می کرد.(224)‏

15 / 9 / 59 

*  *  *

‏     در وقتی که رسول الله آن وقت ‏‏[‏‏در رأس‏‏]‏‏ حکومت بود، آن وقت در مدینه بودند، در‏‎ ‎‏مدینه تشکیل حکومت بود بساط، لکن وضعش این طوری بود. از آن طرف، در مقابل‏‎ ‎‏هیچ قدرتی خاضع نبود، برای اینکه او خدا را می دید. کسی که توجه دارد به اینکه‏‎ ‎‏قدرت هر چه هست مال خدای تبارک و تعالی است و دیگران هیچ نیستند، این دیگر‏‎ ‎‏نمی تواند خاضع بشود در مقابل یک قدرتمندی.(225)‏

7 / 6 / 61 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏رسول خدا در مدینه که مرکز حکومت ایشان بود وسعۀ حکومتش هم آن وقت زیاد بود،‏‎ ‎‏عرب می آمد می دید که چند نفر نشستند دور هم با هم صحبت می کنند، او نمی توانست بفهمد‏‎ ‎‏که کدام یکی اینها در رأس واقع است و حاکم است و کدام یکی از اینها پائینتر هستند.‏‏(226)‏

13 / 10 / 62 

*  *  *

‎ ‎

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 94

  • )) مکارم الاخلاق؛ ص 12، فصل دوم.
  • )) بحارالانوار؛ ج 16، ص 226.
  • )) امالی صدوق؛ مجلس 69، ح 2.
  • )) بحارالانوار؛ ج 16، ص 229.