پرچمی برای تکیه مان
نوشته : مژگان بابامرندی امیر محمد لاجورد
تمام بچه های محل جمع شدیم و قرار شد تکیه بزنیم . هرچه پول داشتیم روی هم گذاشتیم و هرکس مسئول خرید چیزی شد . پول بین بچه ها تقسیم شد . خریدن پرچم به من وخواهرم افتاد . همه مغازه ها را گشتیم . آخر کار ما سخت بود و باید خوب از عهده آن بر م آمدیم .
سوزن چرخ با نخ سبز تند تند بالا و پایین می رفت و اسم امام ها را روی پرچم می نوشت . یاسمن : « دلم می خواست من هم می توانستم کمی بدوزم ...»
عاقبت پرچمی را دیدم که خیلی از آ ن خوشم آمد . یا ابالفضل . بزرک بود و خوش رنگ . یاسمن هم به همان نگاه می کرد . معلوم بود او هم دوست دارد همان را بخریم . یاسمن : « فکر کنم گران باشد.»
فروشنده : (خیلی وقت است که اینجا ایستاده اید بچه ها. کدام یک را می خواهید ؟ تصمیم تان را گرفته اید ؟» ما قیمت پرچم را پرسیدیم . یاسمن راست می گفت . خیلی گران بود . قیمت چند پرچم دیگر را هم پرسیدیم اما پولمان به هیچ کدام شان نمی رسید .یاسمن :«حیف شد . با این پول ما هیچی نمی توانیم بخریم ...»
آرین:« ناراحت نباش.خدا خودش کمک مان می کند ». یاسمن :« چطوری ؟»
ـ : « بلیت اتوبوس داریم ، می گذاریم روی پول مان .»
ـ : « معلوم هست چه می گویی ، مگراین روی هم چقدر می شود؟»
آرین :« آقا ،ما از طرف بچه های محله مان آمده ایم. خیلی هم گشته ایم وپاهای مان درد گرفته . بیایید روی من مثل یک آدم بزرگ حساب کنید . چانه بزنیم و شما تخفیف بدهید.»
-نام: فردریک کانوته
-سن: 32 سال
-ملیت : فرانسه
-باشگاه قبلی : تاتنهام
-باشگاه فعلی : سویا
مجلات دوست کودکانمجله کودک 414صفحه 36