داشت . مردم در اشتیاق دیدن چهره سوار می سوختند و در پی اش می دویدند و می خواندند :
« نقاب ازچهره ات بردار و خورشیدی نمایان کن !
نگاه تشنه مارا به روی خویش مهمان کن !»
پیر و جوان و مرد وزن ، برای زیارت و دستبوسی به سوی سوار می شتافتند ؛ اما سوارانی که سوار سپید جامه را در محاصره گرفته بودند ، جلوی مردم را می گرفتند و نمی گذاشتند دستهای مردم به او برسد . سوار سپید جامه ، تنها با اشاره سر و تکان دستهایش ، پاسخ سلام و محبتها و خوشامد گوییهای مردم را می داد. اشتیاق گروهی از مردم ، با دیدن سوار سپید پوش ، خوش آبی بود که بر آتش اشتیاق آنان ریخته شد. آن سوار سپید جامه ، هیچ یک از صفاتی را که مردم درباره حسین (ع) شنیده بودند ، در خود و با خود نداشت !...
آنچه که خواندید بخشی از آغاز داستان کتاب بود . بقیه داستان را در کتاب که به بهای 440 تومان چاپ و منتشر شده است ، بخوانید و دنبال کنید .
-نام : لویس فابیانو
-سن :29 سال
-ملیت : برزیل
-باشگاه قبلی : پورتو
-باشگاه فعلی : سویا
مجلات دوست کودکانمجله کودک 414صفحه 35