گفت: «ای پیامبر خدا، کمکمان کن!»
ابراهیم برخاست و به خدمتکار خانه گفت: «لوط را خبر کن به اینجا بیاید.»
خدمتکار به عجله از خانه بیرون رفت. مهمانها سرگرم خوردن میوه شدند. صحبتهای پیرمرد دوباره گل کرد.
صدای در آمد. جوانی زیبا و بلنداندام به حیاط
آمد و به آنها سلام کرد. مهمانها برخاستند. ابراهیم گفت: «او برادرم لوط است.»
لوط با مردم گرم احوالپرسی شد.
ابراهیم آنها را نشاند، بعد به لوط
گفت: «ای لوط، خودت را برای
همراهی با اینان آماده کن، تو از
طرف خداوند مأمور هستی که به
میان این قوم بروی و مردمشان را
به راهِ خدا هدایت کنی.»
مهمانها خوشحال شدند. یکی از
مردها با ناراحتی گفت: «ای ابراهیم،
ای لوط! هر مسافر غریبی که به دیار ما میآید، بدکاران قوم ما به طرف او سنگ میاندازند. اگر سنگ به او بخورد، بارهایش را به غارت میبرند و او را آزار میدهند.»
لوط برخاست تا وسایلش را آماده کند. آن روز سرآغاز پیامبری او، در قسمتی از سرزمین بزرگ فلسطین بود.
1) «سِدوم» سرزمینی از فلسطین
آن زمان بود که امروزه در قسمتی
از کشور اردن قرار دارد.
نام پرنده: تویی
اندازه: حدود 30 سانتیمتر
گستردگی در جهان: زلاندنو و جزایر اطراف
زیستگاه: جنگلها، باغها
غذا: شیره گلهاف میوه، حشرات
سایر ویژگیها: سه یا چهار تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 345صفحه 9