قصهی پیامبران (حضرت لوط (ع)- قسمت اول)
آغاز پیامبری لوط (ع)
مجید ملا محمدی
پیرمرد با خوشحالی عصایش را بر زمین زد و تندتر راه رفت.
- بیایید. به خانهی او نزدیک شدیم. آنجاست!
مردها تند و تند قدم برداشتند تا به او رسیدند. پیرمرد جلوی یک درِ چوبی ایستاد. بعد برگشت و با خنده به آنها گفت: «صاحب این خانه، مردی مهربان و مهماننواز است. مطمئن باشید که دست خالی بر نخواهیم گشت.»
- تق تق تق!
در باز شد. خود حضرت ابراهیم (ع) بود که به آنها گفت: «سلام بر همگی شما،
خوش آمدید!»
یکی از مردهای جوان به دوستش گفت: «نگاه کن، بی آنکه ما را بشناسد، به ما
خوشآمد میگوید! او چقدر مهربان است.»
پیرمرد دست ابراهیم را بوسید و گفت: «این مردان غمگین، از سمت سرزمین
سِدوم (1) آمدهاند. آنها به تو شکایت دارند.»
ابراهیم گفت: «خوش آمدید، به خانهی خودتان قدم بگذارید، تا بعد از اینکه استراحت کردید، شکایتان را بشنوم.»
در تا به آخر باز شد. پیرمرد جلوتر رفت و بقیه پشتِ سرش پا به خانه
گذاشتند. خروس خانه قوقولی قوقو کرد. مرغها و جوجهها از سرِ راه
مردها کنار رفتند. مهمانها توی ایوان نشستند. خدمتکار خانه یک سینی
بزرگ آورد. توی سینی، کاسههای شربت همراه با انگور و سیب و
انجیر قرار داشت. ابراهیم پرسید: «آیا غذا خوردهاید؟»
یکی از آنها جواب داد: «آری ای پیامبر خدا، ما همین ساعتی پیش
غذا خوردهایم.»
پیرمرد به یکی از مردها اشاره کرد که حرف بزند. آن مرد که
از بقیه بزرگتر بود، چند جرعه شربت نوشید و گفت: «ای پیامبر
عزیز، ما آمدهایم از دست مردم قوممان به شما شکایت کنیم.
آنها دست به کارهای زشت میزنند. به خداوند ایمان ندارند و
فرزندان و زنان ما را آزار میدهند.»
غبار غم، چهرۀ زلال ابراهیم را پوشاند. او غرق در فکر بود که جوانی
نام پرنده: سان برد چند رنگ
اندازه: حدود 11 سانتیمتر
گستردگی در جهان: شرق آفریقا (کنگو، کنیا تا زامبیا)
زیستگاه: جنگلهای مناطق مرتفع، بیشهزارهای بامبو
غذا: شیره گیاهان، حشرات کوچک
سایر ویژگیها: معمولاً دو تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 345صفحه 8