زرافه فیل همستر طوطی
دندانهای تیز
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز روی درخت بود که را دید و فریاد زد: «وای چه موش کوچولویی!»
رفت توی سوراخ و گفت: «من موش نیستم. من هستم.» گفت: «پس چرا ترسیدی و رفتی توی سوراخ؟» آرام سرش را بیرون آورد و گفت: «من خیلی کوچولو هستم برای همین هم از همه میترسم.»
به دور و بر نگاه و را دید که همراه به طرف درخت میآید. فریاد زد:
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 256صفحه 18