مجله خردسال 48 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 48 صفحه 8

فرشته­ها دیروز خاله­جان اصلا حالش خوب نبود. مادربزرگم و مادر او را به بیمارستان بردند. موقع رفتن مادر گفت: «ناراحت نباش وقتی برمی­گردیم نی­نی خاله را هم با خودمان می­آوریم.» آن­ها رفتند و من پیش دایی­عباس­ماندم.از دایی پرسیدم:«حال خاله خوب می­شود؟» دایی گفت: «حـتما خوب می­شود. بیـا من و تو برایش دعا کنیم، مثل امام که برای دخترش دعا می­کرد.» پرسیدم: «مگـر دختـر امـام هم مریض بود؟» دایی­عبـاس گفت: «دختر امــام هم می­خواست مثل خاله یک نی­نی کوچولو به دنیا بیاورد. وقتی اورا به بیمارستان بردند امام برای­او خیلی دعا کرد. همان شب خبر دادند که حال دختر امام خوب است و نی­نی کوچولو هم سالم و سرحال به دنیا آمده.» من دست­هایم را بالا بردم و برای خاله دعا کردم. دایی­عباس هم همین کار را کرد. من می­دانم که ­فرشته­های مهربان هم با ما دعا کردند, چون شب، مادرم به ما تلفن کرد و گفت­ که نی­نی خاله به دنیا آمده است و خاله خیلی خوشحال است. او یک دختر کوچولوی کوچولو بود مثل فرشته­ها.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 48صفحه 8