برایش دست زدیم.
گفتم: «آفرین قهوهای.خیلی پیشرفت کردی!» قهوهای و قناری تازه چشمشان به ما افتاد. قهوهای دوید و دورم چرخید. معلوم بود دلش خیلی تنگ شده است.
قناری هم پرید روی شانهام نشست. جوجهام کنارش. دیگر گربهام به قول مادربزرگ سر به راه شده!
یعنی که خیلی حرف گوش کن و بیآزار شده
است. همهاش را هم به قول مادربزرگ از قناریمان داریم.اگر فکر او نبود
که برود و به قهوهای آواز خواندن یاد بدهد، معلوم نبود تا آخر عمر ,قهوهای از حسودیش چه کارها که نمیکرد!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 48صفحه 6