جادوگر، دوباره کتاب را ورق زد. همهی جادوهای دنیا توی کتاب نوشته شده بود. جز جادوی پنیر کردن سیب!
جادوگر، سیب را برداشت و آن را بو کرد. بعد به موش گفت: «این سیب خیلی خوشبوست. حتما مزهی خوبی هم
دارد. من خیلی وقت است که سیب نخوردهام. کاش
میتوانستم پنیرهایی را که در خانه دارم،
جادو کنم تا سیب بشوند.
از پنیر خوردن، خسته شده ام!»
یک مرتبه، موش از
جا پرید و با
خوشحالی گفت:
«من جادوی سیب شدن پنیر و پنیر شدن سیب را
پیدا کردم!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 95صفحه 5