گل مینا درخت کاج
خواب زمستانی
کبوتر پرستو
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
زمستان بود و همه جا پر از برف. گلها خوابیده بودند.
درختها خوابیده بودند... اما نه همهی گلها و درختها. بیدار بود. هم بیدار بود.
به گفت: «اگر نخوابی در این هوای سردیخ میزنی.» گفت: «شاید بیاید.»
به آسمان نگاه کرد و گفت: « رفته است. منتظر نباش. وقتی هوا سرد می شود. ها کوچ میکنند و به جاهایگرم میروند.» آهیکشید وگفت: « دوست من است. ما تمام بهار و تابستان را با هم حرف زدیم و بازی کردیم. منتظرش میمانم. شاید نرفته باشد.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 66صفحه 17