قصهی زنبورها
3)
تپلی مورچهها را دید که روی زمین دنبال غذا میگردند.
1) تپلی یک زنبور بود. او از وقتی که به دنیا آمد تپل بود.
2) اولین روز که برای پیدا کردن غذا از کندو بیرون آمد، نمیدانست باید چهکار کند.
4) و رفت توی سوراخهای خاک غذا پیدا کند اما آن جا هیچ چیز نبود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 54صفحه 20