نامهی پدر
سرور کتبی
یک روز نامهای از پدر رسید.
گلی خوشحال شد و نامهی پدرش را باز کرد.
اما هر کاری کرد نتوانست نامه را بخواند.
گلی با غصه گفت: «حالا چهکار کنم؟ از خانه بیرون آمد.
یک بلبل کنار بوتهی گل سرخی نشسته بود.
گلی گفت: «بلبل ناز نازی؟ میتوانی نامهی پدرم را بخوانی؟» بلبل پرید روی نامه و گفت:
«جیک جیک... جیکو جیکو جیک جیک. .. جیکو جیکو»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 54صفحه 4