با خودش گفت:«این از کجا آمده؟ شاید کسی آن را جا گذاشته باشد!»
بالای رفت، پشت آن رفت و با دقت همه جایش را نگاه کرد.
اما در بسته بود. هیچ نشانهای هم از صاحبش نبود. همین موقع از راه رسید.
منتظر بود تا تولدش را تبریک بگوید. اما حرفی از تولد نزد و پرسید:«این قشنگ
را از کجا آوردهای؟» گفت: «این مال من نیست. این جا افتاده بود.»
و مشغول تماشای بودند که هم آمد. منتظر بود که
تولدش را تبریک بگوید، اما هم حرفی از تولد نزد و گفت:«چه قشنگی ! مال کدام
شما است؟» گفت:«مال من نیست.» گفت:«مال من هم نیست!» گفت:«پس در
آن را باز کنیم و ببینیم توی چی است؟» گفت:«نه. نباید به چیزی که مال ما نیست
دست بزنیم.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 40صفحه 18